نظری راجع به نیاکان شیعیان چین
نياكان اينان، نخست در قرن سيزدهم ميلادي از كشمير هندوستان به ياركند چين كوچيدند. در اين زمان، عبدالرشيد خان، حكمراني اين منطقه را برعهده داشت.
گويا هجرت آنان نيز از پي دعوت خود وي صورت گرفت، چونكه او از مسلمين مناطق كشمير و بلتستان درخواست نمود تا در امر حكمراني، او و دولتش را ياري رسانند.
در ميان مسلماناني كه دعوت او را اجابت نمودند، شماري از شيعيان نيز به چشم مي آمدند كه در ميان آنان شخصيت ممتاز- مير حيدر علي خان، طبيب برجسته كشميري- كه جهت مداواي بيماران ياركند بدان ديار هجرت، وزآن پس در آن سكونت گزيد، نيز، وجود داشت. مير حيدر علي، گويا از پس خدمات برجسته اي كه به عنوان طبيبي حاذق به انجام رسانيد، مورد توجه عبدالرشيد قرار گرفت؛ و سرانجام با دختر او پيمان زناشويي بست.
و پس از آن كه اعتبار سياسي/اجتماعي يافت، ياران خود را از كشمير فرا خواند تا باب تجارت ميان آن منطقه و ياركند را باز، و به تجارت چينيان ياري رسانند. زان پس تجارتي دو سويه و بسيار سودآور در ميانه ي كشمير، ياركند، بلتستان برقرار، و به همين صورت با گذر زمان، شيعيان در آن منطقه فزوني يافتند.
اين دوران اما چندي نپائيد. چونكه از ديگر سوي، آفاق خواجه كه خود نه تنها در شمار رهبران طرق معنوي صوفي منطقه قرار داشت، كه از سوي حكومت مركزي نيز حمايت مي شد.
و از اين رو حكومت معنوي را با حكومت نظامي در خود گرد آورده بود. به مخالفت و بلكه مبارزه با سلطان عبدالرشيد و ميرحيدرعلي پرداخت. و با كاستن از آرامش منطقه سر در پي محدود نمودن قدرت شيعيان نهاد. او سرانجام توانست با مسموم كردن، عبدالرحمان خان- برادر عبدالرشيد، كه پس از فوت او به سلطنت رسيده بود. وزان پس انهدام نيروي نظامي او، حكومت منسوب به سلطان عبدالرشيد را مضمحل و ياران او را به بند كشد. در اين زمان، كه با به قدرت رسيدن ياران آفاق خواجه همراه بود، شيعيان به سختي مورد اذيت قرار گرفته و از امتيازات اجتماعي خود محروم شدند. در اين زمان بسياري از آنان با ترك كاشانه و انباشته خود، تنها و با دستاني خالي به كشمير و بلتستان بازگشتند. وزان پس تمامي دارائي آنان در دست مهاجمان سني مذهب قرار گرفت.
معدود شيعيان بجا مانده در منطقه نيز، زان پس روزگار خوشي را تجربه نكردند.
زیرا آنان نيز به بهانه غير بومي و مهاجر بودن، از سوي حاكمان جديد بسختي مورد تهاجم قرار گرفتند؛ تا آنجا كه تنها تدبير در ادامه ي حيات خود را در انزوا گزيني و جامعه گريزي يافتند؛ از اين رو و بدين سان، گسترش و رشد تشيع در آن سامان پايان يافت و شيعه براي هميشه صورت فرقه اي محدود را پيدا كرد.[1]