
کنکور 2013 چین روزهای هفتم تا نهم این ماه برگزار می شود که دانش آموزان دراین سطح پس از سال ها تحصیلات سختکوشانه بالاخره به این نقطه سرنوشت ساز رسیدند. این امتحانات بزرگ، مسیری است به عنوان حق انتخاب یک دانشگاه که در واقع به دنبال آن به نوعی سرنوشت خود را رقم می زنند و در این زمینه با همتایان خود در سراسر کشور رقابت می کنند.
در چین، رشته های آزمون های کنکور ما در دو گروه تشکیل می شود. یک گروه شامل رشته های ادبیات چینی، ریاضیات، زبان انگلیسی، بیولوژی، فیزیک و شیمی و گروه دیگر شامل ادبیات چینی، ریاضیات، زبان انگلیسی، جغرافیا، تاریخ و سیاست است. یعنی رشته های ادبیات چینی، ریاضیات و زبان انگلیسی به طور ثابت در هر دو گروه قرار دارد. خب. به هر حال، کنکور در کشورهایی که رقابت برای ورود به دانشگاه بیشتر است، وجود دارد.
برای کشورهایی مثل ایران و چین که رقابت برای ورود به دانشگاه شدیدتر است، کنکوری ها تحت فشار بسیار زیادی قرار می گیرند. امسال در حالی که چند روزی به کنکور مانده اخبار گوناگونی درباره روش های عجیب و غریب کنکوری ها برای آمادگی برای کنکور به چشم می خورد.
به طور مثال، اخیرا تصویری از یک صحنه عجیب روی شبکه اینترنت منتشر شد که دانش آموزان در یکی از دبیرستان های استان هو بی چین در حالی در کلاس درس مشغول درس خواندن بودند که دست هر کدام از آن ها به یک سرم متصل است یعنی در ضمن درس خواندن هم تحت تزریق وریدی هستند.
اما پس از اینکه این خبر مورد توجه مردم قرار گرفت، مسوولان این دبیرستان مطرح کردند مایعی که به دانش آموزان تزریق می شود، اسید آمینه است که برای تغذیه بدن دانش آموزان مفید است.
علاوه بر این کارها معمولا از نظر معنوی و فکری هم تلاش می کنند که به بچه هایشان روحیه بدهند. در چین پدر و مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ ها قبل از کنکور برای دعا به معابد می روند. عده ای حتی برای این که بچه ها فضایشان را تغییر بدهند و از محیط خونه دور باشند، برای آن ها در یک هتل اتاق اجاره می کنند. یک عده به بچه هایشان قول یک جایزه چشمگیر می دهند.
کنکور نه تنها برای خانواده ها که از بعضی جهات برای دولت هم امر مهمی است. برای همین در روزهایی که نزدیک برگزاری امتحانات کنکور است، دولت هم در ایجاد فضایی آرام کمک می کند.
مثلا در روزهای برگزاری کنکور، بوق زدن ممنوعه و یا فعالیت های ساختمان سازی در نزدیک حوزه های امتحان ممنوع است. کنترل ترافیک در این روزها هم از کارهای اساسی تا دانش آموزان به موقع سرجلسه امتحان برسند.
به هر حال، تقریبا یک سوم کنکوری ها از کنکور حذف و از ورود به دانشگاه محروم می شوند. همه ساله پس از کنکور برخی کنکوری ها از نتایج خوب امتحان راضی هستند، اما برخی دیگر که موفق نبودند، برای یک مدت طولانی افسرده هستند.
اما خانواده ها باید بدانند که ورود به دانشگاه ها تنها راه موفقیت نیست و این رو به جواناهایشون هم انتقال بدهند. آن ها نباید فکر کنند که شکست در کنکور به معنای شکست در زندگی است.
لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ
اول اینکه عامل(فردی که ختم را انجام میدهد) بر یگانگی خداوند ایمان داشته باشد نه در زبان بلکه با تمام وجود و با شناخت اندکی که دارد که سرلوحه همه انها یکتایی و بی همتایی خداوند در تمام صفات ثبوتی و مبر بودن او از تمام صفات سلبی است. توجه کامل به وجود بی همتای خداوند و این که عامل بداند خداوند در همه حال ناظر بر عمل اوست همان طور که هنگامی که با یک نفر صحبت میکنید تمام حواس شما به اوست در اینجا نیز باید حالتی مشابه داشته باشید حال انکه در هنگام گفتن این ذکر با سرچشمه وجودو هستی صحبت می کنید.
پشیمانی از گذشته سرشار از کوتاهی و ناسپاسی زیرا که این ذکر طبق گفته بزرگان اهل معرفت خود نوعی توبه به درگاه باری تعالی است. نیاز نیست که تنها به معنی ایه اکتفا کنید بلکه به رابطه مضموم ایه با خودتان نیز باید اهمیت بدهید .منظور اینکه در قسمت اول ایه که در یگانگی و یکتایی و منزه بودن خداوند گواهی داده می شود به عظمت خداوند در جهان هم توجه شود به نظم و هماهنگی در کره زمین و در سیارات وستاره ها و خورشیدیا حیات در خشکیها و دریاها وسایر نشانه های عظمت حقتعالی و در قسمت بعدی ذکر گناهان و کوتاهی ها و ناسپاسی هایی که انجام شده به یاد اورده مثل کفران نعمت یا کوتاهی در انجام اعمال پسندیده و…
و غرض این نیست که در هر بار خواندن ذکر تمام این مطالب دوره شود بلکه هر کدام از این دو قسمت را که باعث می شود شما بیشتر در ان لحظات قرب به حضرت دوست پیدا کنید انتخاب کنید که اکثر اوقات به هردو معنی توجه میشود. زمان مناسب همانطور که قبلا گفته شد بعد از عشاء است (حدودا ساعت ده به بعد)و دلیل ان هم قبلا ذکر شد.
در مورد تعداد این ختم هم باید از ۴۰۰ شروع شود و کم کم زیاد شود البته نیازی نیست حتما شما تعداد بشمارید بلکه از ۲۰دقیقه که زمان تقریبی ۴۰۰ ذکر است شروع کنید و ذره ذره (مثلا سه دقیقه یا پنج دقیقه)انرا زیاد کنید.قبلا گفته شد یکی از دوستان چگونه ختم گرفته بود او حدود۲۰ دقیقه این ذکر را می خوانده و بعد انقدر می خوانده تا در سجده خوابش می برده است بسیاری از انها هم که این ختم را تجربه کرده اند این را توصیه می کنند اینجانب نیز همین طور. زیرا مرحوم کشمیری این را فرمودند.
شاید کمی دشوار به نظر اید اما ایا نتیجه کار انقدر ارزشمند نیست که این سختی ها را بجان خرید؟
ایا نیاز نیست که انسانها بخشی از شبانه روز را به مناجات با باریتعالی بپردازند حال انکه چنین نتایج عظیمی همچون:((( چشم برزخی.ارتباط با عالم ملکوت.و راهیابی به دنیای ارواح. و نورانی شدن قلب. و زدودن لکه های سیاه گناه از روح ادمی. و بسیار چیزهای دیگر))) حاصل این عمل گرانبها نزد علمای اهل معرفت و استادان و بزرگان است. از امام باقر (ع) روایت شده است که :یونس علیه السلام سه روز در شکم ماهی درنگ کرد و در تاریکی های سه گانه تاریکی شکم ماهی تاریکی شب تاریکی دریا ندا در داد و گفت:لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ آنگاه خداوند دعایش را اجابت کرد و سپس ماهی وی را بر حال افکند.
مرحوم استاد علامه طباطبائی فرمودند که مرحوم قاضی ( استاد آنجناب عارف عظیم و سالک مستقیم حضرت آیت الله حاج سید علی قاضی تبریزی ) اول دستوری که می دادند ذکر یونسی بود لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ که در مدت یک سال در وقت خاص به حالت سجده ات بازخوانده شود .
چرا این ذکر به یونسیه معروف شد ؟
به داستان حضرت یونس اشاره می کنیم :
سالیان درازی در راه هدایت مردم کوشید و رنج فراوان کشید؛ ولی پاسخ مردم پافشاری در گمراهی و گریز از حق و عدالت بود. از قوم خویش قطع امید کرد و خشم و نفرت شدیدی از آنان وجودش را فرا گرفت و چیزی نگذشت که از خداوند مجازات آن قوم خودخواه و جاهل را درخواست نمود. در صبحگاهی که مردم از خواب برخاستند، آثار غضب و عذاب الهی را در شهر خود مشاهده کردند. به نزد پیامبر خود حضرت یونس (ع) شتافتند و از او پوزش طلبیدند و درخواست عفو و مغفرت کردند؛ ولی فایده ای نبخشید و او با عصبانیت مردم را ترک کرد و از شهر خارج شد.
حضرت یونس (ع) نزد پروردگارش عزیز بود و بر این گمان بود که آنچه را که انجام می دهد مطلوب و مقبول درگاه الهی است و خداوند هیچگاه لطفش را از او دریغ نمی کند و بر او تنگ نخواهد گرفت. مردم با آن همه عجز و لابه، انتظار ترحم و گذشت را از حضرت یونس (ع) داشتند، اما اینگونه نشد. وقتی مردم از آن حضرت (ع) قطع امید کردند، سخت به درگاه خدا نالیدند. خداوند نیز عذاب را از آنان دور کرد. یونس (ع) به کنار دریا رسیده بود. در حالیکه قطع داشت قومش هلاک شده اند، در کشتی سوار شد. طولی نکشید که کشتی در معرض طوفان قرار گرفت. صاحبان کشتی این پیش آمد را به فال بد گرفتند و او را پس از سه بار قرعه، به قصد قربانی به دریا افکندند تا دریا آرام گیرد. ماهی بزرگی درجا او را بلعید. اینجا بود که حضرت یونس (ع) متوجه اشتباهش شد و دانست که خداوند خواسته است به خاطر عدم شکیبایی و قهر و غضب او از قومش، او را مجازات کند.
در دل تاریک ماهی به سوی خدا متوجه شد و از کردار خویش اظهار پشیمانی و ندامت کرد و این ذکر را بر زبان جاری ساخت: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» به برکت این ذکر، خداوند او را نجات داد. خداوند در قرآن می فرماید: «اگر از جمله تسبیح کنندگان نبود تا روز یامت در شکم ماهی باقی می ماند». و نیز می فرماید: «…ونجیناه من الغم وکذلک ننجی المؤمنین؛ و ما مؤمنانی را که اینگونه به یاد ما باشند نجات خواهیم داد». (سوره انبیا، آیه۸۸)
حضرت یونس (ع) بار دیگر به امر خداوند به سوی قومش بازگشت و همه آنها را سالم و مطیع یافت و تا آخر عمر در میان آنان با عزت زندگی کرد.
پیامهای قصه:
«و ذالنون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ؛ و یونس را یاد کن که خشم گنانه به راه خود رفت و گمان کرد که هرگز بر او تنگ نمی گیریم؛ آنگاه در دل تاریکی ندا در داد که خدایی جز تو نیست و تو از هر عیبی منزهی و من از ستمکارانم». (سوره انبیاء، آیه ۸۷)
در این داستان دو حادثه مهم می باشد:
۱ گرفتاری حضرت یونس (ع) در دل ماهی.
۲ نجات از غم و غصّه و تاریکی.
در این آیه شریفه هم علّت گرفتاری و هم سبب نجات بیان شده است و در پایان آیه نیز برای نجات مؤمنان «قانون عمومی» آورده است. بنابراین آیه شریفه دارای سه پیام اساسی و مهم می باشد:
۱ علّت گرفتاری: «فظن ان لن نقدر علیه؛ چنین پنداشت که ما بر او تنگ نمی گیریم».
چه بسیار افرادی هستند که در وقت تنگ دستی و نداشتن امکانات مادی به خدا متوجه می شوند و به درگاه او سر بندگی فرود می آورند و به راز و نیاز می پردازند؛ ولی همین که به مال و منال، جاه و مقام، رفاه و شهرت، مسکن و مکنت ظاهری می رسند، اسیر این امور و زندانی آنها می گردند و خود را در حصار آنها قرار می دهند و چنین می پندارند که این امور برای آنها جاودانه است و هیچگاه از آنها گرفته نخواهد شد و از اینکه ممکن است روزی بیاید و این امور را نداشته باشند، کاملاً غافل اند و دچار غرور و تکبّر و عجب و خودبینی گردیده اند در حالی که شایسته آنست که انسان شکرگذار باشد و هیچگاه صاحب نعمت را از یاد نبرد و در پیشگاه او اظهار کند که: خداوندا! این نعمت از آن توست و ما از باریدن رحمت تو سرسبز و خرم هستیم و هر وقت که بخواهی می توانی آن را بگیری که در آن صورت ما پژمرده و ناتوان خواهیم شد.
حضرت یونس (ع) احساس ایمنی می کرد؛ زیرا می پنداشت که مقام بس ارجمندی نزد خدا دارد و همواره او در پناه رحمت خدا خواهد بود و پروردگار بر او تنگ نخواهد گرفت و از این رو هر چه قومش از او خواستند برگردد، قبول نکرد و آنان را رها کرد و به راه خود رفت. خداوند به خاطر این پنداشت، او را در دل ماهی گرفتار کرد تا متنبّه گردد.
۲ سبب نجات: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»
پس از آنکه حضرت یونس (ع) را به دریا افکندند، ماهی عظیمی او را بلعید و به امر خداوند در دل خود، برای حضرت یونس (ع) پناهگاهی قرار داد. شبها و روزها می گذشت و یونس (ع) در دل ماهی و ماهی در دل دریا به شکافتن و پیمودن ظلمتهای قعر دریا مشغول بود در آن زندان عجیب و غم انگیز، اندوهی بزرگ بر یونس (ع) غالب شد و با حال غم و افسردگی ندا برآورد «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ؛ خدایی جز تو نیست و تو از هر عیب منزهی و من از ستمکارانم».
حضرت یونس (ع) با این ذکر به درگاهی شتافت که پناهگاه بی پناهان و یاور غم دیدگان است؛ زیرا خداوند دارای رحمتی فراگیر و همه جانبه است. پس از آن خداوند دعای او را مستجاب کرد و یونس (ع) را از غم و گرفتاری نجات داد و به ماهی الهام کرد تا یونس (ع) را در کنار دریا بگذارد. خداوند در آیه دیگری در باب قدرت وقوت این ذکر می فرماید: «اگر یونس این تسبیح را نمی داشت تا قیامت دردل ماهی می ماند». بنابراین سبب نجات یونس (ع) این ذکر شریف است که از آن به عنوان «ذکر یونسیه» یاد می شود.
۳ قانون کلی: «و کذلک ننجی المؤمنین؛ وبدین سان مؤمنان را نجات می دهیم».
خداوند این داستان را در کتاب جاودانه خویش قرآن کریم می آورد تا راه روشنی را فراروی همه مؤمنان در تمام زمانها بگشاید؛ زیرا قرآن کریم، کتابی که فقط به نقل حوادث و رویدادها بپردازد نیست، بلکه کتاب هدایت و رحمت است و غرض اصلی از نقل رویدادهای تاریخی، قراردادن چراغی فروزنده فراراه انسانهاست که همگان در طول تاریخ از آن بهره مند گردند و برای همیشه درس سازندگی و زندگی برای انسان باشد. روی این جهت خداوند در پایان داستان یونس (ع) بیان می دارد که بدین سان ما مؤمنان را نجات می دهیم. یعنی در سراسر تاریخ تکرار این تسبیح و ذکر باعث نجات می گردد. از این روی بزرگان اهل معرفت و معنا گفته اند: این ذکر در راه سیر سلوک معنوی و طی درجات روحانی مقامی بس والا و موقعیتی ممتاز دارد و تکرار آن موجب رهیدن از هر غم و غصه و رسیدن به هر مقصد است.
دعاى يستشير
دعاى قاموس القدره
دعاى مشلول
دعاى فتح
دستورالعمل
دستورالعمل كليدى
دعايى مؤثر
هر مريض مىبيند
دنيا
زحمت براى دنيا
زحمت براى پول
عدم توجه به دنيا
حرف دنيا
عدم فرق بين پولها
ديرباورى
ديرباورى درباره ظهور
ديرباورم
امام زمان در تشييع جنازه
دو ماه ديگر مىميرى
ديوانه ،ديگر نان جو نخور
ذبح
ذكر
اذكار و اوراد
آثار و ابعاد ذكر
ذكر با طرب
ذكر به اندازه
آن قدر بگويد تا نفس قطع شود
مسجد سهله و ذكر جلى
تبديل ذكر
اوقات زمانى اذكار
زمان ذكر
مكان ذكر
عدد ذكر
لباس ذاكر
من متحيرم
در هر حال ذكر
ذكر قلبى
شروع با ذكر
زبان به ذكر گفتن
دائم الذكر
عمل به لوازم آيه
جواب
علت نتيجه نگرفتن از ذكر
كتاب ذكر بازارى
با اهل ذكر درگير نشويد
خداجويان محترمند
ذكر يونسيه
دو ذكر مرحوم حداد
سه ذكر
ذكر يا شافى
سه چيز با بركت
تسبيحات اربعه
براى نورانيت قلب
ارتباط با خدا
قوت ذكر ايشان
ذكر الهى
الله الصمد
هو الحى
يا لطيف
هفت مرتبه نادعلى
اثر ذكر
روزه
روزه دار
رزق
زندگى نامه
در دنيا بود
زن
زيارت
زيارت اهل قبور
زيارت قبور
حرم امام رضا
تنهايى زيارت مىخواند
زيارت جامعه
زيارت امين الله و عاشورا
زر فانصرف
阅读更多...
(۱)
حیدربابا گلدیم سنى یوخلیام
بیر ده یاتام قوجاغوندا یوخلیام
عمرى قوام بلکه بوردا حاخلیام
اوشاقلیغا دیم بیزه گلسن بیر
آیدین گونلر آغلار یوزه گلسن بیر
(۲)
حیدربابا چکدون منى گتیردون
یوردوموزا، یوامیزا یتیردون
یوسفوى اوشاق ایکن ایتیردون
قوجا یعقوب ایتمیشسمده تاپوپسان
قاوالیوب قورد آغزینان قاپوپسان
(۳)
گدنلرین یرى بوردا گورونور
خانم ننم آغ کفنین بورونور
دالیمجادور، هارا گدیم سورونور
بالا گلدون، نیه بله گژ گلدون؟
صبریم سنن گوژلشدى سن گوژ گلدون
(۴)
من گؤردوگوم کروان چاتوپ کؤچیپدى
آیریلیغن شربتینى ایچیپدى
عمرموزون کؤچى بوردان گچیپدى
گچیپ گدیپ گدر گلمز یولارا
توزى قونوپ بو داشلارا کولارا
(۵)
بوردا شیرین خاطره لر یاتوپلار
داشلاریلان باشى باشا چاتوپلار
آشنالیغین داشین بیزدن آتوپلار
من باخاندا قاوزانیللار باخیللار
بیرده یاتوپ یاندریلار یاخیللار
(۶)
قبیله میز بوردا قوروپ اجاغى
ایندى اولموش قورد قوشلارون یاتاغى
گون باتاندا سؤنر بوتون چراغى
و بلدت لیس لها انیسٌ
الا الیعافیر و الا العیسٌ
(۷)
زمان گچیر افق لرده توز قالیر
کروان کیمى اوزاقلاردا توز سالیر
دومان گلیر یورکلرى چولقلیر
یورک دیر زمان کچمه، آمان دور
کچنلرده گوزوم وار بیر دایان ، دور
(۸)
روزگارین دگیرمانى فیرلانیر
مخلوق اونون دیشلرینه تولانیر
باخ که گنه بشر نجه آلانیر
همیشه لیک شادلیق بیلیر اؤزینه
قبرى گؤرور توز قوندورمور یوزینه
(۹)
کهنه لرین سور سموکى دارتلوپ
قورتولانون چول چوخاسى یرتلوپ
ملا ابراهیم لاپ اریوب قورتلوپ
شیخ الاسلام سهمان قالوپ قبراخدى
نوروز على قاچاق گچیپ قوچاخدى
(۱۰)
عاهیلارون یتمش کفن چورودوپ
جاهیلارى دنیا غمى کریدوپ
قیز گلینلر ات جانلارى اریدوپ
رخشندهنین نوه دوتور الینى
ننه قزین کورکنى گلینى
(۱۱)
چوق شکرى وار، گنه گلدوخ گوروشدوخ
ایتنلردن بیتنلردن سوروشدوخ
کوسموشدوخ، آلله قویسا باریشدوخ
بیرده گوروش قسمت اولا، اولمیه
عمرلرده فرصت اولا، اولمیه
(۱۲)
بوردا خیال میدانلارى گنیشدى
داغلار داشلار بوتون منله تانیشدى
گورجک منى حیدربابا دانیشدى
بو نه سسدر سن عالمه سالوپسان
گل بیر گورک اوزون هاردا قالوپسان
(۱۳)
کجاویله بو چایدان چوق گچمیشیک
بو چشمه لردن نه سولار ایچمیشیک
بو یونجالیقلاردا کسوب بیچمیشیک
چپیشلرى قیدیخلیان گونلریم
چپیش کیمى اویناخلیان گونلریم
(۱۴)
بو خرمنده آرادان خیر اویناردیخ
جومالاشوب قاریشقا تک قایناردیخ
یواش یواش باخچالارا آغناردیخ
آغاجلاردان چلینک آغاج کسردیک
قوروخجونون قورخوسوندان اسردیک
(۱۵)
بو طوله ده سارى اینک دوغاردى
خانم نم اینکلرى ساغاردى
آنا ایسى دام دیواردان یاغاردى
من بزوى قوجاقلاردیم قاشماسین
دیردى باخ بایدا دولسین داشماسین
(۱۶)
بو داملاردا چوخلى جزیخ آتموشام
اوشاقلارین آشیقلارین اوتموشام
قورقوشوملى سقه آلوپ ساتموشام
اوشاق نجه هیچ زادینان شاد اولار
ایندى بیزیم غمى دوتمور دنیالار
(۱۷)
مکتب قالیر اوشاقلار درس آلیللار
هى یازیللار هی پوزیلار، یالیللار
ملا ابراهیم اوزى اوى قالیللار
آما بیزیم یولداشلاردان قالان یوخ
بونلاردان بیر بیزى یادا سالان یوخ
(۱۸)
بیر وقتینده بو مکتب پرگار ایدى
بیر مسیب، بیر ممدسن وار ایدى
بیرى خلفه، بیرى ورزشکار ایدى
آخود بیزله اویناماغا گدردى
ازى بیزه اویناماق ارگدردى
(۱۹)
ددیم بالام او مدسن نولوپدى
معلوم اولدى طفیل جوان الوپدى
نه وار نه وار، بورنونان قان گلوپدى
بیر یل اسیر باخیرسان ممدسن یوق
بو کتده بیر بورون قانین کسن یوق
(۲۰)
دیم دیون مسیبه نه گلدى
غلام گوردوم آغلار گوزیله گلدى
دى اودا بهالیق دوشدى الدى
دیم یازیق بیزله حاصیل بلنلر
بیتمینده آجلارینان النلر
(۲۱)
بو مکتبده شعرین شهدین دادمشام
آخوندون آغزیندان قاپوپ اودمشام
گاهداندا بیر آخوندى آلادمشام
باشیم آغریر دیوپ قاچوپ گتمیشم
باخچالاردا گدوب گوزدن ایتمیشم
(۲۲)
آزاد اولاندا مکتبدن چخاردیخ
هجوم وروپ بیرىبرین سخاردیخ
یولدا هر نه گلدى وروب یخاردیخ
اوشاق دیمه ایپین قرمیش دانا ده
بیر دانادا دیمه، اللى دانا ده
(۲۳)
ملک نیاز ایتگین گدوپ یوخ اولوب
امیر اصلان سکته ایله یخیلوب
هره قاچوپ بیر دره ده سیخیلوب
چرک غمى چیخوپ خلقین آینا
هر کس قالوب اوز جاننین هاینا
(۲۴)
کتدى یازیق چراغ تاپیر یاندیرا
گوروم سیزون برقوز قالسین آندیرا
کیم بو سوزى اربابلارا قاندیرا
نه دور آخر بو ملتین گناهى
دوتسون سیزى گوروم مظلوملار آهى
(۲۵)
هر نه آلیر بها وریر قیمتى
اوجوز فقط اکینچینون زحمتى
بیتندن آرتیق بیچنون اجرتى
کند اوشاقى گدیر یولدا ایشلیه
اوردا بلکه قندى تاپا دیشلیه
(۲۶)
کتدى گلین کیمى دنیانى بزر
اوز عورتى یاماخ یاماغه دوزر
ایگنه بزر خلقى ازى لوت گزر
ایندیده وار چرشابلارى آلباخدى
اوشاقلارون قیش پاچاسى چیلپاخدى
(۲۷)
بو باخچادا آش ترهسى اکردیک
هى سو آچوپ کردیه گوز تیکردیک
چیقماق همین دریپ آشا تکردیک
فینقلشلار قاشیقلاردان آسلانى
یاغلى دیسم قورى آغزون ایسلانى
(۲۸)
بو دشلرده قوزیلارى یایاردیخ
آخماسونلار اولدوز تکین سایاردیخ
قوش قوانى چکوب داشا دایاردیخ
قوش قوان دا ایله بیل که قاباندى
قورد اوزاقدان دیر بس که چوباندى
(۲۹)
خانم ننم ناخوش اولان ایلیدى
قیش وار ایکن کولکیدى، یلیدى
قیشدا چیخدى یاغیشیدى سلیدى
یوک یاپنى هى چاتیردوخ که گداخ
سل چیمخروب، مجبوریدوخ قیداخ
(۳۰)
نیسان دوشدى بیزده دوشدوخ یاغیشا
کیم باجارا سیللریله بوغیشا
هى دیردوخ بلکه یاغیش یغیشا
بالا کیشى فایطونچمیز گلمیشدى
امامیه قهوهسنده قالمیشدى
(۳۱)
بو زمیده گدوپ گوزدن اتردیک
تونقال قوروپ سوتوللرى اتردیک
دیوپ گولمک مرادینه یتردیک
ایلده گولسون، مرادینه یتیشسون
یورکلرین یارالارى بیتیشسون
(۳۲)
خلورچیلر بوردا خلور داشیردى
بو کولوکدن الاخلار دیرماشیردى
سلر کیمى، نعمت آشوپ داشیردى
هر ایش دییدون هر کیمه گورردى
جان درمانى ایستییدون ورردى
(۳۳)
ایندى بشر آج قورد تکین اودوخوپ
چومبلنتى گوز قجردوپ دوروخوپ
باخیلار که گورسونر کیم سینخوپ
توکولسنلر اونون لشین یرتسونلار
هره بر دیش انسه سیندن قیرتسونلار
(۳۴)
حیدربابا سنده دفینه لر وار
داغلار ودیعه سى، خزینه لر وار
آما سنه بنزرده سینه لر وار
بو سینه لر داغلاریله دانشور
داغلار کیمى گوگلریله قونشور
(۳۵)
گور هاردان من سنه سالدیم نفسى
ددیم قیتر، سال عالمه بو سسى
سنده یاخشى سیمرغ ایتدون مگسى
سان که قاناد وردون یله نسیمه
هر طرفدن سس وردیلر سسیمه
(۳۶)
حیدربابا سنى وطن بیلمیشدیم
وطن دیوب باش گتوروپ گلمیشدیم
سنى گؤروب گؤزیاشیمى سیلمیشدیم
حلبو که لاپ غملى غربت سندیمیش
قارا زندان، آجى شربت سندیمیش
(۳۷)
.کیم قالدى که بذه بوغون بورمادى
آتدان آتدان بزه کلک قورمادى
بیر مرد اوغول بزه هاوار دورمادى
شیطانلارى قوجاقلیوب گزدیر سیز
انسانلارى ایاخلیوب ازدیر سیز
(۳۸)
دووار اوجالدى گون بیزه دوشمدى
زندان قارالدى گؤز گؤزى سشمدى
گؤندوز گؤزى منیم لامپام گشمدى
سلده باسدى اموز دولوپ گؤل اولدى
چوق یازیغین اوى چونوپ چول اولدى
(۳۹)
اول باشى مندن استقبال اتدیز
سونان چونوب ایشیمده اخلال اتدیز
اوز ظنوزجه استادى اغفال ایدیز
عیبى یوقدور کچر گدر عمردور
قیشدا چیخار، یوزى قارا کمردور
(۴۰)
منیم یولوم محبت جاده سیدى
سؤن سؤزلریم حقون اراده سیدى
محبتون رسالت وعده سیدى
یوخسا منده بیر کسیله غرض یوخ
سیاست آدلى منده بیر مرض یوخ
(۴۱)
حق نه دیور؟ کفره قارشى گتمیوز
نوردان چیقوب ظلمات ایچره ایتمیوز
فریلداغا فرفرا تک بتمیوز
گوردوزده که اولمادى کفرین دیبى
پولدا ورسه آلماغا تیکمیش جیبى
(۴۲)
شیطان بیزیم قیبله میزى چوندریب
آلله دین یولدان بیزى دوندریب
ایلانلى چشمه یه بیزى گندریب
منت قویور که آرخوز نهر اولوب
بیز گوروروک سولار بیزه زهر اولوب
(۴۳)
حیدربابا گلیلیخ دان نه چیخار
ظلمون اوین صبر و تحمل ییخار
درویش اولان صبرون الین برک سیخار
گل قیداخ چیقاق آقا دوزینه
گچاق گنه محبتون سوزینه
(۴۴)
دینه اوشاق بیربریله سازاولسون
بلکه بو قیش بیرده چونوب یاز اولسون
چاى چمن لر اردک اولسون غاز اولسون
بیزده باخوب فرحلنوب بیر اوچاق
سنیق سالخاخ قانادلارى بیر آچاق
(۴۵)
بو باخچادان آلچالارى درردیک
قیش آدینا چیقوب دامدا سرردیک
هى ده چیقوپ یالانان چوندرردیک
قیش زومارین یایدا ییوب دویاردیق
بیر کلى ده منت خلقه قویاردیق
(۴۶)
اولر قالیر اوصاحبى یوق اوزى
اجاقلارین آنجاق ایشیلدیر گوزى
گدنلرین چوق قلیپدور سوزى
بیزدنده بیر سوز قالاجاق آى آمان
کیملر بیزدن سالاجاق آى آمان
(۴۷)
بیزدن سورا کرسیلرین تویندا
کندین ناغیلاریندا سوز سویندا
قاری نه نه نین چاخماغیندا قویندا
حیدربابا ازین قاتار سوزلره
عیشقى کیمى خمار ورر گوزلره
(۴۸)
عاشیق دیر بیر نازلی یار واریمیش
عشقیندن اودلانوب یانار واریمیش
بیر سازلى سوزلى شهریار واریمیش
اودلار سونوب اونون اودى سونمیوپ
فلک چونوپ اونون چرخى چونمیوپ
(۴۹)
حیدربابا آلچاقلارون کشگ اولسون
بیزدن سورا قالانلارا عشق اولسون
کشمشلرون گلنلره مشگ اولسون
اولادیمیز مذهبنى دانماسون
هر ایچى بوش سوزلره آلدنماسون
阅读更多...

هر که غم و اندوهی دارد، دو رکعت نماز به جا آورد و در هر رکعت یک بار سوره حمد و 13 بار سوره قدر را بخواند و هنگامی که از نماز فارغ شد، به سجده برود و بگوید:

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
日前,土耳其宪法法庭主席,哈希姆·凯勒基在接受记者采访时表示,他本人支持此前土耳其法院作出的,允许穆斯林女律师佩戴盖头,在法庭上参与法庭辩诉的判决。
虽然,土耳其法院已经作出这一判决,但是在土耳其,仍然有一些法院试图阻止佩戴盖头的穆斯林女律师进入法庭,参与辩诉。
土耳其《晨报》在上周五的报道中称:伊斯兰组织认为,阻止穆斯林女律师佩戴盖头进入法庭的行为,完全是一种“宗教歧视和对穆斯林女律师的迫害。这些穆斯林女律师成了这种宗教歧视的牺牲品。”
对此,土耳其司法系统内的世俗主义阵线则辩称:“一个佩戴盖头的女律师,当她在一个世俗化国家中,通过佩戴盖头而显露出她的宗教信仰时,她不可能为被控方履行真正的辩护职责。”
此前,土耳其一名穆斯林女律师向土耳其最高法院递交申诉书,要求允许穆斯林女律师在法庭上也可以佩戴盖头,而土耳其法院不久前也作出法院判决,允许穆斯林女律师在法庭上佩戴盖头,参与法庭辩诉。
下载 |
启示与圣品 |
33 | ||
下载 |
穆罕默德. 穆圣 |
34 | ||
下载 |
先知穆罕默德传 |
35 | ||
下载 |
穆圣的品德 |
36 | ||
下载 |
历史学家对先知穆罕默德的评价 |
37 | ||
下载 |
伊斯兰先知生平简介 |
38 | ||
下载 |
伊斯兰先知生平简介 |
39 | ||
下载 |
先知穆罕默德对世界的影响 |
40 |
童年与教育 鲁乎拉.穆萨维.霍梅尼,1902年9月24日出生在伊朗的一个宗教学者的家庭,出生地是霍敏小镇。从小受家庭教育,七岁时就成为背诵整《古兰经》的哈菲兹。1922年,他到库姆经学院求学,从那时起就对贾法里的法学思想感兴趣,因此他认为课程讲义中对贾法里的法学不但没有讲到,而且给学生很多误解。 他的学习兴趣开始转向了伊斯兰的苏菲主义,看了不少苏菲学者对《古兰经》的注释,对他影响最大的苏菲学者是法伊兹· 卡尼沙(卒于1680年)和密尔扎.沙哈巴迪(卒于1950年)。从伊玛目霍梅尼早期的著作中可以看出,他对《古兰经》的理解偏重于苏菲学派的思想。 由于他信仰虔诚,恪守教门功修,善于论辨,博学多才,精通伊斯兰教义、经训、教法、伦理、哲学、历史、政治等学科,于二十世纪50年代末,被学院授予高级教职“阿亚图拉”称号。......
阅读更多...

بدانکه شب جمعه اوّل ماه رجب را ليلة الرَّغائب ميگويند و از براي آن عملي از حضرت رسول صَلَّي اللَّهِ عَلِيهِ وَ اله وارد شده با فضيلت بسيار که سيّد در اقبال و علاّمه در اجازه بني زهره نقل کردهاند از جمله فضيلت او آنکه گناهان بسيار بسبب او آمرزيده شود و آنکه هر که اين نماز را بگذارد چون شب اوّل قبر او شود، حقّ تعالي بفرستد ثواب اين نماز را بسوي او به نيکوتر صورتي با روي گشاده و درخشان و زبان فصيح پس با وي گويد اي حبيب من! بشارت باد تو را که نجات يافتي از هر شدّت و سختي گويد تو کيستي؟ بخدا سوگند که من روئي بهتر از روي تو نديدم و کلامي شيرينتر از کلام تو نشنيدهام و بوئي بهتر از بوي تو نبوئيدم.
گويد من ثواب آن نمازم که در فلان شب از فلان ماه از فلان سال بجا آوردي؛ امشب بنزد تو آمدم تا حقّ تو را ادا کنم و مونس تنهائي تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دميده شود من سايه بر سر تو خواهم افکند در عرصه قيامت پس خوشحال باش که خير هرگز از تو معدوم نخواهد شد.
وکيفيت آن چنان است که روز پنجشنبه اوّل آن ماه را روزه
ميداري چون شب جمعه داخل شود ما بين نماز مغرب و عشاء دوازده رکعت نماز ميگذاري هر
دو رکعت به يک سلام و در هر رکعت از آن يک مرتبه حمد و سه مرتبه اِنّا اَنْزَلْناهُ
و دوازده مرتبه قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ ميخواني و چون فارغ شدي از نماز هفتاد
مرتبه ميگوئي« اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الاُْمِّيِّ وَعَلي
آلِهِ» پس به سجده مي روي و هفتاد مرتبه ميگوئي:« سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ
الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» پس سر ازسجده برميداري وهفتاد مرتبه ميگوئي«رَبِّ
اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَلِيُّ
الاَعْظَمُ» پس باز به سجده ميروي و هفتاد مرتبه ميگوئي:« سُبُّوحٌ قُدّوُسٌ
رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» پس حاجت خود را ميطلبي که انشاءالله برآورده
خواهد شد.
**************
اعمال لیله الرغائب:
بدانكه اولين شب جمعه ماه رجب را«ليلة الرغاب»(يعنى شب دلدادگان)مىگويند و براى آن عملى با فضيلتبسيار از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله وارد شده كه آن را سيّد در كتاب«اقبال»و علاّمه حلى در«اجازه بنى زهره»نقل كردهاند،بعضى از فضيلت آن اينكه به سبب انجام آن گناهان بسيار آمرزيده مىشود،و نيز نمازى در آن وارد شده كه هركه آن را به جاىآورد هنگام شب اوّل قبرش حق تعالى ثواب آن را به نيكوترين صورت و با روى گشاده و درخشان و زبانى گويا به سوىاو مىفرستد،پس به او مىگويد:اى حبيب من تو را بشارت باد كه از هر شدّت و سختى نجات يافتى،بنده مىگويد تو كيستى؟به خدا سوگند من چهرهاى زيباتر از چهره تو نديدم،و سخنى شيرينتر از سخن تو نشنيدم،و بويى بهتر از بوىتو نبوييدم!!پاسخ ميدهد:من ثواب آن نمازم كه در فلان شب،از فلان ماه،از فلان سال به جاى آوردىامشب نزد تو آمدم تا حقّت را ادا كنم،و مونس تنهايى تو باشم،و هراس را از تو برگيرم و هنگامىكه در صور(شيپور قيامت)دميده شود،در عرصه قيامت سايهاى بر سرت خواهم افكند،پس خوشحال باش كه خير هرگز از تو جدا نخواهد شد.كيفيتاين نماز چنين است: اولين پنجشنبه ماه رجب را روزه مىدارى،چون شب جمعه داخل شود،ما بين نماز مغرب و عشا،دوازده ركعت نماز بجاى مىآورى،هر دو ركعت با يك سلام به اين ترتيب كه در هر ركعت يك مرتبه سوره«حمد»و سه مرتبه«سوره قدر»و دوازدهمرتبه«سوره توحيد»مىخوانى و هنگامى كه از نماز فارغ شدى هفتاد مرتبه مىگويى:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ وَ عَلَى آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ] .
خدايا!بر محمّد پيامبر درس ناخوانده و خاندانش درود فرست
سپس به سجده مىروى و هفتاد مرتبه ميگويى:
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ
پاك و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح
آنگاه سر از سجده بر مىدارى و هفتاد مرتبه مىگويى:
رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيُّ الْأَعْظَمُ
پروردگارا!مرا بيامرز و بر من مهرورز و از آنچه از من مىدانى بگذر،تو خداى برتر و بزرگترى
دوباره به سجده مىروى و هفتاد مرتبه مىگويى:
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ
پاك و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح
سپس حاجت خود را مىطلبى كه به خواست خدا برآورده خواهد شد.آگاه باش زيارت حضرت رضا عليه السّلام در ماه رجب مستحب است،و انجام آن در اين ماه امتياز خاصى دارد،همانگونه كه انجام عمره در ماه رجب فضيلت دارد تا جايى كه روايت شده انجام آن در اين ماه،در فضيلت همتاى حج است و نيز نقل شده:حضرت سجاد عليه السّلام در ماه رجب به عمره مشرّف شده بود،و شبو روز نزد كعبه نماز مىخواند،و در حالى كه پيوسته در سجده بود اين ذكر از زبان ايشان شنيده مىشد:
عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ
گناه از بندهات بزرگ شده،پس بگذر گذشت از سوى تو زيبا باشد.
第十二位纯洁的贵人(第十位伊玛目) 阿里.本.穆罕默德 -愿主喜悦他
母亲: 萨美纳.厄勒-唛咯比亚
称号: 厄勒-哈迪
绰号: 阿布.厄勒-哈三
生日: 他伊历212年12月15日在麦地那出生.
去世: 他在伊历254年被害.后被埋在伊拉克的洒麦拖
伊玛姆哈迪(愿主喜悦他)的简历
在伊斯兰教历史中,众伊玛姆在传播伊斯兰教、主持公正方面的确做出了巨大的贡献,他们不仅通过自己的行为引导着人们的思想,而且也在为唤醒那些沉睡的人们默默地做着贡献。他们一直与社会中的压迫势力做着不懈的斗争。
伊玛姆哈迪也和其它伊玛姆一样为了完成伊斯兰的崇高使命做出了巨大的贡献。伊本·舍赫尔阿舒布是伊斯兰著名历史学家,他对先知的家属,众伊玛姆的历史进行了详细的研究,他就伊玛姆哈迪的言行而写道:伊玛姆哈迪善良诚实,当他沉默的时候,脸上显得无比威严,当他说话时,他的每一句话都非常吸引人。
伊玛姆哈迪的名字叫阿里·纳基,哈迪是他的号,有引导人们走正道的意思。伊玛姆哈迪在其父去世后,就承担起了“伊玛姆”这一重任,他也象他父亲一样,知识渊博,随时都在为引导人们、拯救人们和反对压迫做着不懈的努力。
伊玛姆哈迪以麦地纳为基地向人们宣扬纯正的伊斯兰教,当时他名扬四海,许多人们不远万里来到麦地纳,向他学习伊斯兰知识。
穆特万克里是伊玛姆哈迪时期阿巴斯王朝的国王,他对伊玛姆哈迪在人们之间的影响和声望感到非常担忧,于是千方百计企图阻止伊玛姆的活动。阿布顿拉·本·欧麦尔是当时麦地纳的总督,对伊玛姆哈迪的活动进行了严密的监视,并随时向国王穆特万克里汇报。他在汇报中这样写道:人们在伊玛姆哈迪的指导下,知道了政府的残暴行径,不承认政府的合法性,这样将会使政府的基础受到动摇。穆特万克里国王在萨满拉城市接到了这一汇报,便下令将伊玛姆哈迪从麦地纳带到萨满拉进行严密的监控。伊玛姆哈迪在萨满拉尽管受到监控,但还是坚持自己的道路。
伊玛姆哈迪在最严厉的环境中,仍然经常举行一些辩论会与不同层次的人士及学者进行辩论,以此方法来指导人们的思想,加强人们的信仰观念。为什么伊玛姆哈迪认为加强人们的信仰和把纯正的伊斯兰教教授给人们是反对压迫的主要条件呢?
据历史记载,伊玛姆哈迪在前定论和认主学方面具有独特的见解,尤其在前定论方面,他认为,人类并不是宿命的,人类具有选择的权力,小到个人大到社会的命运都掌握在人类自己手中。因此人类为了在社会中实现伊斯兰,实现公正,就必须起来与压迫者作斗争。
穆特万克里国王知道,伊玛姆哈迪的家不仅是宣传伊斯兰的场所,而且也是揭露政府腐败的中心,因此,国王曾多次下令对伊玛姆哈迪的家进行搜查,但每次搜查都没有搜到证据。一位搜查伊玛姆哈迪家的警察说道,有一次我受穆特万克里国王的命令搜查伊玛姆哈迪的家,我在夜里用梯子从伊玛姆的房顶上进入他家,由于他家中漆黑,致使我不能很好地完成任务。突然,我被伊玛姆哈迪发现了,他温和地对我说,萨尔德,你站好,我叫人给你点根蜡。我就站在原地一直到拿来了蜡烛。我点着蜡走下楼去,看到伊玛姆哈迪正在礼拜,他礼完拜后对我说道,请你仔细地搜查我的家吧。我搜查了一遍,但什么也没发现,我就向他道歉。他却为我念了一段古兰经经文:“不义者,将来就知道他们获得什么归宿。”
穆特万克里国王在阻止伊玛姆哈迪的每次行动中都遭到了失败,于是就努力毁坏伊玛姆在人们心中的形象。有一天,他召开一次宴会,邀请伊玛姆哈迪作诗助兴,伊玛姆表示拒绝,但国王一直坚持要他作诗,在无可奈何的情况下,伊玛姆哈迪作了一首充满哲理的诗,诗的大意是:他们居住在坚固如山的堡垒里,周围有全副武装、强悍的士兵保卫着,但是他们却抗不住死亡的袭击。多少人为了保护自己的安全,修建了铜墙铁壁,但死亡来临时,任何防卫对他都无用,他们建筑的豪华宫殿数年后变成了一片废墟,他们的住所成了坟坑。
伊玛姆哈迪的这首诗触及了所有在座的人的灵魂深处,甚至就连恶贯满盈的国王听后也流下了泪水,对伊玛姆表示了道歉,并下令让卫队尊敬地把伊玛姆送回家。
由于伊玛姆哈迪在人们中享有崇高的声望,拥护和追随他的人们也越来越多,再加上他对当时腐败的阿巴斯王朝的严厉批评,致使当时的阿巴斯王朝的执政者对他的存在耿耿于怀,极为不安,因此,便下令残酷地杀害了这位先知穆罕默德的后裔。
الإمامُ عليّ بن محمّدٍ الهاديّ
伊玛目阿里·本·穆罕默德·哈迪
- النَّصُّ على إمامتِهِ
指定他为伊玛目
الإمامُ الجوادُ عليه السلام : إنّ الإمامَ بَعدي ابْنِي عليٌّ ، أمرُهُ أمري ، وقَولُهُ قَولي ، وطاعَتُهُ طاعَتي ، والإمامةُ بعدَهُ في ابنِهِ الحسنِ .
伊玛目贾瓦德说:“继我之后的伊玛目是我的儿子阿里,他的命令就是我的命令,他说的话,就是我说的话,顺从他就是顺从我,继他之后,他的儿子哈桑将为伊玛目。”
- فضائله عليه السلام
伊玛目贾瓦德的尊贵
في كتابِ الواحِدةِ : حدَّثَني أخي الحسينُ بنُ محمّدٍ قالَ : كان لي صَدِيقٌ مُؤدِّبٌ لِوُلدِ بَغا أو وَصِيفٍ - الشَّكُّ مِنّي - فقالَ لي : قالَ لي الأميرُ مُنْصَرَفَهُ مِن دارِ الخليفةِ : حَبَسَ أميرُ المؤمنينَ هذا الّذي يَقولونَ ابنُ الرِّضا اليومَ ، ودفَعَهُ إلى عليِّ بنِ كَرْكَرٍ ، فسَمِعتُهُ يقولُ : أنا أكْرَمُ على اللَّهِ مِن ناقةِ صالحٍ «تَمَتَّعوا في دارِكُمْ ثلاثةَ أيّامٍ ذلك وَعدٌ غيرُ مَكذوبٍ» ، وليسَ يُفصِحُ بالآيةِ ولا بالكلامِ ، أيُّ شيءٍ هذا ؟ قالَ : قلتُ : أعَزّكَ اللَّهُ تَوَعّدَ ، انظُرْ ما يكونُ بعدَ ثلاثةِ أيّامٍ .
فلمّا كانَ مِن الغَدِ أطْلَقَهُ واعْتَذرَ إلَيهِ ، فلَمّا كانَ في اليومِ الثّالثِ وَثَبَ علَيهِ ياغزُ ويَغْلونُ وتامِشُ وجَماعةٌ مَعهُم ، فقَتَلوهُ وأقْعَدوا المُنْتَصِرَ ولَدَهُ خليفةً .
《瓦希德》一书的作者说:我的兄弟侯赛因·本·穆罕默德告诉我,他有一个朋友,是巴格,还是瓦斯夫(我忘记了是谁)的家教,据他传述:一天,艾米尔从宫殿里回来对我说,今天,信士的长官(哈里法)下令监禁一个人,人们都叫他伊本·礼扎,哈里法把他交给阿里·本·克尔克尔,我听他说:“在安拉那里,我比萨利哈圣人的母驼尊贵得多,随即他诵读经文:‘你们在家里享受三日吧!这不是骗人的应许。’[1]”我不明白他说这话和诵读这节经文是什么意思?我就对哈里法说,祈求安拉使你尊贵,这是伊玛目对你的警告,三天后,必然发生重大的事。
第二天,哈里法把伊玛目释放了,并请求他的原谅。到第三天,叶阿祖·叶格鲁和塔米什率众反叛,杀死了哈里法,扶持他的儿子穆斯坦绥尔继任哈里法。
حدَّثَ جَماعَةٌ مِن أهلِ إصفِهانَ مِنهُم أبوالعَبّاسِ أحمدُ بنُ النَّصرِ ، وَأبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلويَّةِ ، قالوا : كانَ بِإصفِهانَ رَجلٌ يُقالُ لَهُ عَبدُالرَّحمنِ وَكانَ شيعيّاً ، فَقيلَ لَهُ : ما السَّبَبُ الَّذي أوجَبَ عَلَيكَ القَولُ بِإمامَةِ عَليٍّ النَّقيِّ دونَ غَيرِهِ مِن أهلِ الزَّمانِ ؟ فَقالَ : شاهَدتُ ما يوجِبُ عَلىَّ ذلِكَ ، وَذلك أنّي كُنتُ رَجُلاً فَقيراً وَكانَ لي لِسانٌ وَجُرأةٌ ، فَأخرَجَني أهلُ إصفِهانَ سِنةً مِنَ السِّنينَ مَعَ قَومٍ آخَرينَ ، (فَجِئنا - ظ) إلى بابِ المُتَوَكِّل مُتَظَلِّمينَ ، وَكُنّا بِبابِ المُتَوَكِّلِ يَوماً إذ خَرَجَ الأمرُ بِإحضارِ عَلىِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ الرِّضا ؛ فَقُلتُ لِبَعضِ مَن حَضَرَ : مَن هذا الرَّجُلُ الَّذي قَد أمِرَ بِإحضارِهِ ؟ فَقيلَ : هذا رَجُلٌ عَلَويٌ تَقولُ الرافِضَةُ بِإمامَتِهِ ، ثُمَّ قالَ : وَنَقدِرُ أنَّ المُتَوَكِّلَ يُحضِرُهُ للقَتلِ ، فَقُلتُ : لا أبرَحُ مِن هيهُنا حَتَّى أنظُرَ إلى هذا الرَّجُلِ أيِّ رَجُلٍ هُوَ ؟ قالَ : فَأقبَلَ راكِباً عَلى فَرَسٍ وَقَد قامَ النّاسُ صَفَّينِ يُمنَةَ الطَّريقِ وَيُسرَتَها يَنظُرونَ إلَيهِ ، فَلَمّا رَأيتُهُ وَقَفتُ فَأبصَرتُهُ فَوَقَعَ حُبُّهُ في قَلبي ، فَجَعلتُ أدعو لَهُ في نَفسي بِأن يَدفَعَ اللَّهُ عَنهُ شَرَّ المُتَوَكِّلِ ، فَأقبَلَ يَسيرُ بَينَ النّاسِ وَهُوَ يَنظُرُ إلى عُرفِ دابَّتِهِ لا يَلتَفِتُ ، وَأنا دائمُ الدُّعاءِ لَهُ ، فَلَمّا صارَ إلَيَّ أقبَلَ عَلىَّ بِوَجهِهِ وَقالَ : استَجابَ اللَّهُ دُعاءَكَ وَطَوَّلَ عُمرَكَ وَكَثَّرَ مالَكَ وَوَلَدَكَ ، فانصَرفنا بَعدَ ذلك إلى إصفِهانَ ، فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَىَّ وُجوهاً مِنَ المالِ حَتَّى إنّي أغلِقُ بابي عَلى ما قيمَتُهُ ألفَ ألفَ دِرهَمٍ سِوى مالي خارِجَ داري ؛ وَرُزِقتُ عَشَرةً مِنَ الأولادِ وَقَد بَلَغتُ مِن عُمري نَيِّفاً وَسَبعينَ سَنَةٍ ، وَأنا أقولُ بِإمامَةِ هذا الَّذي عَلِمَ ما في قَلبي وَاستَجابَ اللَّهُ دَعائَهُ لي .
有一伙伊斯法罕人在一起交谈,其中有艾布·阿巴斯·艾哈麦德·本·纳斯尔和艾布·贾法尔·穆罕默德·本·阿勒维叶。据他们说:在伊斯法罕有一个什叶派人,叫阿布杜·拉哈曼,有人问他:你为何只承认阿里·纳基叶为伊玛目呢?他说:我亲眼见到一些事,致使我坚信只有阿里·纳基叶才是伊玛目。我曾经是一位穷人,但豪侠仗义,说话不留情。有一年,伊斯法罕的人们推选我和另外几个人去找哈里法讨公道。有一天,我们在哈里法那里,他下令召见阿里·本·穆罕默德·本·礼扎。我问旁边的人,下令传召的人是谁?他告诉我,他是阿拉维派人,拉菲兹人信仰他为伊玛目。过一会他对我说,估计哈里法穆特万克勒传召他,是想把他处死。我说,我们就坐在这里,看看这个人究竟是谁。没过一会,只见一个人骑着马过来,人们站在两旁夹道欢迎。我一看见他,就立即站了起来看着他,对他的热爱油然而生,我暗自祈求安拉护佑他,免遭哈法里的伤害。他骑着马走在人们中间,两眼看着马鬃,没有左右环顾。我内心一直为他祈求。当他来到我前面时,他转过脸对我说:“安拉承领你的祈祷,使你长寿,使你家财万贯,儿孙满堂。”后来我回到了伊斯法罕,安拉赐予我很多钱财,拥有数十万个迪尔汗,而且还有许多不动产。安拉赐予我十个子女,我活了七十多岁。这就是我只承认阿里·纳基叶为伊玛目的原因了,安拉承领了他为我的祈求。
[1] 《古兰经》11:65。
阅读更多...

حضرت امام هادی علیه السلام دارای سیره حمیده و اخلاقی پسندیده بود .
او در سیادت ؛ سیاست و تعلیم و تربیت به مقتضای عصر و بروز دادن حقیقت در
افق تاریخ اختلافات فقهای شافعی ؛ مالکی ؛ حنبلی ؛ و حنفی
دارای نیروی شگرفی بود .
شرافت و مناقب ایشان در چنان مرتبه بلندی قرار داشت که کوچک و بزرگ
مفتون فضیلت اخلاقی او می شدند . آن حضرت پیوسته در تلاوت قرآن می کوشید .
کرامات امام بسیار بود و از وی امور خارق العاده ای زیادی صادر می شد چنان
که کشته شدن متوکل را به دست ترکان ؛ قبلا خبر داده بود .
آن حضرت به زبانهای زنده زمان خود نیز سخن می گفت و هر که را دعا می فرمود
حاجتش روا می گشت . قطب راوندی گفته است که در وجود امام هادی علیه السلام
خصال امامت جمع شده بود و همچون سیره پدرانش ؛ شبها رو به قبله مشغول
عبادت می شد و ساعتی از عبادت باز نمی ایستاد .
جبه ای از پشم به تن داشت و سجاده اش بر روی حصیری بود .
نیمه شبی دژخیمان متوکل برای بازرسی ؛ از پشت بام به خانه امام ریختند و
آن حضرت را در گوشه اتاق روی حصیر در حال مناجات دیدند .
سعید حاجب مامور متوکل می گوید : وارد خانه امام شدم دیدم روپوش و کلاهی
پوشیده و یک جانماز حصیری در برابر اوست ؛ فهمیدم که مشغول نماز است .
یونس نقاش یکی از دوستان و شیعیان امام هادی علیه السلام روزی لرزان و
پریشان نزد امام آمد و گفت آقای من در مورد خانواده ام به شما سفارش
می کنم که از آنان سرپرستی کنید ! امام فرمود چه شده است یونس ؟
یونس پاسخ داد موسی بن بقا ( سر لشکر متوکل ) نگین گران قیمتی را به من
داده تا روی آن نقاشی کنم . نگین در دستم شکست و دو نیمه شد در
حالی که فردا وقت بازگرداندن آن است . اگر موسی ببیند آن نگین گران قیمت
را شکسته ام دستور می دهد یا هزار تازیانه به من بزنند یا مرا بکشند .
امام هادی علیه السلام فرمود :
به خانه ات برو تا فردا حادثه ای جز خیر پدید نمی آید .
یونس مضطرب به خانه اش بازگشت و صبح زود سراسیمه دوباره نزد
امام آمد و گفت فرستاده موسی آمده و نگین را می طلبد چه کنم ؟
امام هادی علیه السلام فرمود به خانه موسی برو جز امر خیر نخواهی دید .
آنچه را گفت بشنو که جز خیر نیست .
یونس به خانه موسی رفت و سپس در حالی که شادمان و خندان بود نزد امام
بازگشت و به امام عرض کرد موسی به من گفت دختران کوچکم در مورد
آن نگین با هم دعوا دارند . نگین را دو نیم کن که به هر کدام یکی از آنها برسد
من نیز در صورت انجام کار ؛ تو را از مال دنیا بی نیاز می سازم .
حضرت چون این سخن شنید شکر خدا کرد و پرسید تو به موسی چه گفتی ؟
یونس پاسخ داد من گفتم مرا مهلتی بده تا چاره ای در این امر کنم .
امام هادی علیه السلام فرمود : جواب خوبی دادی
________________________________
منابع :
مجموعه زندگانی چهارده معصوم ؛ تالیف حسین عماد زاده ؛ ج 2 ؛ ص 534
اصول کافی ؛ تالیف شیخ کلینی ؛ ترجمه سید جواد مصطفوی ؛ ج 1 ؛ ص 499
بحارالانوار ؛ تالیف علامه مجلسی ؛ ج 50 ؛ ص 126
حرم حضرت خوله ( سلام الله علیها ) دختر امام حسین ( علیه السلام ) بود .
در این روز در حالی که مراسم عزاداری در این مکان برقرار بود از ضریح و
دیوارهای متصل به قبر شریف ، خون سرازیر شد .
در این لحظات عده زیادی از مؤمنین برای مشاهده این صحنه در اطراف قبر
شریف حضرت خوله ( سلام الله علیها ) تجمع کردند .
همچنین تعدادی از علماء و روحانیون این واقعه را از نزدیک مشاهده نمودند .
شایان ذکر است در عاشورای گذشته نیز مقداری از تربت اصل حسینی که در
موزه آستان مقدس کربلاء وجود دارد تبدیل به خون شد .
لازم به ذکر است در سفر شام کاروان اسرای کربلا ، بانویی به نام «خوله»
دختر امام حسین (علیه السلام ) در اثر تألمات این سفر در شهر تاریخی بعلبک
به شهادت رسید و در همین شهر به خاک سپرده شد .
اکنون مزار ایشان همچون چراغی فروزان به محل زیارت و برگزاری مراسم های
شیعیان لبنان و خصوصا بعلبک تبدیل شده است .
ماجرای راهب مسیحی نیز ظاهراً در این شهر اتفاق افتاده است و هم اکنون مسجدی
بنام مسجد رأس الحسین (علیه السلام) در بعلبک وجود دارد که مربوط
به همین واقعه می باشد .














قال : دخلت على الصادق عليه السلام
فقال لي : من بالباب ؟
قلت : رجل من الصين ،
قال : فأدخله ، فلما دخل
قال له أبوعبدالله عليه السلام : هل تعرفونا بالصين ؟
قال : نعم يا سيدي ،
قال : وبما ذا تعرفوننا ؟
قال : يا ابن رسول الله (صلی الله علیه و آله)إن عندنا شجرة تحمل كل سنة وردا يتلون كل يوم مرتين ، فإذا كان أول النهار نجد مكتوبا عليه " لا إله إلا الله محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله)"وإذا كان آخر النهار فإنا نجد مكتوبا عليه " لا إله إلا الله علي خليفة رسول الله(صلی الله علیه و آله)"( 1 ) .
ترجمه:
از محمد ابن سنان روایت شده است که
گفت:داخل خانه امام صادق عليه السلام شدم
پس آنحضرت به من فرمودند: چه کسی دم در است؟
گفتم:مردی از چین،
فرمودند: پس او را داخل خانه کن،
پس وقتی داخل شد
امام صادق علیه السلام به او فرمودند:آیا ما (اهل بیت علیهم السلام )را در چین می شناسند؟
مرد چینی گفت:بله ای مولای من،
امام جعفرصادق علیه السلام فرمودند:به چه چیزی ما را میشناسند؟(اهل بیت علیهم السلام را چگونه میشناسند؟)
مرد چینی گفت:ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)همانا نزد ما درختی است که هر سال درختی گلی می آورد که در هر روز دوبار رنگ به رنگ میشود،پس مانی که اول روز فرا می رسد ما در می یابیم که بر آنان نوشته شده است"لا إله إلا الله محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله)" و زمانی که پایان روز فرا می رسد ما در می یابیم که بر آنان نوشته شده است"لا إله إلا الله علي خليفة رسول الله(صلی الله علیه و آله)"
------------------------------
1-علامه مجلسی،بحارالانوار ،جلد 42 صفحه 18
و نیز نگر:( 1 ) الخرائج والجرائح : صفحه87 .
یا اباصالح المهدی ادرکنی
امام محمد باقر عليه السلام فرمود: اذا قام القائم سار الي الکوفه فيهدم بها اربعه مساجد و لم يبق علي وجه الارض مسجد له شرف الا هدمها و جعلها جماء، و وسع الطريق الاعظم، و کسر کل جناح خارج في الطريق، و ابطل الکنف و الميازيب الي الطرقات، و لا يترک بدعه الا ازالها و لا سنه الا اقامها و يفتح قسطنطينيه و الصين و جبال الديلم.
ترجمه:
چون قائم قيام نمايد، عازم کوفه گشته و چهار مسجد را در آنجا ويران مي سازد. و هيچ
مسجد با شرافتي بر پهنه زمين باقي نمي ماند مگر اينکه آن را ويران ساخته و آن را
بزرگ مي کند. او بزرگ راهي احداث مي کند و گوشه و کنار خانه هائي را که در مسير راه
است، در هم شکسته، فاضلابها و ناودانهائي را که به کوچه و
خيابان راه دارد، سد مي کند. هيچ
بدعتي را وا نمي گذارد مگر آنکه آن را از ميان مي برد، و نه هيچ سنتي مگر آنکه آن
را بر پا مي سازد. قسطنطنيه و چين و کوههاي ديلم را فتح مي نمايد.
منبع: بحارالانوار علامه مجلسی جلد 52 صفحه 339
睿智的革命领袖
大阿亚图拉哈梅内伊生平简介
“哈梅内伊对伊斯兰承担义务和效力,他心灵的基础是建立在为人民服务基础之上的,如果你寻找人才,不会找到像他这样的人,我在漫长岁月中认识了他。”
——伊玛姆·霍梅尼
从诞辰到小学
阿亚图拉·赛义德·阿里·哈梅内伊是已故的霍贾特·伊斯兰·穆斯林·哈吉·赛义德·贾瓦德·侯赛民·哈梅内伊之子,于伊斯兰太阳历1318年4月24日(相当伊斯兰太阳历1358年2月28日)在圣城马什哈德出世,他是家中第二个男孩。赛义德·贾瓦德·哈梅内伊的生活如同大多数宗教人士及宗教经师那样,非常简朴。他的夫人和子女也从他那里学到艰苦朴素生活的深刻含义,并习惯那种生活。
伟大领袖在讲述他对家庭生活状况的第一印象时这样说:“我父亲是著名的宗教人士,但非常寡欲的简居……我们的生活过得很艰苦。我记得,晚上经常发生这种事情,即我们家里没有晚饭!我母亲费力为我们准备晚饭……那也只是馕和葡萄干。”革命领袖这样描述了赛义德·贾瓦德一家居住的房舍:“我出生在父亲的住宅,在我四五岁时还是位于马什哈德贫民区的只有6.70平米的房子,只有一间屋和一个黑暗阴郁的地下室!当客人来见我父亲时(因为父亲是宗教人士,家成了人们拜访的地方,所以父亲总有好多客人),我们必须到地下室去,好让客人进来。后来对我父亲有好感的某些人在我家旁买了一小块地,增加了我们住宅面积,这样我们有了三间房。”
革命领袖从童年开始虽生活在贫困家庭,但在虔诚的纯洁的真诚的宗教氛围中接受熏陶,从4岁开始就同其兄长赛义德·穆罕默德一起在学校学习字母和《古兰经》。后来兄弟二人在新建的伊斯兰小学——宗教学校完成了初级学业。
在经学院
他在中学学习基础知识、词法、句法之后,便进入经学院,向父亲及当时其他学者学习文学和基础课程。
关于进入经学院和选择宗教学道路的动机他说:“选择这条光明的宗教学研究道路的根本原因和因素是我父亲,我母亲也希望和鼓励我。”
他向《苏莱曼汗》、《纳瓦卜》学校的老师们学习了文学书籍如《基础知识概论》(Jame'al Moghdamat)、《希瓦提》(Siwati)、《词义》(Ma'ni)等,他父亲也督促儿子的功课,他在那个时期读了《指南》(Mo'lam)一书。后来他在父亲指导下读了《伊斯兰法典》(Sharaye al Eslam)、《光的论述》(Sharhe Lam'e),在阿加·米尔扎·马达列斯·伊扎迪那里读了其他一些书,在哈吉·谢赫·哈希姆·加兹温尼指导下读了《论文集》(Resale)和《工艺》(Makaseb),在他父亲那里读了法学、宗教原理方面其他课程,他在五年半时间里罕见地令人惊奇地完成了基础阶段学业。他父亲赛义德·贾瓦德在整个学习阶段对出类拔萃的儿子的成长起了重要作用。伟大的革命领袖在哲学逻辑学方面,一开始向阿亚图拉·米尔扎·阿加·德黑兰尼,后来向谢赫·礼萨·伊希学习了《绿色诗集》(Man Zume ye Sabzvar)等书。
在纳杰夫高级经学院
阿亚图拉哈梅内伊从18岁开始在马什哈德向伟大学者阿亚图拉阿兹米·米拉尼学习伊斯兰教法、宗教原理以外的功课。1336年(伊斯兰太阳历相当公历1957年)前往圣城纳杰夫拜谒伊斯兰圣基。他通过观看和参加纳杰夫大法学权威的课程如赛义德·穆赫欣·哈基姆·赛义德·马哈盛德·沙赫鲁迪·米尔扎·巴加尔·赞贾尼·赛义德·叶海牙·雅兹迪·米尔扎·哈桑·巴吉纳瓦尔迪的课程对该经学院的课程设置、教学、科研情况大加赞赏,让他重新考虑自己的目标。但是父亲没有同意。过了一段时间他便回到马什哈德。
在库姆经学院
阿亚图拉哈梅内伊从1337年至1343年(相当公历1958年至1964年)在库姆经学院从事伊斯兰法学、宗教原理、哲学等高级学习,接受了一些伟人包括阿亚图拉阿兹米·布鲁杰尔迪、伊玛姆霍梅尼、谢赫·穆尔塔扎·哈埃里·亚兹迪、阿拉迈·塔巴塔巴伊等的指导。在1343年(相当公历1964年)他从革命领袖同他父亲一起开设的学系中了解到父亲的一只眼睛因白内障而失明。他非常痛心。在留在库姆继续在库姆大经学院学习和回马什哈德照顾父亲之间犹豫不定。最后阿亚图拉哈梅内伊做出这样的决定:了为真主从库姆回到马什哈德,照顾父亲。对此他说:“我回到马什哈德。至高无上的真主使我们获得伟大成功。总之,我已去完成自己的工作和责任。如果我在一生中取得成功,那是我相信,由于我父亲而且为父母做了善事的结果。”阿亚图拉哈梅内伊在这两条路中间选择了正确的道路。当时某些老师和同学深表遗憾地说,他为何如此快地离开库姆经学院,如果留下来前途会怎样!……但是前途表明:他的选择是正确的。真主万能之手为他描绘了比人们的推测更好更高级的另一种命运。谁能想象当时25岁的才华横溢的有知识的青年为了取悦真主和孝敬父母从库姆来到马什哈德,25年之后会登上穆斯林事业的高级岗位呢?他在马什哈德没有放弃继续学习,除了假期或斗争、坐牢、旅行之外,仍继续在马什哈德经学院大学者特别是阿亚图拉米拉尼的指导下学习伊斯兰法和宗教原理,直到1968年。另外,他从1964年留在马什哈德开始,在学习和照顾年迈多病的父亲同时,还去学校为青年学生和大学生讲授伊斯兰法学、宗教原理和宗教知识。
政治斗争
用阿亚图拉哈梅内伊自己的话说,他是“伊玛姆霍梅尼的伊斯兰法学、宗教原理、政治和革命的学生之一。”但是,正是赛义德·穆基塔比·纳瓦卜·萨法维的伟大圣战和为伊斯兰的献身精神使政治斗争和反对偶像的火花在他脑海里迸发。当纳瓦卜·萨法维因一些伊斯兰勇士在1952年来到马什哈德时,在苏莱曼汗学校就伊斯兰复兴、真主法令至高无上、国王和美国人人的欺骗诡计及其谎言等问题,向伊朗人民发表了充满激情唤醒民众的讲演。阿亚图拉哈梅内伊当时是苏莱曼汗学校的青年学生,深受纳瓦卜火焰般热烈演讲的感染。他说:“伊斯兰革命令人激动的火花通过纳瓦卜·萨法维在我心中迸发,无疑已故的纳瓦卜在我心中点燃了第一把火。”
同伊玛姆霍梅尼的运动同路
从1962年阿亚图拉哈梅内伊在库姆时,伊玛姆霍梅尼反对穆罕默德礼萨·卫列维反伊斯兰亲美政治的革命行动业已开始,当时阿亚图拉哈梅内伊就进入了政治斗争的战场,整整16年,虽然经历无数风雨、拷打、流放和监禁,他仍继续战斗,在革命道路上不惧怕任何危险。在1338年1月(伊斯兰太阳历,原文如此,判为1383年之误一译),伊玛姆霍梅尼首次委派阿亚图拉哈梅内伊把自己的信交给阿亚图拉米拉尼及霍拉桑的宗教领袖,内容是宗教人士如何在伊斯兰历1月实施宣传计划,揭露国王亲美政策,介绍伊朗局热和库姆事件。哈格内伊完成了这一使命,他本人也曾去比尔间德(BirJand)市进行宣传,就伊玛姆霍梅尼的信进行宣传,揭露巴列维政权和美国的阴谋。因此,他于1月9日(伊朗历1342年3月12日)被捕,被拘留一个晚上。次日以不去发表演讲和被监控为条件被释放。由于发生“3·15”流血事件,警方再次把他从比尔间德带到马什哈德,交给军事拘留所。他在那里严刑拷打和折磨的最严酷的环境中被关押了10天。
第二次被捕
1342年11月(伊斯兰太阳历1383年斋月)阿亚图拉哈梅内伊同一些同事一起按即定计划前往克尔曼。在那儿停留二三天,发表讲话,演讲和同该市学者学生会见之后前往扎黑丹。他充满激情的讲话和对国王政权的揭露,特别是在11月6日(国王欺骗性选举和公民投票周年纪念日)的演讲受到人民的欢迎。斋月15日正值伊玛姆哈桑的诞辰日他揭露巴列维政权疯狂的亲美政策的勇气和激情达到高潮。萨瓦克在夜间将他逮捕,用飞机押送德黑兰。伟大领袖在加兹勒加莱(Ghazl Ghal'e)监狱被单独关押给2月之久,忍受了各种侮辱和酷刑。
第三次、第四次被捕
他的评注、圣训、伊斯兰思想等课程在马什哈德、德黑兰受到充满激情的革命青年的无比热烈欢迎。这些活动引起萨瓦克的愤怒,并追究他。因此他于1345年(公历1966年)在德黑兰隐居。一年之后——1346年(公历1967年)——被捕入狱。本来举办学术、教学、智力等活动都是明智有益之举,但这位伟人于1349年(公历1970年)再次遭巴列维王朝地狱般的萨瓦克组织的逮捕,被投入监狱。
第五次被捕
阿亚图拉哈梅内伊阁下关于自己第五次被萨瓦克逮捕一事写道:“从48年(公历69年)开始,在伊朗武装斗争的条件日臻明显。前政权情报机构对我的敏感度和行动力度加强了,但他们发现,根据事实这种行动不可能同我这类人员有任何联系。50年(公历71年),我第五次再次被投入监狱,在狱中萨瓦克野蛮的态度明显地表明,政权机构对武装斗争的潮流漫延伊斯兰思想界极为恐惧,它不能同意:我在马什哈德、德黑兰的思想宣传活动被排除在此潮流之外和与此无关。在释放之后,开设评注公共课程、举办意识型态和秘密班组……等活动进一步发展。”
第六次被捕
在1350—1353年(公历1971年—1974年)期间,阿亚图拉哈梅内伊在圣城马什哈德3座清真寺《卡拉马特》清真寺、《伊玛姆哈桑》清真寺、《米尔扎·贾法尔》清真寺开设了评注和思想意识课,将数以千计的渴望知识的民众特别是有觉悟的知识青年和有信仰的革命学生吸引到这三个中心,使他们认识到伊斯兰的真谛。他的辞章之道课受到另一种爱慕和青睐,复印的名为《辞章之道之光》的小册子广为散发,争相传阅。青年革命学生在他的指导下学习了真理和斗争的课程,他们奔赴伊朗远近城市让人民群众了解这种光辉的真理,为伟大的伊斯兰革命创造了条件。这些活动导致凶恶的萨瓦克在1353年10月(伊朗历,相当公历1975年1月)袭击了阿亚图拉哈梅内伊在马什哈德的住宅,逮捕了他并查抄了他的许多备忘录和书写的东西。这是他第六次也是最严厉的一次被捕,直到1354年(公历1975年)秋一直被关押在警察总署联合委员会狱中。在此期间,他一直在最严酷的条件下被看管,用他自己的话说,他在关押期间忍受的痛苦,“只上目睹过那种条件的人才能理解。”他从监狱获释之后,回到圣城马什哈德。他的学术、科研、革命计划和努力仍继续实施。当然他再也不能开办以前的课程。
流放
巴列维罪恶的政权于1356年末(公历1978年初)逮捕了阿亚图拉哈梅内伊,将他流放到伊朗沙赫尔(Snan Shahr)达3年之久。1357年中(公历1978年末)由于伊朗穆斯林革命群众斗争风起云涌,他从流放地被释放,回到圣城马什哈德,站在反对巴列维血腥政权的人民斗争的最前线。他在为真主的道路上经过15年英勇斗争、圣战和搏击,忍受了无数痛苦和磨难,终于看到了起义、搏击、斗争的甜蜜成果,即伊朗伊斯兰伟大革命的胜利,令人厌恶的残暴的巴列维政权耻辱地垮台和伊斯兰主权在伊朗全国建立。
在胜利前夕
在伊斯兰革命胜利前夕,在伊玛姆霍梅尼从巴黎回德黑兰之前,由他在伊朗建了“伊斯兰革命委员会”,由一些战斗的知名人士参加,如:马塔哈里烈士,贝赤什蒂烈士、哈希米·拉夫桑贾尼……等。根据伟大领袖伊玛姆霍梅尼的指令,阿亚图拉哈梅内伊亦为该委员会成员。伊玛姆的信件是由马塔哈里烈士交给他的。他收到伟大革命领袖的信件之的使从马什哈德来到德黑兰。
革命胜利之后
阿亚图拉哈梅内伊在伊斯兰革命胜利之后仍满怀激情地殚思极虑地从事有价值的伊斯兰活动,实现伊斯兰革命目标,他在自己工作中和在自己时间内所作的一切都是无以伦比非常重要的,在此我们只简要地提及其要点如下:
通过同战斗的学者和战友合作和协调于1979年3月筹建“伊斯兰共和党”,其中包括:贝赫什提烈士、巴霍纳尔烈士、哈希米·拉夫桑贾尼……等。
·1979年国防部职务。
·1979年伊斯兰革命卫队领导。
·1979年德黑兰教长。
·1980年伊玛姆霍梅尼在最高国防委员会的代表。
·1979年伊斯兰议会德黑兰人民代表。
·在美国及前苏联大魔鬼势力装备和挑动下,在1980年伊拉克向伊朗发动强加的战争,萨达姆侵略军向伊朗边界发动侵略时,在保卫神圣国土前线积极地忠诚地走向战场。
·1981年6月27日在德黑兰阿布扎尔清真寺阴谋家对他搞未隧恐怖行动。
·共和国总统,在伊朗第二任共和国总统穆罕默德·阿里·拉贾伊殉难后,阿亚图拉哈梅内伊于1981年9月获得1600多万张选票,根据伊玛姆霍梅尼的英明指示当选为伊朗伊斯兰共和国总统。从1985年至1989年第二次被选为伊朗伊斯兰共和国总统。
·1981年文化革命委员会主席。
·1987年确认制度权益委员会主席。
·1989年宪法修改委员会主席。
·人民领袖和保护者,从1989年在伟大革命领袖伊玛姆霍梅尼归真之后于6月5日被专家议会推选为最高职位,担负重大职责。这是多么神圣正确的推选啊,在已故伊玛姆归真之后,他以卓越的才能不仅能领导伊朗穆斯林人民,而且能领导世界穆斯林。
编著和研究
1、《古兰经》中伊斯兰思想总论。
2、礼拜的深奥。
3、关于忍耐的说法。
4、领导学的四部要书。
5、至高无上(Velayat)。
6、关于马什哈德经学院的历史和现状的报告。
7、什叶派伊玛姆生平(未出版)。
8、忠诚的领袖。
9、团结和结社。
10、阿亚图拉哈梅内伊视野中的艺术。
11、正确理解宗教。
12、众伊玛姆生活中的斗争因素。
13、认主独一的灵魂,否定无神论。
14、回归《古兰经》的必要性。
15、伊玛姆萨贾德思想。
16、伊玛姆列扎和王储。
17、文化进攻(他的言论、书信汇编)。
18、领袖圣训(其书信言论汇编迄今已出版9集)
其他……
译著
1、伊玛姆哈桑之和平,拉齐·亚辛著。
2、伊斯兰疆域之未来,赛义德·古特卜著。
3、印度解放运动中的穆斯林,阿卜杜勒·穆纳姆·纳马里·纳赛里著。
4、以西方文明的檄文,赛义德·古特卜著。
其他……
伊斯兰革命文化研究——阿亚图拉阿齐米·赛义德·阿里·哈梅内伊阁下著作保护出版办公室
لازم به ذكر است كه چينيان قديم واژگان چيني «داشي» (تلفظ واژة تازي يا تاجيك) (با كلمه تاشي كه براي اعراب به كار مي بردند نيز بي شباهت نيست) و «تيئن فانگ» (مكان آسماني) (منظور از آسمان خداي آسمان است كه نزد چينيان از خدايان بزرگ حساب مي شود) را بر جزيره العرب و همچنين عنوان «شي يو» (مناطق و سرزمين هاي غربي) را بر منطقه اي پهناور و وسيع از مرزهاي غربي چين تا سواحل درياي مديترانه اطلاق مي كردند. البته چينيان براي نامگذاري دين اسلام واژگان و عناوين گوناگون با مفاهيم بزرگي را وضع كرده بودند و بدين وسيله اسلام و مسلمانان را از ساير اديان موجود در درون جامعة چين متمايز و مشخص مي ساختند. «داشي فا» (قانون و مكتب تازي)، «تيئن فانگ جيائو» (آيين مكان آسماني)، « تيئن فانگ شنگ جيائو» (آيين مقدس مكان آسماني)، «هوئي هوئي جيائومن» (آيين هوئي هوئي)، «جينگ جيائو» (آيين پاكيزگي)، «ژن جيائو (گن جيائو» (آيين حقيقت)، «چينگ جينگ جيائو» (آيين پاك و پاكيزگي)، « چينگ ژن جيائو (چينگ گن جيائو» (آيين پاكيزگي و حقيقت)، «خه پينگ جيائو» (آيين صلح و آرامش و «شي يو جيائو»(آيين سرزمين هاي غربي) از جمله عناوين و واژگاني بودند كه چينيان در گذشته هاي دور و نزديك براي ناميدن آيين اسلام به كار مي بردند. به هنگام تسلط مغولان بر چين در سال 1271 ميلادي تا هنگام تأسيس چين نو در سال 1949 ميلادي بيشترين عنواني كه براي اسلام به كار مي رفت اصطلاح «هوئي جيائو»(آيين هوئي) بود. روز دوم ژوئن سال 956 ميلادي، شوراي وزيران جمهوري خلق چين پس از تصويب كنگرة نمايندگان خلق اعلام داشت از اين پس به منظور جلوگيري از تشتت عناوين و واژگان مخصوص اسلام در سرزمين چين بايد تمام ارگان ها، مطبوعات و نشريات و مردم تنها اصطلاح چيني «يي سي لاَن جيائو» (دين اسلام) را استعمال كنند. بدين سان نام اسلام در چين به اسم حقيقي خود اطلاق گردد و عناوين ديگر ملغي شدند. البته عناوين مزبور در تحقيقات و پژوهش هاي تاريخي پيرامون اسلام در چين همچنان مورد استفادة مورخان و پژوهشگران قرار مي گيرد.[1]
آمار مسلمانان چین:
مسلمانان چين از لحاظ آماري نيز مورد كم لطفي قرار گرفته اند به طوري كه آمار مسلمانان را امروزه يك چهارم آمار واقعي اعلام مي كنند حكومت كمونيستي در سال 1953 اقدام به سرشماري نمود، اما هيچ اهميتي به دلبستگي هاي مذهبي مردم نشان نداد.و به همان شيوة اتحاد جماهير شوروي در مميز ساختن نواحي اصل مليت ها را پايه قرار داد دولت، شش «مليت» مسلمان را در ناحيه خود مختار سينكيانگ – اويغور، دو مليت را در استان كانسو (گنسو) و يكي را در چينگ هاَي (چينگ خَي) به رسميت شناخت. سرشماري سال 1953 شمار مسلمانان را 10 ميليون تخمين زده است اين رقم در مقايسه با سرشماري 19 سال پيش یعنی آمار گيري زمان كومين تانگ در 1936 (ميلادي) از آن جهت كه تعصب كمتري داشته است. و در آمارگيري دين شخص نيز مورد پرسش قرار مي گرفته است به كلي غير واقعي است. در حالي كه در اين مدت جمعيت چين با افزايش 7/26 درصد از 452460000 نفر به شمار 573269000 نفر رسيده است، غير منطقي است كه جمعيت مسلمان در همين مدت از 47437000 تن به 10000000 تن كاهش يافته باشد.
براي تخمين شمار مسلمانان در سال 1953 ابتدا بايسته است ارقام داده شده در سرشماري همين سال را بررسي كنيم.[1]
و با بررسي متوجه مي شويم كه حكومت چين در سال 1953 فقط آن شمار از مسلمانان را در مد نظر داشته كه در نواحي خود مختار مي زيسته اند و گمان مي رود تودة مسلمانان چين را كه در استان هاي گوناگون سكونت داشته اند نديده گرفته است. امكان ديگر آن است، در حالي كه هوئي ها از نظر غير مسلمانان چين يك مليت محسوب مي شوند، خود مسلمانان خويشتن را اين چنين نمي دانند، بلكه خود را از نظر مليت چيني و به لحاظ مذهبي مسلمان مي شمارند.[2]
ولي همين مسلمانان را جزء آمار مسلمانان چين حساب نمي كنند.
ملیت ها و اقوام مسلمان چين
امروزه اقوام مسلمان چين را ده مليت (قوم) حساب مي كنند كه عبارتند از: 1- قوم هوئي 2- قوم ايغور 3- قوم قزاق 4- قوم دونگ شيانگ 5- قوم قرقيز 6- قوم سالار 7- قوم تاجيك 8- قوم ازبك 9- قوم بائو آن 10- قوم تاتار
علاوه بر اقوام مسلمان ياد شده تعداد زيادي از افراد مليت هاي بزرگ ساكن چين همانند اقوام مغولي، تبتي، داي، باي و از قوم هان نيز در طول زمان به دين اسلام گرويده اند.
لازم به ذکر است که شاهرخ میرزا تیموری ارادت و علاقهبه اهل بیت (علیهم السلام) داشت بطوری که چندین مورد از ارادت وی به اهل بیت و سادات را در کتاب تشیع در خراسان عهد تیموریان میتوانید ملاحظه نمایید :
«شاهرخ در دوران زمامداری طولانی خویش بارها بدون انگیزه و بهره برداری سیاسی،اعتقااد و علاقه خویش را به اهلبیت علیهم السلام و سادات و بزرگان دین و مقابر آنها به نمایش گذاشت که منابع تاریخی گواه این مطلب است:«و چنانچه عادت آن پادشاه نیکو اعتقاد بود، در اثنای راه به زیارت مراقد اولیای اهل الله مبادرت مینمود و مجاوران مزارات و فقرا را به صلات و صدقات نواخته، از روحانیت اکابر عباد و زهاد استمداد می فرمود.»
در جای دیگر اینطور می خوانیم:«و حضرت خاقان پاک اعتقاد به هر قصبه و شهر که می رسید،به طواف مزارات مشایخ عظام اقدام نموده،مجاوران عتبات اولیاء رااز مائده انعام و احسان به حظی وافر محظوظ و بهره ور می ساخت. » فراتر از این،موضوع زیارت امام هشتم شیعیان علی بن موسی الرضا علیه السلام است که شاهرخ در هر فرصتی که پیش می آمد،آن را با آداب ویژه و اشتیاريال مخصوص انجام می داد و همواره نذورات و خیرات فراوانی به آستانه ان حضرت تقدیم می داشت و در تزیین و ساخت و گسترش بنای آن تلاش فراوان می کرد که یکی از آن موارد متعدد، از این قرار است:
«در اوائل شیبان همین سال 821،خاقان ستوده خصال،احرام طواف مرقد مطهر عطرسا و مشهد جنت آسای امام الجن و الانس ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام بسته، بدان روضه منوره تشریف برد و لوازم طواف به جای اورد و قندیلی را که سه هزار مثقال طلا ساخته بودند،بر سبیل نذر از سقف گنبد مقبره در آویخت و مجاوران آن مقام کعبه احترام را به صلات و صدقات نوازش نموده،مراجعه فرموده.»
فراموش نکنیم که اولین اقدام شاهرخ بعد از مرگ تیمور و گرفتن زمام سلطنت، دلجویی از سادات شیعه مذهب طبرستان که در زمان تیمور و بعد از فتح بلادشان به ماوراءالنهر تبعید شده بودند ذکر شده است.شاهرخ آنان را نه تنها آزاد گذاشت و اجازه داد تا به وطنشان برگردند؛بلکه امارت سابقشان را به آنها بازگرداند و حکومت آن نواحی را به آنان سپرد.
مولف تاریخ طبرستان مینویسد:
«چون سال سنه 807،حضرت صاحبقرانی تیمور را در اترار وعده حق نزدیک شد .....سادات هرجا که بودند رجوع به وطن خود کردند.....چون جماعت سادات به دارالسلطنه هرات رسید معروض پایه سریر اعلی میرزا شاهرخ گردانیدند که حضرت میر مرحوم عنایت کرده،است که اعلام کرده شد،آمل را به برادر ما سید علی داده است..... حضرت پادشاه زاده مرحوم و حق سادات عنایت و مرحمت مبذول داشته،اشارت فرمود که ساری و آمل به شما مسلم داشته آمد؛بروید آن جا به دعا گویی او و به رضاجویی ما مشغول گردید.مجموع دعا گفتند و سر فرود آورده، متوجه به مازندران شدند. »
در جای دیگری راجع به احترام و تکریم سادات و تعظیم اهل بیت پیامبر علیهم السلام از سوی سلاطین تیموری،بویژه ،شاهرخ میرزا چنین آمده است:«احترام به سادات و منتسبان به خاندان رسالت در عهد تیموری توصیه شده است که :«مرتبه آل محم(صلی الله علیه و آله)را از جمیع مراتب برترداری و تعظیم و احترام ایشان به جای آری و افراط را در محبت ایشان اسراف ندانی که هر چه از برای خدا باشد،در آن اسراف نباشد.»همین سیرت را جانشینان فاتح گورکان بی کم وکاست تا پایان عهد خود به کار بستند و مخصوصا شاهرخ در این راه،هیچ دقیقه ای را فرو نمی گذاشت و او و جانشینان او، زیارت آن مشهد رفته و آن آستان را به نیاز و اخلاص بوسیده،جبین بر زمین استعانت سودند.»
احترام نسبت به سایر ائمه اثنی عشر علیهم السلام نیز از فحوای کلام مورخانشان بسیار استفاده می شد و گاه کار مبالغه در این گونه مسائل به جایی میکشید که تصور اعتقاد آن سلاطین به تشیع می رفت.»[1]
تشیع شاهرخ میرزا و همسرشان گوهرشادآغا
بنا بر این دلایل،برخی در تشیع شاهرخ و همسرش «گوهرشاد آغا» تردید روا نداشته اند، چنان که به این موضوع تصریح شده است که:«بدان که گوهر شاد آغا مسلما شیعه امامیه بوده و در کمال اخلاص و حسن عقیده این مسجد[2]را بنا نهاده و لذا می توان گفت که این مسجد مقدس،اول معبد شیعه است و خیلی نادر است در ساعات یوم و لیله که در این مسجد عبادتی نشود...و شوهرش میرزا شاهرخ بن امیر تیمور هم ظاهراً شیعه بوده،و لکن هر دو تقیه می کردند.[3]»
بين شاهان ايران و چين چنين نامه ها رد و بدل مي شده، آنها از اسلام خوششان مي آمد و چگونه بعضي ها فقط به دورة اشغالگران منچوها اشاره مي كنند و نفرت منچوها از مسلمانان را به چينيان نسبت مي دهند.
[1] 129 تا 131
[2] مسجدگوهرشاد آغا کنار حرم امام انس و جان حضرت علی بن موسی الرضا (علیه آلاف التحیه والثناء)
[3] ناصری داودی،عبدالمجید،تشیع در خراسان عهد تیموریان،ص 131
نامه فغفور چین در جواب نامه شاهرخ میرزا
در مقابل فغفور چين نيز همچون شاهرخ هدايايي همراه با نامه اي براي وي فرستادند و در آن روزگار رسم بر آن بود كه در نامه نگاري طريق خطاييان (چينيان) آن است كه مكتوب نام پادشاه در او سطر نويسند و سطرها به مقداري اندك از آن فروتر گيرند. و هر جا در اثناء مكتوب به نام خداي تعالي رسند بهآنجا كه رسيده باشد گذارند و باز نام الله تعالي از اول سطر گيرند و اگر چنانچه به ذكر شاد شاه رسيد همين طريقه مسلوك دارند، و اين مكتوب كه در اين تاريخ فرستادند به همان لفظاً با للفظ نوشته شد.[1]
نامه فغفور چين به شاهرخ میرزا تيموري از اين قرار است كه :
« «دايمنگ» پادشاه معظم نامه ارسال مي فرمايد
به شاهرخ سلطان
ما تأمل مي كنيم. خداوند تعالي دانا و عاقل و كامل بيافريد او را تا مملكت اسلام ضبط كند، سبب آن مردمان آن مملكت، دولتمند گشته اند سلطان روشن رأي و داناو كامل و خردمند و از همة اسلاميان عالي تر و به امر خداوند تعالي تنظيم و اطاعت به جا آورده و در كار او عزت داشت نمود كه موافق تأييد آسماني است، ما بيشتر از اين ايلچيان امير سراي ليدا با جمعهم فرستاديم به نزديك سلطان رسيده اند؛ بهآداب رسول اكرام و اعزاز بسيار فرمودند، ليداو اجمعهم به مراجعت رسيدند (و) عرض نمودند، بر ما همه روشن و معلوم گشت، و ايلچیان بيگ بوقا و غيره به ليداو اجمعهم با هم براي هدايا شير و اسپان تازي و يوزان و چيزهاي ديگر فرستادند همه بدين درگاه رسانيدند، ما همه را نظر كرديم صدق (و) محبت ظاهر گردانيده اند، ما به غايت شاكر گشتيم، ديار مغرب كه جاي اسلام است از قديم دانايان و صالحان هيچكس از سلطان عالي تر نبوده باشد، و مردمان آن ممالك را نيك مي توان امان و تسكين دادن كه بر وفق رضاي حق است، جل جلاله چگونه خداوند تعالي را راضي و خشنود نباشد، مردانه مردان با همديگر به دوستي بودند، دل به دل چو آيينه باشد اگر چه بُعد مسافت باشد گوي يا در نظر هست همت و مروت از همه چيز عزيز تر است ليك در تبع آن نيز چيزي عزيز شود، اكنون علي الخصوص ليداو جانكقو با جمعهم با ايلچيان بيگ بوقا و غيره را به هم فرستاده شد كه نزديك سلطان هدايا سونكقوران (پرندة شكاري شنقار) هفت دست است كه برسانند، اين سونكقوران را ما به دست خود پرانيده ايم و نيز هدايا كمخامع غير هم فرستاده شد، سونكقوران اگر چه در مملكت چين ما نمي باشد لكن علي الدوام از اطراف ديار براي ما تحفه مي آوردند بسبب آن كمي نيست و در آن جاي شما كمياب بوده است، خالصانه ارسال داشته شد تا مقابل همت عالي سلطان قرمچي باشد، اگر چه اشياكمينه است ليكن حوصله محبت ما باشد، به قبول سلطان وصول يابد من بعد مي بايد كه صدق محبت زياده شود و ايلچيان و تاجران پيوسته آمد و شد كنند و منقطع نباشد تا مردمان همه به دولت امن و امان و رفاهيت باشند، البته خداوند تعالي لطف و مرحمت زيادت گرداند اين است كه اعلام كرده شد، «تمت»[2].
[1] سمرقندي، كمال الدين عبدالرزاق ، مطلع سعدين و مجمع بحرين،به تصحيح محمد شفيع، ص 383
[2] آذري،علاءالدين ، تاريخ روابط ايران و چين، صص115 تا 116،
ونیز:سمرقندي، كمال الدين عبدالرزاق ، مطلع سعدين و مجمع بحرين،به تصحيح محمد شفيع ،صص383 تا 386
نامه نگاری شاهرخ میرزا به فغفور چین و دعوت به اسلام از فغفور چین
در زمان سلسله مينگ از طرف دربار تيموريان (شاهرخ میرزا تيموري) چندين بار نامه براي امپراطوران چين نوشته شد و در همة نامه ها از امپراطور چين دعوت به اسلام شده است. به طوري كه برخي گفته اند مكاتبات و نامه هاي ارسالي از سوي اميران تيموري به جانب دربار مينگ موجب مسلمان شدن يكي از امپراطوران چين شده است.[1]
جا دارد كه نامه و جواب آن را در اينجا قيد نماييم. چنين آورده اند كه:
وقتي تيمور در گذشت از جانب فغفور چين سفرائي براي عرض تسليت به ايران آمدند و به خدمت ميرزا شاهرخ فرزند تيمور كه در هرات مي زيست رسيدند و مورد لطف و عنايت شاه قرار گرفتند. پس از مدتي شاهرخ به آنها اجازة بازگشت داد و شيخ محمد بخشي[2] را به عنوان سفير به همراه آنها به چين فرستاد.
ضمناً شاهرخ مدت ها بود كه سعي مي كرد شايد بتواند (امپراطور ) چيني ها را به دين محمدي (صلی الله عليه و آله) در آورد. از اين رو با وجودي كه موفقيتي هم تا كنون كسب نكرده بود باز از پاي نمي نشست. وقتي شيخ محمد بخشي عازم اين مأموريت بود شاه تيموري دو نامه به زبان عربي و فارسي براي فغفور چين فرستاد و او را به دين اسلام دعوت كرد.
اكنون نامة شاهرخ را كه به زبان فارسي براي پادشاه چين فرستاده است در اينجا مي آوريم.
صورت مكتوب فارسي نامه شاهرخ میرزا به فغفور چین
در متن عربي با بسم الله الرحمن الرحيم. لا اله الا الله، محمد رسول الله (صلی الله عليه و آله) شروع شده است كه ترجمه آن را آقاي رضا مرادزاده در كتاب خود آورده اند.[3] و مسلماً در مكتوب فارسي نيز به اين منوال بوده است ولي آقاي علاء الدين آذري در كتاب خود به نقل از مطلع سعدين و مجمع بحرين نوشته كمال الدين عبدالرزاق سمرقندي[4] چنين آورده است:
«به جانب داي منگ پادشاه
از شاهرخ به سلطان سلام مالا كلام،
چون خداوند تعالي به حكمت بالغه و قدرت كامله آدم عليه السلام بيافريد و بعضي فرزندان او را پيغمبر و رسول گردانيد و براستي به خلق فرستاد تا آدميان را به حق دعوت كنند و باز بعضي از اين پيغمبران را چون ابراهيم و موسي و داود عليهم السلام كتاب داد و شريعت تعليم كرد و خلق آن روزگار را فرمود تا به شريعت عمل كنند و بر دين ايشان باشند. و مجموع اين رسولان مردم را به دين توحيد و خداپرستي دعوت كردند و از آفتاب و ماهتاب و ستاره و شيطان و بت پرستيدن بازداشتند و هر كدام را از اين رسولان شريعتي مخصوص بود اما همه در توحيد خداي متفق بودند، چون نوبت رسالت پيغمبري بر رسول ما محمد مصطفي (صلی الله عليه و آله) رسيد شريعت هاي ديگر منسوخ گشت و او رسول و پيغمبر آخرالزمان شد و همة عالميان امير و سلطان و غني و وزير و فقير و صغير و كبير را به شريعت او عمل مي بايد كرد و ترك ملت و شريعت هاي گذشته مي بايد داد، اعتقاد به حق و درست اين است و مسلماني عبارت از اين است، پيشتر از اين به چند سال چنگيز خان خروج كرد. و بعضي فرزندان خود را به ولايت ها و مملكتي فرستاد جوجي خان را به حدود سراي و قوم و دشت قبجاق فرستاد و در آنجا نيز بعضي پادشاهان چون اوزبگ و جاني خان و ارس خان بر سر اسلام و مسلماني بودند و به شريعت حضرت محمد مصطفي (صلی الله عليه و آله و سلم) عمل مي كردند، و هولاکوخان را به بلاد خراسان و عراق و نواحي آن مقرر گردانيدند پس از آن بعضي از فرزندان او كه حاكم آن ممالك بودند چون آفتاب شريعت محمدي (صلی الله عليه و آله و سلم) در دل ايشان بود همچنان بر سر اسلام و مسلماني بودند، و به سعادت اسلام مشرف گشته به آخرت رفتند، چون پادشاه راستگوي غازان و اولجايتو سلطان و پادشاه سعيد ابو سعيد بهادر تا نوبت حكومت و فرمان روائي و سلطنت و كامراني به پدر و مخدوم امير تيمور گوركان طاب ثراه رسيد، ايشان نيز در جميع ممالك به شريعت محمدي (صلی الله عليه و آله و سلم) عمل فرمودند و در ايام سلطنت و جهانداري ايشان اهل ايمان و اسلام را رونقي هر چه تمامتر بود، اكنون كه به لطف و فضل خداوند تعالي اين ممالك خراسان و ماوراءالنهر و عراق و غيرها در قبضة تصرف آمده در تمامي ممالك حكم به موجب شريعت مطهرة نبويه مي كنند و امر معروف و نهي منكر كرده و يرغو و قواعد چنگيزخاني مرتفع است، چون تعيين و تحقيق شد كه خلاص و نجات در قيامت و سلطنت و دولت در دنيا به سبب ايمان و اسلام و عنايت خداوند تعالي است با رعيت به عدل و داد و انصاف زندگي كردن واجب است، اميد به موهبت و كرم الله تعالي آن است كه ايشان نيز در آن ممالك به شريعت حضرت محمد رسول الله (صلی الله عليه و آله و سلم) عمل كنند و مسلمانان را قوت دهند تا باشد كه پادشاهي چند روزة دنيا به پادشاهي آخرت كه «وللآخره خير لك من الاولي» متصل گردد. و در اين وقت از آن طرف ايلچيان رسيدند و تحفه ها آوردند و خبر سلامتي ايشان و معموري آن ممالك گفتند. محبت و دوستي كه ميان پدران بود موجب «محبه الاباء و قرا به الابناء» تازه گشت، ما نيز از اين طرف محمد بخشي ايلچي فرستاديم تا خبر سلامتي رساند، مقرر آن است كه بعد از اين راه ها گشاده باشند تا بازرگانان سلامت آينده و روند كه اين معني سبب آباداني ممالك و نيك نامي دنيا و آخرت است، توفيق رعايت اتحاد و مراقبت شرايط و داد رفيق اهل طريق باد.[5]
[1] مرادزاده،رضا ، چگونگي نفوذ و گسترش اسلام در چين، ص 233
[2] احتمالاً سید محمد نوربخش درست است.
[3] مرادزاده،رضا ،، چگونگي نفوذ و گسترش اسلام در چين، صص222 تا 232
[4] سمرقندي، كمال الدين عبدالرزاق ، مطلع سعدين و مجمع بحرين،به تصحيح محمد شفيع، صص224 تا 227
[5] آذري،علاءالدين ، تاريخ روابط ايران و چين، صص112 تا 114