伊斯兰教 什叶派
祈求安拉赐福先知穆罕默德和他的后裔

بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دو تن از دریا نوردان ایران و چین

در چين ايرانيان مسلمان سرنوشت ساز كم نبودند در مورد دريانورداني كه بين دو كشور رفت و آمد مي كردند نيز از هر دو طرف (ايراني مسلمان دريانورد و چيني  مسلمان دريانورد) موجود بودند كه براي نمونه از هر كدام مي توان به عبهره و جنگ خه اشاره نمود حقير براي احترام ابتدا جنگ خه و سفرهاي دريايي ايشان را مي آورم و از آن پس در مورد عبهره سخن خواهيم داشت.

 اين موارد را عرض مي كنم كه خوانندگان محترم در مورد ارتباط بين دو طرف اطلاعاتي به دست بياورند تا قبول كردن بعضي از ماجراها برايشان آسان گردد.

 

جنگ خه (1435-1371 ميلادي) دريانورد مسلمان چيني

درکتاب" فرهنگ اسلامي و ايراني در چين " در بخش خدمات مسلمانان به تاريخ علوم و فنون چين چنين آورده اند كه:

«جنگ خه (1435-1371 ميلادي) دريانورد چيني است كه در سراسر جهان شهرت دارد. او در فاصلة 28 سال از سومين سال حكفرمايي‌«يونگ لو» 1405 ميلادي تا هشتمين سال حكمفرمايي «شوان دُ» (1433 ميلادي) هفت بار در رأس نيروي دريايي بزرگي به درياها و اقيانوس هاي دوردست سفر كرد. پيش از 30 كشور از اقيانوس آرام تا اقيانوس هند را بازديد كرد، دورترين نقطه اي كه به آن رسيد «مون باسا» در كنياي فعلي و آفريقا بود و بيش از 70 هزار ميل دريايي، معادل بيش از 3 بار محيط كره زمين را در نورديد. دريا نورد « جنگ خه» با دريانوردي خود «جاده ابريشم و چيني» دريايي بين چين و همه كشورهايي آفريقايي و آسيايي را گشود بازرگاني خارجي دريايي را توسعه بخشيد، تفاهم و دوستي متقابل مردم چين و ملل آسيايي آفريقايي را تقويت كرد. براي اسكان و بقاي مردم چين در سرزمين هاي واقع در آب هاي جنوبي اين كشور امكانات لازم را فراهم آورد و همزمان با آن، موجب پيشرفت فنون كشتي سازي چين شد، بر مهارت دريانوردي چينيان افزود، معلومات جغرافيايي مردم را غني ساخت و در تاريخ حمل و نقل دريايي خارجي چين و تاريخ دريانوردي جهان ورقي پرافتخار نگاشت. دريانورد كبير « جنگ خه» كه نام اصلي او «ما» [1]بود، در ناحية كينانگ جو در استان يون نان (يون نَن) در خانواده اي مسلمان به دنيا آمد. جدّ اعلاي او زُفير نام داشته و پادشاه كشور «بوخاري» (بخارا) در سرزمين هاي واقع در مغرب چين بوده است. در سومين سال حكفرمايي شن جونگ امپراطور  سلسله سونگ (1070 ميلادي)، چون بخارا مورد تعرض همسايگان قرار گرفت زفير كشور خود را ترك كرد و به امپراطور ي سونگ پناهنده شد. شن جونگ طي فرماني به او لقب نينگ ي خُو و مدتي بعد، طي فرمان ديگر به او لقب نينگ يي جوانگ داد. جد جنگ خه كه بويان (بويِن) نام داشت هشتمين نسل از اولاد زفير بود. فرزند ارشد بوين كه «چارمودنا» ناميده مي شد در دورة سلسله «يوآن» (همان سلسله مغول ها) لقب «ديان يانگ خو» گرفت و او پدر بزرگ جنگ خه بود. پسر ارشد چارمودنا پدر جنگ خه" مولوجين" [2] به ظن قوي تلفظ چيني نورالدين است. از آنجا كه در سطور بعد مي نويسد نام او «ما» محمد بوده، مي توان به تقريب دريافت كه نام پدر دريانورد مشهور چيني محمد نوردالدين بوده است. نام داشت و در چهارمين سال حكفرمايي شودي از سلسله يوآن (1344 ميلادي) به دينا امد و در پانزدهمين سال حكفرمايي خونگ وو از سلسله مينگ (1382 ميلادي) درگذشت.

او كه نام خانوادگي «ما» داشت همسري به نام «ون دي» اختيار كرد كه برايش دو پسر و چهار دختر آورد. پسر بزرگتر «ون مين» و پسر كوچكتر «جنگ خه» بود.

پدر و پدر بزرگ جنگ خه هر دو به زيارت كعبه رفته بودند و لقب احترام آميز حاجي داشتند. در چهاردهمين سال حكمفرمايي خونگ وو از سلسله مينگ (1381 ميلادي) يكي از امراي بزرگ به نام فويودُ در رأس سپاهي مأمور فتح استان يون ناَن شد. جنگ خه كه در اين  موقع 23 ساله بود، اسير شده در زمرة نيروهاي فويودُ به شهر جينگ شي (نانكن) انتقال يافت. بعد به مقر حكومت «جودي» پادشاه سرزمين "ين" (استان خُه بي كنوني) رفت و از درباريان شد. جنگ خه مردي برازنده، تيز هوش، خردمند و برخوردار از دانش نظامي بود و اعتماد و احترام عميق پادشاه "ين" را به خود جلب كرد. در اوضاع و احوالي دشوار، به ويژه دريازدهمين ماه اولين سال حكفرمايي جيان ون (1399 ميلادي) هنگامي كه نيروهاي جودي پادشاه ين با سربازان تحت فرماهدهي لي جينگ فنگ از حكومت مركزي (سلسله يوآن) در منطقة «جنگ سون با» در مشرق ناحيه داشينگ در اطراف شهر پكن فعلي درگير نبرد بودند، پادشاه "ين" به پيروزي نهايي نائل آمد و جنگ خه در اين دستاورد نقشي اساسي داشت. پادشاه ين كه در اثر پيروزي موفق به برانداختن سلسله يوآن و تأسيس سلسله مينگ شده بوده، امپراطور  يونگ لو لقب يافت و نام خه و نام خانوادگي جُنگ و فرمانده گارد امپراطور ي را همراه با پاداش هايي به او بخشيد. در تاريخ سلسله مينگ بخش جنگ خه آمده است كه:

«او در ششمين ماه از سومين سال حكفرمايي يونگ از طرف امپراطور  مأموريت يافت تا به منظور كشف ردپاي امپراطور  شكست خورده و همچنين نمايش ثروت و قدرت چين با عده اي به عنوان سفير عازم اقيانوس غربي شود. از اين جمله مي توان دريافت كه با اعزام جنگ خه و افراد تحت فرماندهي او به آب هاي غربي دو هدف دنبال مي شده است.

اول؛ جستجوي امپراطور  شكست خورده جيان ون كه گمان مي رفت پس از سرنگون شدن سلسله اش به سوي درياها فرار كرده است و نابود كردن اين خطر سياسي پنهاني.

دوم؛ نمايش قدرت نظامي در سرزمين هاي خارجي و تلاش در راه افزايش شوكت و عظمت «جودي» بنيانگذار سلسله جديد مينگ در انظار ملل ديگر.

 به نظر مي رسد كه هدف سومي نيز وجود داشته است و آن بهبود وضع و توسعه اقتصادي نظام تازه بنيان و افزايش سرمايه از طريق گسترش بازرگاني بوده است... نام نيروي تحت فرماندهي جنگ خه ناوگان جواهرات ثبت گرديده است .... جنگ خه هفت سفر به درياهاي غرب انجام داد.

 

سفرهای دریایی جنگ خه

سفر اول در پنجمين ماه از سومين سال حكمفرمايي يونگ لو (1405 ميلادي) آغاز شد. و تا نهمين ماه از پنجمين سال آن (1407 ميلادي) به طول انجاميد.

سفر دوم كمي پس از بازگشت او در پنجمين سال شروع شد و در هفتمين سال (1409 ميلادي) به انجام رسيد.

 سومين سفر به فرمان امپراطور  در همان سال آغاز شد و در ششمين ماه از نهمين سال حكمفرمايي او (1411 ميلادي) به پايان رسيد.

چهارمين سفر او را برخي از تواريخ عصر مينگ در يازدهمين ماه از دهمين سال (1412 ميلادي) نوشته اند، اما در واقع ان سفر دريايي نبوده، بلكه انجام مأموريت هاي داخلي براي تمشيت اموري چون ساختن پادگان هاي نظامي در منطقة چانگ لونان و تعمير سه مسجد در آن نواحي در سال (1413 ميلادي) بوده است.

در چهارمين ماه همان سال به استان شن شي سفر كرده و با كمك مترجمان كه به زبان قوم هوئي (مسلمانان) را مي دانستند، با «حسن» پيشواي دين، در مسجد بزرگ در شهر شي آن ملاقات و گفتگو كرد. در زمستان همين سال بود كه جنگ خه و ناويان تحت فرماندهي او به هرموز و كشورهاي واقع در غرب چين سفر كردند. در هفتمين ماه از سيزدهمين سال حكمفرمايي يونگ لو (1415 ميلادي) سفر چهارم جنگ خه به پايان رسيد.

پنجمين سفر دريايي جنگ خه در شانزدهمين روز از پنجمين ماه در پانزدهمين سال حكمفرمايي يونگ لو (1417 ميلادي)‌آغاز شد. جنگ خه ابتدا در شهر چوان جو بر قبور مقدس اسلامي در لينگ شن عود سوزاند و كتيبه اي سنگي اهداء كرد و بعد عازم اقيانوس غربي شد. در هفتمين ماه از هفدهمين سال حكمفرمايي يونگ لو (1419 ميلادي) امير البحر از درياهاي غربي باز گشت و مورد الطاف امپراطور  قرار گرفت.

 ششمين سفر جنگ خه در اولين ماه نوزدهمين سال حكمفرمايي يونگ لو (1421 ميلادي) آغاز يافت و او در هشتمين ماه از بيستمين سال (1422) از سفر سوماترا و عدن و سرزمين هاي ديگر، با هداياي بسيار باز گشت.

هفتمين سفر او در ششمين ماه از پنجمين سال حكمفرمايي شوان دُ (1430 ميلادي) تدارك ديده شد. در اين موقع جنگ خه به 60 سالگي رسيده بود و با صدور فرمان امپراطور  به فوريت به سفر نپرداخت، بلكه در اولين ماه سال بعد (1431 ميلادي) در قصر تيان في در بندر ليوجيا و در يازدهمين ماه همان سال در مسجد واقع در كوه جنوبي منطقه چانگ لو به تهيه و تقديم كتيبه هاي سنگي پرداخت.

 و بالاخره در نهمين روز از دوازدهمين ماه همان سال به طور رسمي سفر خود را از بندر ووخومن آغاز كرد و بركشتي نشست در هشتمين سال حكمفرمايي شوان دُ (1433 ميلادي) اين سال خورده 63 ساله از سفر به هرموز و 17 كشور آن نواحي باز گشت.

 و ديري نپاييد كه در دهمين سال حكمفرمايي شوان دُ (1435 ميلادي) در شهر نانكن در گذشت. هنگام مرگ 65 ساله بود. جنگ خه در جنوب كوه نيوشو واقع در حومة جنوبي شهر نانكن به خاك سپرده شد و مردم محلي، آنجا را «آرامگاه محمد مسلمان» نام نهادند. از عصر سلسله مينگ و چينگ تا كنون مردم مسلمان چين نسل اندر نسل اين مزار را زيارت مي كنند، مراسم قرباني به عمل مي آوردند، گرد و غبار از آرامگاه مي روبند و آن را پاكيزه نگاه مي دارند و اين سنت هيچ گاه ترك نشده است. كشور ها و سرزمين هايي كه جنگ خه طي هفت سفر درايي خود در آب هاي واقع در مغرب چين ديده در تاريخ مينگ بخش جنگ خه 36 مورد ذكر شده .... .[3]»

با وجود چنين افرادي و افرادي كه در كنار جنگ خه بودند و مسلمان بودند مي توان اذعان نمود كه خود چينيان مسلمان در نشر اسلام در خاك چين نقش اصلي و كليدي را داشتند اينان هر چند قبلاً غير چيني بودند ولي با مرور زمان در فرهنگ و مردم چين وارد شدند و خدمات بزرگي به مردم چيم و به اسلام نمودند.

 

عبهره ديانورد مسلمان ايراني

اينك ماجراي ديانورد ايراني عبهره را عرض مي كنم كه انشاءالله براي شما نيز خوشايند و جالب باشد.

 «عبهره از اهالي كرمان بود كه در بعضي از دهات آن گوسفند چراني مي كرد، بعد پيشة صيادي را اختيار كرد و پس از آن در يك كشتي كه به هندوستان مي رفت به شغل ملواني مشغول شد. پس از چندي به يك كشتي چيني انتقال يافت و ديري نگذشت كه سمت كشتي راني پيدا كرد و راه هاي مختلفي را در دريا پيمود، هفت مرتبه به چين سفر كرد در حالي كه قبل از او هيچ كس به چين سفر نكرده بود مگر بعضي حادثه جويان و مردمان متهور و جسور، و شنيده نشده بود كسي اين راه را بدون آسيب و خطر پيموده باشد اگر كسي هم سالم به چين مي رسيد از عجايب به شمار مي رفت و مسلماً در مراجعت بدون آسيب و حادثه نبوده است مگر عبهره، اين شخص با يك مشك آب در قايق خود مي نشست و چندين روز در دريا مي ماند.»[4]

 

داستانی عجیب از مهارت عبهره در دریانوردی چین

«يك بار او را با مشك آبي در قايقش كه (ميتال) نام داشت يافتند كه چند روزي در دريا سرگردان مانده بود. اين داستان شگفت را رهبان شهرياري كه پارسي بود و در راه چين ناخداي كشتي بود نقل كرده است كه:«از سيراف به چين مي رفتم، در ميان صنف و چين در ناحية (سندل فولات) كه جزيره اي بر دهانة درياي چين است بودم كه باد ايستاد و دريا آرام شد. لنگرها افكنديم و در آنجا دو روزي بياسوديم روز سوم، از دور سياهي اي در دريا ديديم. من قايق كوچك را با چهار جاشو به دريا انداختم و آنها را فرمان دادم تا به سوي آن سياهي بروند و ببينند آن چيست، چون بازگشتند گفتند رهبان عبهره ناخداي معورف است و قايقش با مشك آبش.

 من گفتم پس چرا او را نياورديد،

گفتند ما خواستيم او را بياوريم، او گفت من به شرطي به كشتي شما در مي آيم كه مرا رهبان و فرمانده كشتي گردانيد و كالايي به ارزش هزار دينار به بهاي سيراف به من بدهيد. چون ما اين سخن را شنيديم، از سخنان عبهره به شگفت آمديم .

من با چند تن ديگر از كشتي به زير آمدم و به جايي كه موج ها او را بالا و پايين مي افكندند رفتيم. او را صدا زديم و از او خواستيم كه به كشتي ما در آيد،

پاسخ داد من بيشتر از شما در امن هستم. اگر به ارزش هزار دينار به قيمت سيراف كالا به من مي دهيد و فرماندهي كشتي را به من مي سپاريد، با شما خواهم آمد.

 با خود گفتم در كشتي كالا و چيزهاي پر ارزش زياد است و به ما زيان نمي رسد كه پند و راهنمايي عبهره را در برابر هزار دينار به دست آوريم.

پس او با قايق و مشك آبش به كشتي ما سوار شد و گفت كالايي را كه به من وعده كرده ايد بدهيد،

ما آن را به او داديم. چون كالا را در جاي امن گذاشت به رهبان كشتي بانگ زد كنار بنشين، ناخدا از جاي خود برخاست،

پس گفت تا فرصت باقي است بر شما فرض است كه فرمان هاي مرا به جا آوريد.

 ما گفتيم چه بايدمان كرد؟

او گفت بارهاي سنگين را به دريا اندازيد،

 پس ما نيمي از بار كشتي را به دريا انداختيم،

 سپس گفت دگل بزرگ را ببريد

ما آن را بريديم و به دريا افكنديم. بامداد به ما فرمان داد تا لنگرها را برگيريم و بگذاريم موج ها كشتي را ببرند و ما چنان كرديم و آنگاه طناب بزرگ ديگر را نيز به فرمان او بريديم و در دريا رها كرديم، سپس فرمان داد تا لنگرهاي ديگر را نيز همچنان كنيم و ما كرديم. شش لنگر در دريا رها شد.

 روز سوم ابري سهمگين برآمد و سپس طوفان و موج برخاست، چنانكه گر بارها را به دريا نينداخته بوديم و دگل را نبريده بوديم به نخستين موجي كه بر ما مي خورد، غرق شده بوديم. طوفان سه روز و سه شب طول كشيد و كشتي بي لنگر و بادبان بالا و پايين مي رفت و ما نمي دانستيم كه به كدام سو مي رويم،

روز چهارم با كاهش گرائيد، و در پايان رور دريا آرام شد.

روز پنجم دريا آرام بود و باد موافق، دگلي انداختيم و بادبان ها را بركشيديم و به راه افتاديم.

خداوند ما را نگه داشته بود چون به چين رسيديم، خريد و فروش خود را به انجام رسانيديم. كشتي را تعمير كرديم و دگلي به جاي دگل كه به دريا انداخته بوديم ساختيم. سرانجام چين را ترك گفتيم و به سوي سيراف روانه شديم. تا نزديك جايي رسيديم كه گمان مي كرديم عبهره را نخست در آنجا ديده بوديم، از جزيره اي و چند صخره گذشتيم،

عبهره گفت لنگرها را بيندازيد و ما چنان كرديم. پس قايق نجات را پايين اورديم و پانزده مرد در آن نشستندو

عبهره صخره اي را نشان داد و گفت به سوي آن برويد و لنگرها را در آنجا جستجو كنيد.

 ما از اين فرمان در شگفت شديم، ولي حرفي نزديم، آن پانزده مرد برفتند و با لنگرها بازگشتند.

 پس عبهره فرمان داد كه بادبان ها را بركشيد و ما بادبان ها را بركشيديم و به راه افتاديم،

ما از او پرسيديم چگونه از آن لنگرها آگاهي داشتي؟

پاسخ داد من و ديگران اين دريا را آزموده ايم و دريافته ايم كه درست روز سي ام هر ماه آب بسيار فرو مي نشيند و اين صخره ها نمايان مي شود و هنگام فرو نشستن آب، طوفان سختي حادث مي شود كه از ژرفاي دريا برمي خيزد كشتي اي كه من در آن بودم در برخورد با يكي از اين صخره ها شكسته شد، هنگامي كه بالاي يكي از اين صخره ها لنگر انداخته بودم، آب فرو نشست و طوفان مرا غافلگير كرد، ولي من خود را در آن قايق رهانيدم و اگر شما در آنجا كه بوديد مانده بوديد پيش از يك ساعت نمي كشيد كه کشتي شما بر اثر طوفان به صخره ها مي خورد.»[5]

 عبهره چنان تبحر داشت كه بدون اعتراض كارهايي را كه دستور مي داد انجام مي دادند و امثال عبهره ها در ايران بودند كه به چين سفر مي نمودند.

«هوي چاي او» نويسنده ديگر چيني در سال 728 ميلادي ثبت كرده است كه پوسيوئي ها يعني ايرانيان به (كان لون در مالزي) رسيده طلا به دست مي آوردند و به كانتون مي روند و به خريد ابريشم مي پردازند، چند سال بعد در اسناد بازماندة چيني از يك مستعمره پوسيوئي و تعداد زيادي كشتي هاي پوسيوئي در بندر كانتون ياد شده است.



[1] Ma در زبان چيني نشانه نام «محمد» است (امیدوارنیا،محمد جواد)

[2] Mulujin

[3] ابراهيم فنگ جين يوان، فرهنگ اسلامي و ايراني در چين، مترجم اميدوار نيا، محمد جواد ، صص153 تا 157

[4] آذري،علاءالدين ، تاريخ روابط ايران و چين، ص 68

[5] اقتداري،احمد ، از درياي پارس تا درياي چين، صص23 تا 25



作者 阿斯卡尔 _ 王龙
关系我们表
姓名:
电子邮件 :
友情链接

版权所有伊斯兰教 什叶派