伊斯兰教 什叶派
祈求安拉赐福先知穆罕默德和他的后裔

بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

منزلت مسلمانان چین در بین فرمانروایان

 علاوه بر اين، دو تن از امپراطور ان مينگ مجذوب و شيفته ي آيين اسلام شدند. امپراطور  هونگ وو (1368 تا 1398 ميلادي)، نخستين فرمانرواي مينگ، دو عموزاده مسلمان داشت و برخي ادعا مي كنند كه همسر اين امپراطور  نيز مسلمان بوده است. در دوران فرمانروايي اين امپراطور  و با موفقيت وي، سه مسجد بنا شد.

بر پايه توضيحات موجود در كتيبه هاي يكي از اين مساجد چنين آمده است:

«امپراطور  اعلام كرده اند كه به هر فرد مسلمان 50 تينگ پول كاغذي و 200 عدل ابريشم اعطا شود و مساجدي در دو مكان ساخته شود، يكي در نن جينگ و ديگري در شهر شيان. اگر مساجدي رو به ويراني نهاده باشند، مرمت و اصلاح آنان اجازه داده مي شود... دواير دولتي خريد همه ي اقلام مورد نياز در اين بازسازي را برعهده دارند. اگر انتقال و حمل كالاها و مصالح مورد نياز مستلزم عبور از گذرگاه ها و حصارها باشد، هيچ كس حق ممانعت و توقف آن ها را ندارند.»

ونيز در زمان امپراطور  «جنگ ده» (1506 تا1521 ميلادي) كه يازدهمين امپراطور  مينگ بود كه اطرافش پر از خواجگان و مشاوران مسلمان بود.

 وي اجازه ي توليد ظروف برنزي و ظروف چيني را به حاميان مسلمان خود اعطا كرد، و از فرستادگان سرزمين هاي اسلامي گوناگون در دربار خود استقبال و پذيرايي به عمل مي آورد.[1]

همانطور كه قبلاٌ به طور مفصل به درياسالار جنگ خه اشاره نموديم ايشان در زمان سلسله مينگ بودند ايشان ششمين نسل از اعقاب سيد اجل شمس الدين بخارايي بودند كه در كودكي وي را «ماخه» و نام مستعارش «سان بائو» بود.[2]

در زمان سلسله مينگ مسلمانان وضعيت خوبي داشتند ولي با سر كار آمدن سلسله بعدي وضعيت آن ها تغيير كرد و جالب است بدانيد كه سلسله مینگ يك سلسله بومي چيني بود ولي سلسله بعدي كه همان سلسله چينگ بود به دست مهاجمان منچو بنا نهاده شد.

 اين يك اشغال خارجي محسوب مي شد و پايه ي كار خود را بر «تفرقه بيانداز و حكومت كن» بنيان گذاشت. از همان آغاز، حاكمان اين خاندان بيزاري شديدي به مسلمانان نشان دادند و آن ها را به چشم پشتيبانان رژيم پيشين نگريستند.[3]

و اين باعث نفرت غير چينيان منچو كه سلسله چينگ را تشكيل مي دادند از مسلمانان شد و رافائل آن را با غرض ورزي وارونه توصيف مي كرد.

 



[1] مرادزاده،رضا ، چگونگي نفوذ و گسترش اسلام در چين، صص241 و 215

[2] مرادزاده،رضا ، چگونگي نفوذ و گسترش اسلام در چين ، صفحه 219

[3]  كتاني،علي ، اقليت هاي مسلمان در جهان امروز، مترجم محمد حسين آريا، صفحه 160



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

نفرت منچو های غیر چینی از مسلمانان چین در سلسله چینگ

«در سلسله چینگ (1911-1644) (درست است كه) حكام دستور دادند كه چنانكه سه تن يا بيشتر، از افراد هوئي (منظور مسلمانان مليت هوئي) بطور مسلح در خيابان قدم بزنند شديداً تنبيه خواهند شد و چنانچه خلافي مرتكب شوند روي صورتشان كلمه هوئي زي (ياغي) خالكوبي خواهد شد. اين عمل باعث خواري و ذلت آن ها و در عين حال به عنوان اخطاري براي سايرين تلقي مي گرديد.»[1]

اين مورد حالت حكومت نظامي در زمان حكومت چنگ(1911-1644) ميلادي را داشت و دليل بر نفرت مردم چين نسبت به مسلمانان نبود بخاطر اين بود كه اين سلسله براي ابراز نفرت نسبت به سلسله هاي قبل از خود که سلسله يوآن (مغول) نيز یکی از آن ها بودند و مسلمانان زيادي در حكومت های قبل فعاليت مي كردند بود. و نفرت به مغول ها باعث اين امر بود ولاغير.

چنان كه قبلاٌ نيز به تعداد زيادي از مسلمانان محبوب نزد چينيان اشاره نموديم. پس از انقراض سلسله يوان در دودمان مينگ مسلمانان وضعيت علمي خوبي داشتند هر چند مقامات دولتي چين معمولاً ترتيب تي اتخاذ مي كردند تا از آميزش فرستادگان مسلمان با چينيان عادي جلوگيري كنند، با وجود اين، سياست هاي دربار مينگ در قبال مسلمانان چين كاملاٌ با مدارا و بردباري توأم بود و آنان را بعنوان منجم و ستاره شناس، تقويم نگار و ... در اداره ي امور ستاره شناسي به كار مي گرفتند. امپراطور ان مينگ همچنين از وجود آنان بعنوان فرستاده و مترجم استفاده مي كردند. مسلمانان چين در زمينه هاي اكتشاف و اختراع، فلسفه و فرماندهي سپاهيان از پيشينه و شهرت بسزايي برخوردار بودند.

بنده تعجب مي كنم كه آقاي رافائل با كمال بي انصافي مي نويسد كه نفرت چينيان بخاطر آداب و سنن غير متمدنانه آنان بود اين مسلمانان چين متمدنانه ترين افراد بودند و خدمات زيادي به هموطنانه چيني خود از لحاظ علمي و متمدني نمودند.

 



[1] "جي پينگ وانگ" و "جرانگ ونگ وانگ" ، وشو در ميان مسلمانان چين ،مترجم دكتر منصور ايزدي، ، صفحه 13



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

نقدی بر نظریات پژوهشگران غیر مسلمان غیر چینی

افرادي كه به عنوان پژوهشگر فعاليت مي كنند بسياري از مواقع به خاطر بي اطلاعي از فرهنگ يك ملت و نيز فرهنگ يك دين استدلالاتي را مي كنند كه به خطا منجر مي شود بعضي از پژوهشگران نيز از روي قصد و عمد براي ستیز با یک دین و از بين بردن يك دين دست به نوشته هايي مي زنند و خود را منصف معرفي مي كنند و در آن شيطنت هاي خود را براي ايجاد مشكل به پيروان آن دين بكار مي برند كه كتاب مسلمان چين نوشته را ايزوائيلي، فائل يهودي از آن جمله است.

 وي در اين كتاب سعي بر آن دارد كه مسلمانان چين را از جامعه چين جدا سازد و مسلمانان را جداي از چينيان حساب كند و در جاهاي مختلف قضاوت هاي اشتباه بكار برد و خوانندگان و پژوهشگران را منحرف سازد بخصوص در مورد شيعيان با عنوان هاي رافضي و غيره نام برده است و هدف وي از اين بيان طرد نمودن كامل شيعيان است.

 و حقير از اين كتاب فقط اشاره به سفرنامه ابن بطوطه را آورده ام كه گريزي به سفرنامه بزنم. براي نمونه به مطلبي كه در مورد شيعيان آورده اشاره اي مي كنم ايزوائيلي، فائل چيني آورده است كه:

 «فرمانروايان چين همواره ناچار بوده اند با مشكل فرساينده ي مهار كردن شي يه- جيائو (فرقه هاي رافضي) دست و پنجه نرم كنند، زيرا مشخص كردن مرزي دقيق ميان آيين اصيل و بدعت كاري مشكل بوده است. در نظام نظارت پرقدرت و كارساز سنتي، نهضت هاي مذهبي كه همچون اديان نهادي به رسميت شناخته نمي شوند ناچار بودند پوششي براي خود بيابند و اغلب اين آمادگي را داشتند كه در برابر تهديد سركوب و به منظور ايجاد شيوه ي زندگاني مذهبي خاص خود، به مقاومت مسلحانه دست يابند.

 قدر مسلم آموزه هايي كه مدعي رستگاري جهاني بودند و خدايانشان را قدرتي برتر از نظم مي دانستند- جزميتي تلويحاٌ توهين آميز نسبت به قدرت دنيوي چيني- رافضي شمرده مي شدند. زيرا با اين تعريف، آموزه هايي مخرب و زيانبار براي نظام چين بودند.[1]

امثال اين موارد در كتاب فراوان يافت مي شود وي مسلمانان را از مردم چين جدا مي داند و حتي تهمت هايي نيز به آن ها مي زند تا در ميان مردم چين مسلمانان را منفور سازد او چنين آورده است كه:

اين ارتباط (بين مسلمانان و چينيان) مرز به مرز (يعني جداي از هم در يك جا)، نتيجه عوامل متناقضي بود كه مسلمانان با آن روبرو بودند. از يك طرف، آن ها جزو گروه هاي منفوري كه معمولاٌ اكثريت ميزبان، سعي در راندن آنان از خود دارند، شمرده نمي شوند.

بي گمان، اكثريت چيني، مقدم مسلمانان را به درون فرهنگ چين گرامي مي داشت و آن عده را كه تمايل به پيوستن به چيني ها داشتند، برمي گزيد و از طرف ديگر، مسلمانان كه خود را به سبب هويت مردودشان ناتوان مي يافتند در پي آن بودند كه خود را چيني معرفي كنند، بنابراين به شيوه هاي گوناگون متوسل مي شدند تا اكثريت چيني آنان را تحريم نكنند»

در جاي ديگري با استناد به يك مبلغ يهود چنين آورده است كه:

«مسلمانان چين آموخته بودند كه ميان توده مردم و جامعه ي اسلامي بسته خود، فرق بگذارند و در حالي كه در مورد تحقق اهداف دروني جامعه شان كاملاٌ مسمم هستند، در ظاهر خود را بي اهميت جلوه دهند. آن ها در واقع شبيه دزدي بودند كه مبلغ يهود اهل مزريچ در تمثيلي از او ياد مي كند:

(او به خاخام «زوسيا» چنين نصيحت مي كند: گوش كن، من نمي توانم دو قاعده ي عمده اي را كه بر رفتار و كردار انسان مشتاق خدمت به درگاه خالق حاكم است به تو بياموزم ولي سه چيز است كه تو مي تواني از طفلي بياموزي و هفت نكته نيز وجود دارد كه مي تواني از دزدي ياد بگيري... از دزد؟ بلي. اول آن كه تمام اعمال او مخفيانه است، دوم اينكه اگر امروز چيزي را مي خواهد به دست نياورد، سعي مي كند فردا آن را بدست آورد. سوم آن كه، به شركاي خود وفادار است. چهارم آن كه حاضر است در راه خواسته خويش جانش را فدا كند، اگر چه اين عمل ارزشي براي ديگران نداشته باشد... ششم آنكه از ناملايمات و سختي ها باكي ندارد هفتم آنكه هيچ چيز نمي تواند او را وادار به تغيير حرف كند، به عبارت ديگر نمي خواهد چيزي غير از آنچه هست، باشد. »

رافائل براي تنش ايجاد كردن در ادامه نقل قول از مبلغ يهود چنين آورده که:

 «اين واقعيت كه مسلمان چيني تمايل نداشت غير از آن كه هست ، باشد، با عضويت داوطلبانه ي وي در جامعه اش تأييد مي شود، هر چند كه مسلمان بودن اواز قبل معين بود يعني مسلمان به دنيا مي آمد ولاغير. ولي به لحاظ نظري و در عمل، ميان دو جامعه چيني و مسلمان تحرك افقي امكان پذير بود و روند اسلام آوردن چيني ها و گرويدن مسلمانان به آيين كنفوسيوسي از طريق نظام گزينشي، روندي ميسر و عملي بود. به نظر من، داوطلبانه بودن اساس عضويت در جامعه ي مسلمان، دقيقياٌ نكته اي بود كه به گونه اي تناقض آميز به جاي آن كه نوعي مفرّ براي تشنجات فزاينده باشد، برعكس قطبي شدن دو گروه را موجب شد. زيرا هنگامي كه عضويت در يك گروه داوطلبانه باشد، بالطبع مسأله برتري كه توجيهي براي انتخاب است مطرح مي شود. برتر بودن موجب تقابل و مواجهه با ديگران مي شود، چون آن ها نيز خودشان را برتر مي دانند (همچون مسلمان و چيني ها). تقابل ممكن است در شرايطي خاص، به شورش و تجزيه طلبي بيانجامد.»[2]

رافائل در كتاب خود در بحث فرقه ها نيز اشتباهات زيادي دارد. در جايي ديگر اسلام را بدعت معرفي كرده و سعي در ايجاد نفرت نسبت به مسلمين در چين دارد رافائل چنين آورده كه:

«اگر مسلمانان مورد نفرت و تحقير بودند (در واقع چنين نيز بودند، بويژه در سطح عامه مردم)، اين به خاطر بيگانه بودن، منشأ خارجي داشتن و آداب و سنن غير متمدنانه آنان بود- نه به خاطر پايبندي شان به كيش بدعت آميز.»[3]

همان طور كه مستحضريد با وقاحت تمام آداب و سنن اسلام را نيز غير متمدنانه معرفي مي كند. بيش از اين كلام را به درازا نمي كشم فقط كسي كه اطلاعات دقيقي از اسلام ندارد اگر كتاب "مسلمانان چین رویارویی دو فرهنگ" را بخواند دچار اشتباه مي شود. هرچند كه در مورد شيعه دوازده امامي گاهي درست معرفي كرده ولي در جاهاي ديگر با ارادت خاص به خوارج و وهابيت سخن به ميان آورده است هدف كتاب مسلنانان چين رويارويي دو فرهنگ چيزي به جز ايجاد تنش بين مسلمانان چين و غير مسلمانان چين نيست و حتي پا را فراتر از آن گذاشته و بين مسلمين نيز تنش ايجاد مي كند.

 لذا حقير استفاده از اين كتاب را براي پژوهشگراني كه اسلام را به خوبي نمي شناسند مناسب نمي دانم.

 



[1] ايزرائيلي،رافائل ، مسلمانان چين (رويارويي دو فرهنگ)، ترجمه حسن تقي زاده طوسي، صفحه 199

[2] ايزرائيلي،رافائل ، مسلمانان چين (رويارويي دو فرهنگ)0ترجمه حسن تقي زاده طوسي، صص178 و 179

 

[3] ايزرائيلي،رافائل ، مسلمانان چين (رويارويي دو فرهنگ)، ترجمه حسن تقي زاده طوسي، صفحه 142

 



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

به نظر محققان غير مسلمان چين درباره ي شيعيان چین

آقاي اميدوارنيا راجع به نظر محققان غير مسلمان چين درباره ي شيعيان آن كشور مطالبي آورده است كه اين مطالب محققان غير مسلمان خالي از اشكال نيست. محققان غير مسلمان چين اعم از ماركسيست ها و غير ماركسيست ها تا دو دهه ي پيش بنا به دلايل ذيل، به شيعيان و ويژگي هاي تفكر شيعي در آن كشور توجهي نداشته اند:

1-    قلت ظاهري پيروان تشيع در چين و منحصر تصور كردن آن ها به تاجيك هاي

سركوهي(در شهر تاشقورقان)درارتفاعات پاميروبعضي ازساكنان ختن ويارغند (ياركند، يارقند) و اطراف آن.

2-    دورافتادگي سرزمين هاي شيعه نشين و عدم دسترسي كافي محققان به آن ها

3-    وقوع حركت هاي اسلامي عمده در شمال غربي چين در نقاطي دور از محل اسكان

شيعيان اسماعيليه و دوازده امامي و نتيجتاٌ عدم توجه پژوهشگران به ويژگي هاي انقلابي تشيع

اگرچه حركت هاي اسلامي ياد شده نيز تا حدود زيادي تحت تأثير نقشبنديه چهريه بوده كه خود از پيروان تشيع در چين به شمار مي روند.

 مجموع اين عوامل باعث گرديده است كه محققان غير اسلامي چين اطلاعات لازم درباره ي اعتقادات شيعيان را در اختيار نداشته و در قضاوت راجع به آن دچار لغزش باشند.

 

لغزش های قضاوتی محققان غير مسلمان چين راجع به شیعیان چین

شواهدي از اين امر به شرح زير است:

1-    شيعيان چين در كوه هاي پامير و در دشت هاي ختن و و يارغند (ياركند، يارقند) هر شب جمعه بر

مزارهاي مقدس حضور مي يابند، دعا و نماز مي خوانند و بر سر گورها، شمع مي افزوند.

 پژوهشگران چيني بر اساس مطالعاتي كه بيشتر، از دانشمندان جامعه شناس و شرق شناسان شوروي سابق سرچشمه مي گيرد، اظهارنظر مي كنند كه چون بيشتر مردم سرزمين هاي غربي چين از جمله تاجيك ها، به اقوام «سكائي» و «كاسپين» داشته و آتش نزد آن ها «مقدس» بوده است، اكنون نيز اين آتش را بر آرامگاه مردگان خود زنده نگاه مي دارند.

و حال آن كه فلسفه شمع روشن كردن ما چيز ديگري است و آن روشن كردن محل است و كمكو استمداد گرفتن از آتش نیست.

2-    بر سنگ هاي گور بسياري از شيعيان در ايالت خود مختار نشين جيانگ اويغور نقش سم اسب ديده

مي شود. محققان چيني معتقدند كه تعلق به قوميت سكائي و اقوام صحراگرد، وابستگي به اقتصاد شباني و درگيري بر سر مرتع؛ و مناطق حاصلخيز مناسب براي دامداري، موجب احترام به نماد اسب به عنوان عامل مهمي در آن شيوه زندگي بوده كه آثار آن هنوز به صورت مقدس دانستن نقش سم اسب ترد تاجيك هاي شيعه باقي مانده است.

زمان سكاها دورتر از آن است كه ما به فرهنگ كنوني ربط دهيم جاي تأمل است.

3-    در تزئينات بناهاي اسلامي شيعي در چين، طبق سنن اسلامي و برخلاف هنر مرسوم بودائي از نقش انسان

استفاده نمي گردد؛ اما طرح انواع گل ها و گياهان و موجودات غير ذي روح مخصوصاٌ خورشيد ديده مي شود. خورشيد در زبان فارسي ختني «آفتاب»، اما در زبان سكائي ختني «اورمزد» ناميده مي شود.

پژوهشگران چيني حضور نقش خورشيد در تزئينات قبور و بناهاي اسلامي در آنجا را به تأثير فرهنگ زرتشتي مربوط مي سازند.[1]

جا دارد عرض شود كه اين استدلال درست نيست و علت استفاده كردن از خورشيد و طبيعت بخاطر ممنوع بودن تزيين مساجد به صورتگري ذي روح است در اسلام و اين تصاوير هيچ ربطي به استدلال اينها ندارد.

 



[1] اميدوارنيا،محمد جواد ، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز شماره 19، مقاله شيعيان در چين، صص77 و 78



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

شيعيان دوازده امامی چین

 آقاي اميدوار نيا كه خود عضو هيدت تحريريه مجله مطالعات آسياي مركزي و قفقاز و نيز كارشناس ارشد مسائل چين مي باشند و مقالات متعدد و كتب متعددي در زمينه چين نگاشته اند و بنده تا كنون (اردیبهشت 1392 شمسي) توفيق زيارت ايشان را نداشته ام ولي از مقالات و كتب ايشان استفاده كرده ام مقاله اي تحت عنوان شيعيان در چين را در فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز (شماره 19- پاييز 1376) به چاپ رسانده اند كه حاوي اطلاعات جامع و خوبي در اين موضوع مي باشد كه در قسمت شيعيان دوازده امامي چنين آورده اند كه:

شيعيان دوازده امامي بيشتر در شهرهاي «ختن» و «يارغند» و مناطق اطراف آن در ايالات خود مختار شين جيانگ اويغور اسكان دارند. به طوري كه از بررسي راه هاي ارتباطي در شين جيانگ و مطالعه منابع مختلف بر مي آيد انديشه و فرهنگ شيعي عمدتاٌ از ايران، از طريق پاكستان و تاجيكستان به چين نفوذ يافته است. شيعيان دوازده امامي چين از نظر اعتقادي همانند ساير پيروان مذهب جعفري هستند، ضمناٌ نكات ذيل نيز درباره ي آنها قابل توجه مي باشد.

1-    در شرايط فعلي، با توجه به درگيري ها در تاجيكستان و ناامني راه هاي آن، انتقال

فرهنگ شيعي به سين كيانگ چين از طريق جاده قراقوروم و بيشتر از شهر «گيلگيت» پاكستان انجام مي گيرد. بسياري از شيعيان دوازده امامي شهر هاي ختن و يارغند (ياركند، يارقند) خود را «كشميري» مي نامند.

2-    شيعيان دوازده امامي ختن و يارغند(ياركند، يارقند)  به خاطر دوري از امكن مقدسه

در خاورميانه و علاقه به زيارت اين اماكن در طي قرون و اعصار مبادرت به احداث آرامگاه هايي براي رهبران ديني خود كرده اند كه اسامي آن ها به ترتيب با اسامی دوازده امام (عليهم السلام) انطباق دارد. گرامي ترين اين آرامگاه ها  در يارغند آرامگاه «جعفر صادق» است.[1]

3-    رهبران ديني خود را «امام» «خطيب» «پيشنماز» مي نامند. عاوه بر «مسجد» داراي

«تالار يادبود» (تكيه) هستند كه در روزهاي عاشورا در آنجا نوحه هايي به نام «خاك كربلا» مي خوانند.

4-    شيعيان ختن و يارغند (ياركند، يارقند) داراي سنن انقلابي ايستادگي در برابر ظلم هستند.

حضور فعالان مسلمان منطقه در نهضت هاي ضد سلسله چينگ [2]در قرن هاي 19 و 20 (ميلادي) و درگيري هاي مكرر در سال هاي «انقلاب فرهنگي» در آنجا نشانه ي اين امر است.»[3]

 



[1] دايره المعارف اسلامي-چين، صفحه 57

[2] آخرين سلسله امپراطوري چين كه باانقلاب دموكراتيك در سال1911ميلادي سرنگون شد.

[3] اميدوارنيا،محمد جواد ، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز سال ششم، دوره ي سوم شماره ي 19، پاييز 1376، مقاله شيعيان در چين، صفحه 73 و 74



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

نمونه ای از مبلغین تشیع چین

 شيخ محمود علي اكبر روحاني و مبلغ منطقه که پزشك سنتي هم هست از فعالان اين امر بودند فرزندش نور محمدخان نيز همچون پدر در اين امر فعال است. فرزند ديگر شيخ محمود علي اكبر از طريق پاكستان عازم ايران شد و بعد از دو سال تحصيل در ايران براي امر تبليغ شيعه به كشور خود بازگشت نمونه اين افراد كم نيستند ولي به دليل رعايت حال آنان از ذكر نام و تعداد آن ها صرفنظر مي كنم بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و با رهنمودهاي مقام معظم رهبري آيت الله خامنه اي حوزه ي علميه اي براي غير ايراني ها تأسيس شد و اكنون بيش از دويست نفر طلبه چيني الاصل در اين حوزه هاي علميه مشغول به فراگيري معارف ناب اسلامي مي باشند بنا به محدوديت هايي از توضيح بيشتر معذورم حقير در كتابخانه ديجيتالي شيعه به زبان چيني بيش از دويست و چهل كتاب و مقاله قرار داده ام.كه اين كتب و مقالات همه به زبان چيني مي باشد و از فعاليت هاي اين بزرگواران است من باب نمونه مي توان به ترجمه قرآن به چيني توسط آقاي سليمان باي جي سو اشاره نمود.

 



作者 阿斯卡尔 _ 王龙
 
日期 : Fri 3 May 2013

وضعیت شیعیان چین

عليرغم حضور پررنگ فرهنگ شيعي در اكثر مناطق مسلمان نشين چين و نقش م‍ؤثر شيعيان و ايرانيان در گسترش اسلام در اين كشور متأسفانه تعداد شيعيان ساكن در اين منطقه خيلي كم است. مانند منطقه ياركند استان سين كيانگ كه از لحاظ اقتصادي، فرهنگي و آموزشي در سطح پايين قرار دارند. كه بنا به نظري مهاجرت نياكان اين شيعيان از كشمير به ياركند در قرن شانزدهم و در دوران حاكميت عبدالرشيدخان حاكم مسلمان منطقه صورت گرفته است كه قبلاٌ به اين موضوع اشاره نموديم در سال 1911 با سر كار آمدن حزب كومين تانگ بر منطقه، پس از سقوط سلسله امپراطور ي چين مجدداٌ آزادي اديان برقرار و افرادي كه اجباراٌ منطقه را ترك نموده بودند از جمله تعدادي از شيعيان منطقه بلتستان و كشمير به منطقه ياركند بازگشتند و با راه اندازي مجدد مكتب خانه هاي شيعي و حوزه هاي علميه در مساجد (همان حالت مكتب خانه اي را دارد) به تبليغ مجدد تشيع پرداختندهمزمان تعدادي از علما و تجار ايراني نيز كه در گذشته با اين منطقه در ارتباط بودند با شيعيان ياركند ارتباط برقرار كرده و برخي از متون درسي و كتاب هاي تفسيري را از زبان فارسي به تركي اويغوري ترجمه نموده و تبليغات اسلامي شيعي دوباره رونق گرفت با سر كار آمدن جمهوري خلق چين (سال 1949) كم كم از رونق افتاد و تا جايي كه از سال 1966 تا 1976 كه دوران انقلاب فرهنگي چين بود هيچ يك از اديان رونق و رمقي نداشت و با به پايان رسيدن آن كم كم شروع به جوانه زدن كرد پس از انقلاب فرهنگي و بعد از مرگ مائو (سال 1977) رهبران جديد، آزادي هايي را در زمينه برگزاري مراسم هاي ديني به مسلمانان دادند در چنين شرايطي معدود شيعيان منطقه نيز كه به صورت پراكنده در شهر ها و روستاها زندگي مي كردند دوباره با هم مرتبط شدند و مراسم هايي براي عزاداري براي امام حسين عليه السلام بپا نمودند.

 



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

جايگاه اهل بيت عليه السلام در چین

راجع به مناطق ديگر شيعه نشين نيز همان طور كه قبلاٌ به سيداجل اشاره نموديم داريم كه استاد فرزانه آيت الله محمد واعظ زاده خراساني در مقاله اي عالمانه با عنوان «جايگاه اهل بيت عليه السلام در جوامع اسلامي» در خصوص سادات در چين مطالب ارزشمندي درباره ي سيد اجل شمس الدين گرد آوري و در آن بر حضور و نقش مهم ذريه اهل البيت عليه السلام در گسترش اسلام در سرزمين چين تأكيد كرده اند. ايشان در مقاله وزين خود نوشته اند:

«در چين هم نشاني از سادات هست. از جمله در كتاب «حاضرالعالم الاسلامي» نوشته شده است:

«سيد شمس الدين» در قرون گذشته به چين رفته و اسلام را در آن مرز و بوم نشر داده است.... وي مي گفت (منظور آقاي يحيي احمد از فارغ التحصيلان دانشگاه علوم اسلامي رضوي مشهد مقدس) در آنجا مراسم عاشوراي حسيني برگزار مي شود. زن هاي مسلمان نيز ولادت حضرت زهراعليهاالسلام راطي مراسم مجللي جشن مي گيرند. » در ادامه ي همين مقاله در خصوص سادات در يونان چين آمده است:

در خاتمه ي كتاب «شرح زنگي حضرت ابوالفضل العباس (عليه السلام)» نوشته مرحوم آيت الله مرعشي راجه به اعقاب و اولاد آن حضرت نوشته اند:

خاندان بزرگي از اولاد حضرت عباس در يونان زندگي مي كنند.[1] احتمال اينكه منطقه يون ناَن چين را يونان بنويسند بعيد نيست و احتمال دارد كه منظور همان (كشور يونان) باشد جاي تأمل است.

 



[1] واعظ زاده خراساني، محمد ، جايگاه اهل بيت عليه اسلام در جوامع اسلامي (مقاله) صص51 و 52 (اين مطلب را از كتاب آقاي  مرادزاده،رضا ، چگونگي نفوذ و گسترش اسلام در چين صص183 و 184 نوشته ام.)



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

تائید چهار نفر از امامان شيعه مذهب

چهار نفر از امامان شيعه مذهب، از جمله امام محي الدين مقدم و مقتداي سادات بخارا اقدام جنگي يوسف قادر خان را تأييد كردند و آن را جهاد في سبيل الله ناميدند و 40 هزار و به قولي 24 هزار نيروي كمكي براي وي بسيج و گسيل داشتند.

توجه:علماي بزرگ را در چين امام مي گويند و طلاب را خليفه و چهار امام منظور چهار نفر از علماي شيعه مي باشند.

اين سپاه بزرگ 140 هزار نفري متشكل از مسلمانان بغداد، غزنين و خوارزم در سال 999 ميلادي به فرماندهي يوسف قادرخان در كنار شهر كاشغر تجمع كردند. آنان لشكريان ختن را به سختي شكست دادند، به سرعت شهر كاشغر را باز پس گرفتند و آهنگ نواحي ديگر كردند. پس از تصرف چند شهر كوچك و بزرگ، اين نيروي عظيم متوجه مهمترين مركز بودائيان در جنوب كوههاي «تيئن شان» يعني شهر ختن، گرديدند و در كنار دروازه هاي شهرختن فرود آمدند. پس از محاصره ي طولاني ، سرانجام در سال 1001 ميلادي (به قولي 1006 يا 1009 ميلادي) شهر را تصرف كردند و با كشتن پادشاه ختن آن دولت را منقرض ساختند.

 بدين ترتيب پس از 24 سال نبرد و كشمكش ميان مسلمانان و بودائيان، سلطه ي هزار ساله ي آيين بودا بر ختن و نواحي اطراف آن به پايان رسيد و يكي از موانع عمده ي گسترش اسلام در ولايت شين جيانگ از بين رفت.

 در قرن بعد، اسلام در سرتاسر شين جيانگ از كاشغر و يارغند (ياركند) تا ختن انتشار يافت و آن ديار به پايگاهي مهم براي توسعه و گسترش اسلام در ساير مناطق سرزمين چين تبديل شد.[1] اين مناطق از مناطق شيعه نشين امروز است.



[1] مرادزاده،رضا ، چگونگي نفوذ و گسترش اسلام در چين، صص132 تا 134



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

شیعیان حسنی و علوی در چین

و حتي دوستداران اهل بيت عليه السلام خود به گروه هاي كوچكتري تقسيم شدند و فرقه هاي كوچك را ايجاد نمودند بطوري كه آقاي رضامرادزاده در اين موضوع چنين آورده است كه: پس از صدوق بغراخان فرزندش موسي عبدالكريم به مقام فرمانروايي دست يافت. او در آغاز امر شاخه ي شرقي قراخاني را به كاشغر انتقال داد.

 بعد از مدتي، اين حكومت به دو شاخه ي شرقي دوستدار خاندان امام حسن (عليه السلام) (حسني) به مركزيت كاشغر و شاخه ي غربي دوستداران امام علي (عليه السلام) (علوي) به مركزيت فرغانه تقسيم شدند. ايلك خان (998 تا 1012 ميلادي) از شاخه دعلوي (آل افراسياب) سرانجام دودمان ساسانيان را منقرض ساخت و تمام نواحي شمال آمودريا را به تصرف خود درآورد.

 در دوران زمامداري موسي عبدالكريم، فرزند صدوق بغراخان هزاران هزار نفر از اقوام ترك زبان به دين اسلام گرويدند و مدارس و مساجد و مزارات بسياري در سرزمين پهناور شين جيانگ ايجاد شد.

ابن مسكويه و ابن اثير از مورخان معروف مسلمان با تأييد اين خبر مي گويند كه در سال 960 ميلادي بيش از دويست هزار خانوار ترك به اسلام گرويدند.

براي هر فرد نكته بين واضح و آشكار است كه آنها كه محبين اهل بيت عصمت و طهارت (عليه السلام) بودند و به اسلام گروندگان نيز از محبين اهل بيت عصمت و طهارت (عليه السلام) خواهند بود و منظور از ترك همان تركان چين مي باشند.

 حسن بغراخان، فرزند موسي و يوسف قادرخان كاشغر را به عنوان پايتخت خود برگزيدند و دامنه ي تصرفات و نفوذ خود را به سوي شمال شرقي و جنوب شرقي ولايت شين جيانگ گسترش دادند.

حسن بغراخان تمام عمر خود را با حرارت و خلوص در راه توسعه ي دين اسلام صرف كرد و در سال991 ميلادي و 992 ميلادي در منطقه ي بين سيحون و جيحون برجسته ترين پيروزي تاريخ قراخانيان را كسب كرد و با تصرف سمرقند و بخارا نام قراخانيان را بعنوان زمامداران جديد آسياي مركزي در صفحات تاريخ آن منطقه ثبت كرد.

حسن در سال 996 ميلادي دوباره به لشكريان منطقه ختن حمله برد و شهر كاشغر را كه بودائيان با استفاده از فرصتي اشغال كرده بودند، باز پس گرفت. حسن مانند پدربزرگش، صدوق بغراخان جهاد با بودائيان را يك فريضه مي دانست اما در نشر اسلام در ناحيه ختن توفيق چنداني به دست نياورد. در سال 998 ميلادي، سپاه مسلمانان و بودائيان در «يينگ جي شا» (ينگي حصار) به زدوخوردي شديد پرداختند و فرمانده ارشد سپاه قراخانيان به نام علي ارسلان خان در اين نبرد كشته شد و سپاه ختن بار ديگر شهر كاشغر را به تصرف درآورد.

 يوسف قادرخان، برادرزاده علي ارسلان خان از حاكم بخارا تقاضاي گسيل نيروي تازه نفس كرد.

 



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

نظری راجع به نیاکان شیعیان چین

 نياكان اينان، نخست در قرن سيزدهم ميلادي از كشمير هندوستان به ياركند چين كوچيدند. در اين زمان، عبدالرشيد خان، حكمراني اين منطقه را برعهده داشت.

 گويا هجرت آنان نيز از پي دعوت خود وي صورت گرفت، چونكه او از مسلمين مناطق كشمير و بلتستان درخواست نمود تا در امر حكمراني، او و دولتش را ياري رسانند.

 در ميان مسلماناني كه دعوت او را اجابت نمودند، شماري از شيعيان نيز به چشم مي آمدند كه در ميان آنان شخصيت ممتاز- مير حيدر علي خان، طبيب برجسته كشميري- كه جهت مداواي بيماران ياركند بدان ديار هجرت، وزآن پس در آن سكونت گزيد، نيز، وجود داشت. مير حيدر علي، گويا از پس خدمات برجسته اي كه به عنوان طبيبي حاذق به انجام رسانيد، مورد توجه عبدالرشيد قرار گرفت؛ و سرانجام با دختر او پيمان زناشويي بست.

و پس از آن كه اعتبار سياسي/اجتماعي يافت، ياران خود را از كشمير فرا خواند تا باب تجارت ميان آن منطقه و ياركند را باز، و به تجارت چينيان ياري رسانند. زان پس تجارتي دو سويه و بسيار سودآور در ميانه ي كشمير، ياركند، بلتستان برقرار، و به همين صورت با گذر زمان، شيعيان در آن منطقه فزوني يافتند.

اين دوران اما چندي نپائيد. چونكه از ديگر سوي، آفاق خواجه كه خود نه تنها در شمار رهبران طرق معنوي صوفي منطقه قرار داشت، كه از سوي حكومت مركزي نيز حمايت مي شد.

 و از اين رو حكومت معنوي را با حكومت نظامي در خود گرد آورده بود. به مخالفت و بلكه مبارزه با سلطان عبدالرشيد و ميرحيدرعلي پرداخت. و با كاستن از آرامش منطقه سر در پي محدود نمودن قدرت شيعيان نهاد. او سرانجام توانست با مسموم كردن، عبدالرحمان خان- برادر عبدالرشيد، كه پس از فوت او به سلطنت رسيده بود. وزان پس انهدام نيروي نظامي او، حكومت منسوب به سلطان عبدالرشيد را مضمحل و ياران او را به بند كشد. در اين زمان، كه با به قدرت رسيدن ياران آفاق خواجه همراه بود، شيعيان به سختي مورد اذيت قرار گرفته و از امتيازات اجتماعي خود محروم شدند. در اين زمان بسياري از آنان با ترك كاشانه و انباشته خود، تنها و با دستاني خالي به كشمير و بلتستان بازگشتند. وزان پس تمامي دارائي آنان در دست مهاجمان سني مذهب قرار گرفت.

معدود شيعيان بجا مانده در منطقه نيز، زان پس روزگار خوشي را تجربه نكردند.

 زیرا آنان نيز به بهانه غير بومي و مهاجر بودن، از سوي حاكمان جديد بسختي مورد تهاجم قرار گرفتند؛ تا آنجا كه تنها تدبير در ادامه ي حيات خود را در انزوا گزيني و جامعه گريزي يافتند؛ از اين رو و بدين سان، گسترش و رشد تشيع در آن سامان پايان يافت و شيعه براي هميشه صورت فرقه اي محدود را پيدا كرد.[1]

 



[1] هاديزاده،مجيد ، چين و ارتباطات ايراني، اسلامي، صص236 تا 238



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

نمودهای واضحی از تشیع  و شیعیان در چین

آقاي هادي زاده با اشاره به ترجمة عربي كتاب آقاي ابراهيم فنگ جين يوان چنين آورده که:

1-مسلمانان چيني، به رنگ سبز علاقه اي ويژه ابراز مي دارند، تا آنجا كه طلاب اسلامي آن مُلك، در مراسم فارغ التحصيلي خود، تنها از اين رنگ به عنوان لباس خويش استفاده مي نمايند. عموم مردم نيز اينان را «صاحبان لباس هاي سبز عربي» مي خوانند. توجه به تقابل دو رنگ سبز و سياه در لباس علويان و عباسيان، و اختصاص اين رنگ به لباس هاي سادات اهل بيت (عليهم السلام) نشان از گسترش انديشة شيعي اوليه در ميان مسلمين چيني دارد.

2-عموم مسلمانان آن كشرو، عالمان بزرگ خويش را كه از منزلتي برتر برخوردارند، «امام» و طالبان علم را (طلبه هاي علوم ديني) را خليفه مي خوانند .[1] پر واضح است كه اينان امام را برتر از خليفه مي دانند[2] و اين از آموزه هاي اصلي هميشگي تشيع بوده است.

3-از آنجا كه كتب ديني – و نه دستي – مورد استفادة آنان، نوعاً به زبان فارسي نگاشته مي شده، تا كنون نيز –همانگونه كه پيش از اين ديديم- كلمات فارسي بسياري در فرهنگ ديني آنان به چشم مي ايد، استفاده از كلمات نماز، آبدست و روزه، به ترتيب به جاي كلمات صلوه، وضو و صوم در همين شماره است .

استفاده از اين كلمات، هنوز هم در ميان برخي از معمران مسلمان چين رايج است. اما بنا به برخي نوشته ها، گذشته از اين كلمات جملاتي ني در ميان آنان به زبان فارسي رايج است؛ نظير:

نيت آبدست: «نيت كردم كه آبدست كنم از براي داشتن حدث را و مباح گردانيدن نماز را»؛

نيت نماز نافله بامداد:«نيت كردم كه بگزارم دو ركعت سنت نماز بامداد روي مي آورم به سوي كعبه خالصاً لله تعالي»؛

 نيت فريضة نماز بامداد:«نيت كردم كه بگزارم دو ركعت فريضة نماز بامداد وقت روي آوردم به سوي كعبه خالصاً لله تعالي اقتدا مردم به امام»؛ [3]

و مي دانيم كه ايران همواره مهد و متكاي تشيع بوده و زبان فارسي، زبان نمادين آن بر شمرده شده است. (*[4]-متون درسي در حوزه ها بيشتر به زبان فارسي است. از جمله «خطبات»، «اربعون»، «گلستان»، «مرصاد»، «حسيني» [5]و غیره. همچنين در وضو، غسل و نماز هم جملات متعددي به زبان فارسي است.[6]

در اغلب مطالب ديني روزمره نيز كلمات و جملات فارسي به كار مي رود.

*- احترام به تفسير قرآن، با روش تركان و مسلمانان كشورهاي ديگر متفاوت است، چرا كه آنان فقط نص قرآن را قبول دارند.

و احاديث را ناسخ بر نص آيات قرآن نمي دانند بر خلاف اهل سنت كه آن را ناسخ آيات قرآن نيز مي دانند)[7]

4-  و باز ديديم كه در آن سرزمين، اهتمام ويژه اي –و به ويژه از سوي زنان به برگزاري مراسم سالروز شهادت حضرت صديقة كبري (عليها السلام) نشان داده مي شود. اين اهتمام تا امروزه همچنان پا برجاست و پر واضح است كه تنها از منشأي شيعي سرچشمه گرفتة، و به عنوان امتداد انديشه هاي شيعي در آن سامان ادامه يافته است .

(*- بزرگداشت ياد علي (عليه الاسلام) و فاطمه (سلام الله عليها). هر سال، چهاردهمين روز ماه رمضان را روز فاطمه (عليها السلام) و يا روز يادبود دختر پيامبر (صلی الله  عليه و اله) مي خوانند و آن را روز وفات فاطمه (عليها السلام) مي دانند و در اين روز زنان مسلمان با جمع آوري پول و مواد لازم غذا درست مي كنند و از آخوند براي روضه خواني به ياد فاطمه (عليها السام) دعوت مي كنند. پيروان طريقت قادريه «جيو ساي پينچ» حتي فاطمه (عليها السام) را سرمشق مادران مي خوانند چنين احترامي حتي در مورد خديجه (سلام الله عليها) همسر (حضرت) محمد (صلی الله  عليه و السلام) نيز ديده نمي شود.)[8]

حقیر درگزارش سفر تبلیغی خود به چین با عنوان «سفري به مكه چين» كه ضميمه  کتاب نیز شده است درباره صلوت حضرت زهرا (سلام الله عليها)آورده ام كه همه اين ها دليل بر تأثير پذيري از فرهنگ تشيع است و آن صلوات بدين قرار است: اللهم صل  و سلم و بارک علي فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها ....

5-اسامي مسلمين چيني تا امروزه نيز، از فرهنگ خاص شيعي خبر مي دهد. در اين شمار است نام هاي مبارك علي، حسن، حسين، فاطمه (علي صاحبيها آلاف التحيه و الثناء) كه در شمار پر بسامدترين اسامي متداول در ميان آنان است.

حقير با امام جماعت مسجد شوچون در پکن دوست هستم اسم ايشان «مرتضي علي» است و نيز در لين شيه (مكه چين) دوستي دارم كه نامش رسول الثقلين است. يك بار از او پرسيدم كه ثقلين يعني چه در جواب گفت كتاب الله و عترتي، از روي عمد گفتم و سنتي، ايشان باز گفتند: و عترتي اهل سنت بجای و عترتی "و سنتي" را به كار مي برند و شيعیان هستند كه و عترتي به كار مي برند. اين فرد با اينكه اعتقادات شيعي دارد باز به فقه حنفي اعمال عبادي خود را انجام مي دهد.)

6-حكايت گري دلاوري هاي امير المؤمنين (عليه السلام) در جنگ ها، كه خود در شمار فرازهاي پر اهميت تاريخ اسلام است، از مهمترين ترجيع بندهاي واعظان و مذكران چيني، در منابر و مجالس وعظ است. از همين رو، تا امروزه نيز ذوالفقار در ميان آنان به عنوان شمشير آن حضرت، از قداست و احترام ويژه اي برخودار است.

حقير تصوير آن را در گزارش «سفري به مكه چين» آورده ام در پكن مسجد نيوجيه محلي براي فروش ظروف و وسايل مذهبي وجود دارد كه در آنجا بر بشقابي چيني آن شمشير را با نوشته هاي (لاسيف الّا الذوالفقار و لافتي الاعلي[9]) و شهادتين و ترجمه شهادتين ديده ام و از آن عكس گرفته ام.

 (*- واعظان در سخنراني هاي خود اغلب از شجاعت علي (عليه السلام) در جنگ ها تمجيد مي كنند، اما دربارة خدمات نظامي بزرگ عمر سخني به ميان نمي آيد. در اين جا نگارنده به خاطر مي آورد كه در جواني بر شمشير استاد شمشير بازي از قوم هوئي، علامت ذوالفقار را ديده است. و بر هر دو سوي شمشير آيات قرآني حك شده بود. استاد شمشير باز آن را شيئي گرانبها مي دانست و به هيچ قيمت حاضر به فروش آن نبود. مي گويند ذوالفقار به علي (عليه الاسلام) تعلق داشته است و او آن را از پيامبر (صلی الله  عليه و آله) دريافت كرده بود و پيامبر نيز آن را از دست جبرئيل گرفته بود. علي (عليه الاسلام) به دفعات در جنگ ها پيروز شد و چون شير شجاع بود.)

7- در ميان عموم مسلمين چين، و به ويژه صوفيان آن ديار، دعائي هشت بندي مرسوم است، كه مي توان آن را حاوي يك دوره اعتقادات مسلمين دانست. [10] ذكر توحيد- در قالب تهليل و امثال آن- بيان عدل الهي، و ايمان به نبوت پيامبر اكرم (صلی الله  عليه و آله) نكات مندرج در اين دعا است.

آنچه اما در اين ميان شاهد سخن ماست، تصريح به اعتقاد به امام ائمه دوازده گانه – با ذكر عدد و نام يكايك آن سروران مؤمنين – است؛ كه بدون ترديد، دست كم متشيع بودن عموم آنان را، از طريق تأثير تشيع بر فرهنگ چين نشان مي دهد.

حقير در سفري به مكه چين ماجراي قرآن صلوا كبيره را به همراه تصوير آورده ام و اين قرآن بيش از سي صد سال در دست يكي از خانواده هاي چيني دست به دست گشته است جالب توجه اينكه صلوات كبيره اي كه كل قرآن را داخل آن نوشته اند با صلوات كبيره اي كه در ورودي هشت وجهي مسجد امام اصفهان (جامع عباسي) آمده تفاوتي دارد و آن اضافه نمودن لفظ امام بر سر تك تك ائمة معصومين (عليهم السلام) مي باشد و آن صلوات بدين قرار است:

«بسم الله الرحمن الرحيم اللهم صل علي محمد المصطفي و علي علي المرتضي و علي فاطمه الزهرا و علي امام الحسن المجتبي و علي امام حسين شهيد الكربلا و علي امام زين العابدين و علي امام محمد الباقر و علي امام جعفر الصادق و علي امام موسي الكاظم و علي امام علي ابن موسي الرضا و علي امام محمد التقي و علي امام علي النقي و علي امام حسن العسكري و علي امام محمد المهدي (عليهم آلاف التحيه و الثناء)»

 وجود چنين قرآني در اين خانواده نشان مي دهد كه اين ها شيعيان دوازده امامي هستند ولي به دليل كم كاري ما اعمال خود را به فقه حنفي انجام مي دهند. به عبارت ديگر اينان اهل سنت دوازده امامي هستند.)[11]

و نيز شعري كه به زبان فارسي مي خواندند و در كتابي كه حقير عكس كل آن كتاب را گرفتم[12]. اين شعر را در نگاه اول شايد تصور كنيد كه دعايي عربي است و آن به خاطر اين است كه اعراب گذاري نموده اند شعري است از ابوالقاسم انوار [13]و به اين قرار است كه:

نور ولايت توييشاه سلام عليك         شمع هدايت توييشاه سلام عليك

معدن احسان تويي، مظهر عرفان تويي        كاشف فرقان تويي شاه سلام عليك

جام مصفي تويي، شاه معلي تويي،                 مقصد اقصي تويي شاه سلام عليك

صدر ولايت پناه، بنده روي تو ماه،              خصم تو را رو سياه شاه سلام عليك

حضرت حق را ودود، مالك ملك شهود،         قاطع كبر و جهود شاه سلام عليك

آيت محكم تويي، اعلم و اكرم تويي،           جام تويي، جم تويي شاه سلام عليك

عيد تو نوروز تو، طالع پيروز تويي،             ماه دل افروز تويي شاه سلام عليك

با همه انبياء آمده اي در خفاء                       ظاهر با مصطفي شاه سلام عليك

لحمك لحمي نبي، گفت تو را اي ولي   سرور مردان  (علي)(عليه السلام)شاه سلام عليك

درج در لافتي، برج مه هل اتي،                       انت ولي الوری شاه سلام عليك

سرو ولايت تويي، حسن و ملاحه تويي،         غايت غايت تويي شاه سلام عليك        

بابا شپر و شپير خسرو والا گهر                      مرشد اهل هنر شاه سلام عليك  

حيدر صفدر تويي، ساقي كوثر تويي،          خواجه قنبر تويي شاه سلام عليك              

پشت و پناه امم، در همه عالم علم     از همه روي محترم شاه سلام عليك         

قاسم مسكين تو در ره و در دين تو                بنده تمكين تو شاه سلام عليك[14]            

لازم به ذكر است كه به جاي نام مبارك امام علي عليه السلام از كلمه حضرت استفاده مي كردند. اينان از فرقه قادریه بودند ولي به فقه حنفي اعمال عبادي خود را انجام مي دادند. بر سر در گواگنبه ذكر الله، اكبر محمد رسول الله (صلی الله  عليه و آله) و علي ولي الله (عليه السلام)  نقش بسته و نيز حديث شريف «انا مدينه العلم و علي بابها فمن اراد العلم فليأت الباب» در سر در ورودي قسمت مزارها بر تابلويي نقش بسته بود.

8- در اين شمار است بي عنايتي آنان به بني اميه و بني عباس كه به گونه ي ظاهري، سازندگان بخش عمده اي از تاريخ اسلامند. اين باور آنان، در تضادّ مستقيم با عموم ساكنان مناطقي همچون شمال آفريقا است، كه در اين زمينه، كمتر از تشيّع نقش پذيرفته اند. ديدگاه مسلمين چين نسبت به امويان و عبّاسيان، به گونه اي است كه عليرغم تدريس تمامي موادّ درسي حوزه هاي علميّه ي جهان اسلام در آن سامان- همچون فقه،تفسير، ادبيات، فلسفه، عرفان و...- اما مادّه ي درسي تاريخ اسلام در آن كشور تدريس نمي شود؛ تا ياد آنان و يادكرد از آنچه بوسيله ي آنان بر امّت مرحومه رفت، فضاي جامعه ي اسلامي را نيالايند.[15]

9- آقاي «جين جي تانگ» به اين نكته اشاره مي كند كه در حوزه هاي علميه و مساجد چين همه گونه مواد درسي وجود دارد، ليكن درس تاريخ دين اسلام در آنان ديده نمي شود. به نظر او دليل اين امر به طور حتم آن است كه هرگاه صحبت از تاريخ اسلام به ميان آيد، چاره اي جز پذيرفتن مشروعيت خلفاي بغداد نيست و چون اين امر به صورت يكي از موازين در مي آيد، اصل تشيع حاضر به قبول آن نيستند.

10- آقاي «فنگ جنگ لي يه» محقق معاصر قوم هوئي نيز در مقاله ي «هشت اصل فرقه قديم» به دو نكته اشاره كرده است: اول اينكه گاهي ممكن است آخوندهاي فرقه قديم در وعظ هاي خود درباره ي امام غائب (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز صحبت كنند، اما در سخنراني هاي اهل سنت هرگاه در مورد امام غائب اشاره اي مي شود همه شنوندگان مي دانند كه مربوط به يكي از اصول اعتقادي اهل تشيع است. دوم اينكه «ماچينگ باي» مترجم چيني كتاب «پيروزي در انتشار دين» مي نويسد:

 عامل جدايي شيعيان دوازده امامي از پيروان چهار خليفه بزرگ اهل سنت آن است كه شيعيان، دوازده امام را بر حق (مشروع) مي دانند.

 در نتيجه، در فرقه هاي اهل تسنن كشور چين برخي از آثار نفوذ شيعيان ديده مي شود.

 همان طور كه پيش از اين نيز اشاره شد، از دوران سلسله هاي «تانگ» و «سونگ» تا سلسله «يوان»[16] بعضي از پيروان مذهب شيعه به چين آمدند و به تبليغ دين پرداختند و سنن آنان وارد اين كشور شد. همان گونه كه «پانگ شي چيان» آخوند در كتاب «نه سال در مصر» گفته است:

ممكن است در گذشته هاي بسيار دور، مسلماناني كه از طريق دريا وارد چين شده اند همه اعراب سني مذهب بوده باشند و مسلماناني كه از جاده هاي زميني (جاده ابريشم) به شمال غربي چين رسيده اند، همه ايرانيان شيعه مذهب بوده باشند.

البته لازم به ذكر است كه امثال عبصره و سليمان تاجر سيرافي و ابوزيد حسن سيرافي و ابن ماجد شيعه مذهب همه از طريق دريا به چين رفته اند و شيعيان در مسير دريا نيز بي بهره نبوده اند.

 اين دو گروه در دوران هاي تاريخ طولاني در سرزمين وسيع چين، به تدريج با يكديگر اختلاط يافتند و تسنن چين را پديد آوردند كه مذهب سنی با برخي از آداب و عقايد شيعي است.

مذاهب اسلامي كه در كشورهاي ديگر به مثابه آب و آتش در يكجا نمي گنجند. در چين با يكديگر همزيستي يافتند و به صورت يك روح در دو بدن درآمدند.

 اين رويداد كه در ساير مناطق جهان به ندرت مشاهده شده است نشان مي دهد كه مسلمانان حال و آينده چين متحد خواهند بود و كدورت و بيگانگي بين آنان راه نخواهد يافت. اين يكي از سنن عالي مسلمانان چين است.

در سال  2009 (میلادی) كه حقير براي دوره ي آموزش زبان چيني در دانشگاه زبان و فرهنگ پكن BLCU رفته بودم موقع عصر كلاس هايم تمام مي شدند به مساجد پكن سر مي زدم[17] . موقع نماز به مسجد شوچون رسيدم امام جماعت مسجد (آقاي مرتضي علي) هنوز نيامده بودند و مسلمانان حاضر در مسجد بعد از احوال پرسي وقتي كه متوجه شدند بنده نيز آخوند هستم به اصرار از بنده خواستند كه امام جماعتشان شوم بنده عرض كردم كه من شيعه هستم در كمال تعجب ديدم كه اصرار كردند كه امام جماعتشان شوم موقع نماز، اذان و اقامه با "اشهد ان عليا ولي الله، اشهد ان عليا حجت الله" گفتم و نماز را به فقه شیعی خودمان خواندم و آنها همه اقتدا كردند و نمازشان را خواندند.

و نيز در سال 2011 نيز كه باز براي دوره ي آموزش زبان چيني در همان دانشگاه رفته بودم با يكي از مسلمانان چيني در دانشگاه آشنا شدم و ايشان مسجد« نان شيه پوا» را با عنوان مسجد شيعيان به حقير معرفي نمودند از روي نقشه محل مسجد را پيدا كردم و بدانجا رفتم . اينبار براي اينكه حساسيت نسبت به خودم از طرف دولت چين ايجاد نكنم عمداٌ زمان نماز رفتم. موقعي كه نمازم را مي خواندم و كاغذي به جاي مهر گذاشته بودم در وسط نماز بودم كه با كمال تعجب ديدم يكي از مسلمانان مهر نمازي را روي كاغذ قرار دادند و رفتند نماز را تمام كردم از اهل مسجد برنامه اقامه نماز جماعت را جويا شدم آنها گفتند در اين مسجد دو بار نماز جماعت اقامه مي شود يكبار توسط اهل سنت و بار ديگر توسط شيعيان و اغلب شيعيان جمهوري آذربايجان، افغانستان و ايران براي اقامه نماز جماعت حاضر مي شوند. از اين گذشته اما مي توان به صورت روشن تر، به حضور تشيع در چين اشاره نمود.

 

عمده ي شيعيان چین در ياركند

هم اكنون مركز عمده ي شيعيان آن ملك، منطقه ياركند [18] است، كه اگر چه تنها چند هزار شيعه را در خود جاي داده اما به سبب تمركز آنان مركزيت تشيع را دارا مي باشد.

 

شهرستان كرچه ديگر منطقه تحت نفوذ تشيع

شهرستان كرچه[19] از استان سين كيانگ، ديگر منطقه تحت نفوذ تشيع در ميان مسلمانان چيني است.[20]

در شهرستان كرچه سين كيانگ هزاران نفر اويغور به تعليمات ائمه شيعه معتقد هستند. گفته مي شود كه آنها در شرق كرچه يك مسجد ساده ساخته اند كه از جمله مراكز مهم مذهبي آنها به شمار مي رود. در گوشه اي از مسجد، چند پرچم سه گوش با رنگ هاي سياه، سفيد و سبز قرار داده كه روي پرچم سياه يك دست با پنج انگشت با نخ سفيد دوخته شده كه به نظر پيروان شيعه (پيروان شيعه چيني):

 انگشت بزرگ نشانگر (حضرت) محمد (صلی الله  عليه و آله ) و

انگشت سبابه نشانگر (حضرت) علي (عليه السلام) و

انگشت ميانه نشانگر (حضرت) فاطمه(عليه السلام) و

انگشت حلقه نشانگر (حضرت) حسن (عليه السلام) و

انگشت كوچك نشانگر (حضرت) حسين (عليه السلام) است.

و حال انکه در بین شیعیان ایران و آذربایجان وعراق و افغانستان  نشانگر دست قمر منیر بنی هاشم آقا ابوالفضل العباس علیه السلام برادر و پرچمدار و یاور امام حسین علیه السلام است که دست از بدن جدا شهید شدند.

دو تابلوي نقاشي ديگر در دو طرف مثل هم بوده كه يك نفر بر اسب قرمز سوار شده و پرچم سبزي را در دست گرفته و اسب او در ميان آب ايستاده و در اطراف آن نيز تصوير چند خيمه وجود دارد. در قسمت ديگر ديوار، همچنين عكس رنگي امام خميني (ره) رهبر انقلاب اسلامي ايران ديده مي شود. شيعيان اين منطقه به امام خميني (ره) خيلي احترام مي گذارند. آنان خود را شيعه اثني عشري معرفي مي كنند. آنها اعتقاد دارند كه (حضرت) علي (عليه السلام) تنها جانشين قانوني (حضرت) محمد (صلی الله  عليه و آله ) بوده و پس از حضرت علي (عليه السلام) اين ائمه هستند كه جهان مادي را اداره مي كنند. امام دوازدهم نيز از نظر غايب شده و هنگامي كه ظهور كند تمام جهان تحت تسلط وي قرار خواهد گرفت. ضمن اينكه ايشان روز عاشورا را يكي از روزهاي مهم مي دانند و در ايام محرم به عزاداري براي(حضرت) محمد (صلی الله  عليه و آله )، (حضرت) فاطمه(عليه السلام) و 12 امام (عليه السلام) مي پردازند.[21] آنها صلوات را بدين صورت مي فرستند«اللهم صل علي محمد و علي آل محمد.»

در كتاب خطب شماري از خطب جمعه، ويژه ايام محرم و صفر موجود است كه به گونه اي خاص، در اين دو ماه خوانده مي شود.

 نيز مي توان به ياد كرد از ائمه هدي و بويژه واقعه كربلا در اماكن مذهبي آن سامان اشاره كرد.

 

ابياتي به فارسي و تركي بر كرانه هاي مسجد جامع كاشغر چین

 در اين شمار است ابياتي كه به فارسي و تركي بر كرانه هاي مسجد جامع كاشغر- بر كناره ي مرقد آفاق خواجه- نقش بسته، و يكسر فرهنگ شيعي آن بلاد را نمايش مي دهد:

آن شهيد كربلا،

پور شافي مصطفي،

زوج زهراي سيادت،

فاطمه تاج النساء،

خوشا معبر پاك بهجت قرين،

 اولور مفتخر حسيندن ملك چين.....

گفتيم كه شماري از مسلمان نخست، در شمار شيعيان قرار داشتند. با اين همه اما، جاي تأسف است كه امروزه اين گروه در ميان مسلمانان چيني، در اقليت كامل قرار گرفته اند.

 



[1] به خليفه ملّا نيز اطلاق مي شود. نگر: فرهنگ اسلامي و ايراني در چين، صفحه 246

[2] فهمي هويدي نيز به اشاره به همين مطلب مي نويسد: «و يعظون الإمام (الذي يرتبط باسم علي بن ابيطالب) (عليه السلام) أكثر من لقب الخليفه، فيعتبرون الستاد إماماً و تلاميذ خلفاء» نگر: الاسلام في الصين، صفحه 153

[3] و امثال آن را بنگيريد به: مقاله تأثير زبان فارسي در چين، صفحه 144

[4] توجه:(- براي اينكه در کتاب " فرهنگ اسلامي و ايراني در چين "ترجمه آقاي محمد جواد اميدوارنيا با كمي تغيير آمده است لذا حقير از آن كتاب نيز موارد متفاوت را مي آورم كه از آنها نيز استفاده اي نماييم لذابجای شماره هاي موارد درکتاب مذکور از * استفاده میکنم-)

[5] تفسير حسيني كه در چين و آسياي مركزي نشر وسيع يافته است .نظرمترجم:محمد جواد اميدوارنیا

[6] براي بررسي بيشتر به كتاب عربي در زبان چيني از انتشارات انجمن اسلامي پكن اكتبر 1982 ميلادي مراجعه شود

[7] فنگ جين يوان، اسلام چين (فرهنگ اسلامي و ايراني در چين) مترجم اميدوار نيا ،محمدجواد، ص 105

 

[8] فنگ جين يوان، اسلام چين (فرهنگ اسلامي و ايراني در چين) مترجم اميدوار نيا ،محمدجواد ، صص105 و 106

 

 

[9] علامه مجلسي، بحار الانوار، جلد 20، ص 86 همچنين در الارشاد شيخ مفيد، جلد اول ص 87 نيز آمده.

[10] متن كوتاه شده اين دعاي مذهبي سرود گونه را نگر: اسلام في الصين صفحه 153

[11] تفصيل ماجرا در ضميمه، «سفري به مكه چين» آمده است.

[12] تفصيل ماجرا در ضميمه، «سفري به مكه چين» آمده است.

[13] ابوالقاسم انوار از عرفای تصوف دوره شاهرخ میرزای تیموری بوده است.

[14] ابوالقاسم انوار، کلیات ابوالقاسم انوار ، صص 192،193

[15] هاديزاده،مجيد ، چين وارتباطات ايراني، اسلامي، صص232 تا 234

[16] فنگ جين يوان، اسلام چين (فرهنگ اسلامي و ايراني در چين)، مترجم: اميدوارنيا ،محمدجواد ، صص106 و 107

[17] پكن 74 مسجد دارد هرچند كه در نقشه مسلمانان پكن 72 مسجد را ذكر كرده اند.

[18] يارقند و يارغند نيز آورده اند

[19] «كرچه» را در مجله مبلغان شماره 62 مقاله «تأثير فرهنگ اسلامي ايران درجامعه مسلمانان چين» كه توسط رايزن فرهنگي ايران در پكن (رايزن سابق) آقاي محمد علي سابقي نگاشته شده «كوچه» آورده اند.

[20] هاديزاده،مجيد ، چين و ارتباطات ايراني، اسلامي، صفحه 235

[21] سابقي، محمد علي« رايزن فرهنگي ايران در چين (رايزن سابق) » ، مجله مبلغان شماره 62 (دي و بهمن 1383)مقاله «تأثير فرهنگ اسلامي ايران در جامعه جين صص(85 و 86)مجله» در اين مورد در مقالات متعددي اشاره به آن شده است.



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

تأثير پذيری مذاهب اسلامي چيني از تشيع

در اينكه مذهب اسلامي چيني از تشيع تأثير پذيرفته است هيچ شكي نيست .حقير در اين جا به اين بحث مي پردازم و براي اين امر ترجمه از كتاب ابراهيم فنگ جين يوان استفاده مي كنم. ايشان چنين آورده اند كه:

 يكي از روحانيون مسلمان چين به نام آخوند «وانگ جينگ جاي» در لوئل قرن بيستم از فرصت تحصيلي در مصر سود جست و به زيارت مكه رفت. در مكه يك مسلمان شيعه ايراني با او همراه بود. پس از آنكه آشنايي و دوستي حاصل شد، مسلمان ايراني صداقت و صميميت خاصي به وانگ نشان داد به طوري كه باعث تعجب او شد و سبب را پرسيد.

مسلمان ايراني گفت: «مگر تو مسلمان چيني نيستي؟» پس به طور طبيعي من و تو هم مذهب هستيم و چگونه مي توانيم به يكديگر صميمي نباشيم؟

 وانگ پاسخ داد: «همة مسلمانان جهان هم دين هستند، منحصر به مسلمانان ايران و چين نيست،

مرد ايراني گفت: «نه، من اهل تشيع هستم، مسلمانان چين هم شيعه هستند، بنابراين ما، هم مذهب هستيم.»

آخوند«وانگ جينگ جاي» به ناگهان نكته را دريافت و به طور مفصل براي او توضيح داد كه مسلمانان چين سني مذهب هستند و شيعه به شمار نمي روند.

مسلمان ايراني از شنيدن نكاتي كه قبل از بر آن وقوف نداشت بسيار در عجب شد البته نظر آن مسلمان ايراني بي پايه نبوده است. فونگ جون (1893-1839 ميلادي) مورخ معروف دوران سلسله چينگ در كتاب «متمم بر ترجمة تاريخ يوان» جلد 23 مي نويسد:

به طور كلي دين آسماني در مشرق زمين دين فرقة علي (عليه السلام)، يعني تشيع است.

در كتاب «بررسي ريشة انديشه ها در چين، نوشتة «بادو جي جاي» نيز آمده است كه ديني كه امروزه در چين رواج دارد (اسلام)، از فرقة علي (عليه السلام) است. عامل مستقيم پديد آمدن چنين احساسي ميان محققان را مي توان تأثير تشيع بر اهل تسنن در چين دانست.

بسياري از محققان معتبر قوم هوئي مانند «جين جي تانگ»، «جائوبين» و «وانگ جينگ جاي» و غيره وجود اين تأثير را تأييد مي كنند.[1]



[1] فنگ جين يوان، اسلام چين (فرهنگ اسلامي و ايراني در چين) مترجم محمدجواد اميدوار نيا، صص104 و 105



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

اسامی چند تن دیگر از بزرگان مسلمان چینی

استاد هادي زاده در ادامه اشاراتي نيز به لي شون (لي بواسه) اديب معروف نموده اند و نيز به محمود شمس الدين كه از نسل سيد اجل مي باشد كه اشاره اي به دريانوردي او و قرينه اي آورده اند كه همان سندباد معروف است. پس از آن به جمال لالدين بخاري اشاره نموده و به منجمي وي اشاره كرده اند كه وي به دستور «منكو قا آن» (وفات 657 قمري) به چين كوچيد تا رصد خانه اي در آن سامان بنا نهد. وي اشاره اي نيز بر برهان الدين كازروني كرده اند كه در صفحات قبل از ابن بطوطه اشاره اي از او داشته ايم و به چند شخصيت ديگري كه ابن بطوطه آورده اند نيز اشاراتي داشته اند. [1]

 



[1] براي مطالعه به كتاب استاد هادي زاده "چين و ارتباطات ايراني – اسلامي " مراجعه نماييد. (در صفحات 257 تا 275 به برخي شخصيت هاي درخشان مسلمان در چين اشاره اي دارند.)



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

اسامي دوازده امام در كتيبة سنگي مسجد « ناجیا اينگ» در چین

در اين زمينه از يادكرد از اسامي دوازده امام در كتيبة سنگي مسجد « ناجیا اينگ » در شهر «تونگ هاي» نيز مي توان ياد كرد. و سرانجام توضيحاتي دربارة غيبت، ظهور و عدل گستري دوازدهمين امام شيعيان، وجود مبارك حضرت ولّي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) كه در پايان نسبت نامه پيش گفته آمده است، شاهدي ديگر بر تشيع مسلمانان چين است.[1]

قطع ارتباط آن مناطق با مناطق شيعه نشين ايران و عراق سبب شده است كه شيعيان آن مناطق فقط نامي از تشيع بر خود داشته باشند و از لحاظ فقهي اعمال عبادي خود را به فقه اهل سنت (حنفي) انجام دهند.

 استاد در ادامه اشاراتي به فرزندان شمس الدين به نام هاي سيد نصير الدين و سيد حسين نموده اند و ذكر كرده اند که نخست پانزده نفر و از آن پس سي و يك تن از اين خاندان به مقامات و مناصب ارشد دولتي دست يافتند. و در همين دوران گروه هاي زيادي از مسلمانان فارس و آسياي ميانه به آن سامان كوچيدند و با افكندن رحل اقامت در آن هسته بزرگي از مسلمانان چيني را فراهم آوردند.

سيد اجل به سال 1279 ميلادي در گذشت وي زمان وفاتش مقام استانداري استان يون ناَن را داشت. مردم شهر «كون مينگ» در عزاي وي در خيابان ها عزاداري نمودند و شهر «كون مينگ» در التهاب عمومي بود پيام هاي تسليت از پادشاهان برمه و ويتنام فرستاده شد.

 «قوبيلاي قا آن» امپراطور  چين و نوادة چنگيزخان لقب «شاه سيان يانگ» را پس از فوت شمس الدين به او اعطاء كرد، مردم يون نن كاخ «جونگ اي» را به ياد او ساختند و مردم «چانگ ان»، بناي يادبودي سنگي به احترامش پديد آوردند. مزار او هم اكنون پانزده كيلومتري خارج شهر كونگ مينگ در مسير سّد اين شهر قرار دارد و مسلمانان تا امروز نيز، به زيارت اين مرقد مي شتابند.[2]

 



[1] هاديزاده، مجيد ، چين و ارتباطات ايراني – اسلامي،ص 263

[2] هاديزاده،مجيد ، چين و ارتباطات ايراني – اسلامي،ص 265



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

مدح و ستايش حضرت فاطمة زهرا (عليها السلام) در چین نمودی از شیعه بودن است

 اكنون مي افرايم كه بر اساس همين آموزه ها، از ارادت ويژة مسلمانان هوي، به حضرت فاطمة زهرا (عليها السلام) نيز خبر داريم، و نيز از رسم ويژة مسلمانان يون نن، كه تا قبل از تأسيس چين جديد، همچنان ادامه داشته است. بر اساس اين رسم، اهالي آن سامان، پس از جمع آوري محصولات كشاورزي، به شكرانة آن، سه روزي به قرائت قرآن و اقامة نماز مي پرداختند. دو روز اول از اين سه روز، ويژة مدح رسول خدا (صلی الله  عليه و آله) و روز سوم ويژة مدح و ستايش دخت مكرم ايشان، حضرت فاطمة زهرا (عليها السلام) بوده است. اين مدح خواني، همواره پس از اقامة نماز مغرب، انجام مي شده است.

 



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

سيد اجل شمس الدين استاندار استان يون ناَن

لازم به ذكر است كه همانطور كه بعداً اشاره خواهد شد به سيد اجل شمس الدين عمر، او نيز با امير كبير ايران شباهت هايي داشت از لحاظ عدالت و ذكاوت در امور حكومتي شبيه هم بودند و همانطور كه از امير كبير در ايران به بزرگي ياد مي شود از سيد اجل شمس الدين نيز در يون نن ياد مي شود.

استاد هادي زاده در كتاب "چين و ارتباطات ايراني- اسلامي" به تعدادي از شخصيت هاي تأثير گذار در چين پرداخته است. وي با سيد اجل شمس الدين شروع نموده و دربارة وي آورده است كه:

شمس الدين (1211-1279 ميلادي    607-677 قمري) از خانداني علوي برخاست ونسبت به حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) مي رسانيد [1]

بنابر آنچه در مقالة "سيد اجل شمس الدين: بنيادي جاوداني در تاريخ روابط چين و ايران" [2] آمده است، نسب نامه او هم اكنون در ميان مسلمانان يون نن موجود؛ و صورتي از آن نيز در مورة تاريخي استان شاندونگ، نگهداري مي شود.[3] .البته شجره نامه وي بايد توسط علماي انساب بررسي شود گويا آورده اند كه با 31 واسطه به معصوم مي رسد و حال آنكه 13 باشد قابل قبول تر است.

 استاد هادي زاده احتمال مي دهند كه به خاطر استفاده از ارقام هندي اين اشتباه رخ داده باشد. استاد هادي زاده در صفحات ديگري مي افزايد كه:

پيش از اين، از اكرامي كه نسب نامة مكتوب سيد اجل نسبت به ائمـه اهل بيت (عليه السلام) شده بود سخن داشتيم.

 



[1] در مقالة نامبرده، نسبت مستقيم او را به حضرت امام علي بن الحسين زين العابدين (عليه السلام) رسانيده اند.

[2] عرضه شده در«اولين سمينار بزرگداشت سيد اجل عمر شمس الدين يائوجي ده»

[3] هاديزاده،مجيد ، چين و ارتباطات ايراني – اسلامي، صص257 و 258



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

طراح شهر پكن، اختيار الدين دانشمند معماري اسلامي

در زمان سلسله يوان شخصي به نام اختيار الدين نقشه ساخت شهر پكن را طرح ريزي مي كند آقاي فنگ جين يوان آورده اند كه:

در هشتمين سال امپراطور ي «جيادينگ» از سلسله سونگ (1215 ميلادي) مغولان بر شهر «جونگ دو» دست يافتند آن را غارت كردند و آتش زدند. شهر يك ماه در آتش مي سوخت و به تلي از خاكستر مبدل شد. در چهارمين سال تأسيس امپراطور ي يوان (1267 ميلادي) اختيار الدين دانشمند معماري اسلامي، قصر «دانينگ» در حومة شمال شرقي «جونگ دو» را مركز قرار داد و بناي شهر جديد «دا دو» (پكن) را طراحي كرد. اختيار الدين كه اختيار نيز ناميده مي شود از مردم سرزمين هاي واقع در غرب چين بوده است. در هشتمين ماه سومين سال حكمفرمايي بنيانگذار سلسله يوان (قوبيلاي (قا آن)) در سال (1215 ميلادي)، به رئيس «چادر خانه» امپراطور ي دستور احداث كاخ هاي سلطنتي داده شد. «چادر» در زبان مغولي به معني خيمه و خرگاه است و رئيس ادارة آن را عهد سلسله يوان، مسئول مديريت امور مربوط به شهرسازي و احداث قصرها و اقامتگاه هاي امپراطور ي بود.

يكي از مورخان به نام «او يانگ شوان» مي نويسد كه :

در آن ايام جمعيت بسيار و قدرت دولت زياد گشته و شهرها و روستاهاي متعدد و زيبايي فراهم شده بود. بنابراين، قدرت دولت و گستردگي كشور را ايجاب مي كرد كه به منظور نمايش جلال و عظمت آن، پايتخت پرشكوه و زيبايي ساخته شود. بديهي است كه خيمه ها و چادر هاي سنتي قوم مغول پاسخگوي اين وظيفه و نياز نبود. بنابراين اختيار الدين با بهره گيري از اصول معماري سنتي چين به احداث يك پايتخت بزرگ همت گذاشت. از آن پس او با عشق و علاقه بسيار، شب و روز به كار پرداخت و براي ساختن «دادو» (پكن) از جان و تن خود مايه نهاد.

 اختيار الدين پيش از آنكه به طور رسمي به اقدامات ساختماني پردازد، با همكارانش به بررسي دقيق وضعيت زمين در منطقه دست زد و سيستم آبرساني و فاضلاب آنجا را طراحي كرد.[1]

همانطور كه مستحضريد جناب شيخ بهايي عاملي نيز در زمان صفويه با انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان نقشي چون اختيار الدين در دربار داشت و حتي تقسيم آب زاينده رو را نيز انجام داد. بين اين دو بزرگوار از لحاظ تأثير در ساخت پايتخت شباهت زيادي وجود دارد.

 



[1]  [1]فنگ جين يوان، اسلام چين (فرهنگ اسلامي و ايراني در چين) مترجم محمدجواد اميدوارنيا،صص149 و 150



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

در دوران يوان (مغول)حكمراني هشت استان چین در دست استانداران مسلمان قرار گرفت

در دوران يوان، چين به دوازده استان تقسيم مي شد، و جالب توجه آنكه از آن ميان حكمراني هشت استان در دست استانداران مسلمان قرار داشت! گذشته از اين بسياري از شاهان و اميران آن نواحي نيز به تدريج به اسلام گرائيدند. دريغ كه امروزه از آن دوران – كه نشان از شكوه اسلام در امپراطور ي چين داشت – هيچ نشاني بر جاي نيست.[1]

 



[1] هاديزاده،مجيد ، چين و ارتباطات ايراني – اسلامي – ص 225



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

شخصيت هاي سياسي مسلمان چینی

آقاي فنگ جين يوان در این موضوع چنين‌آورده كه:

در دوران امپراطور ي يوان براي مردم هوئي هوئي (منظور مسلمانان چين) حتي امكان رسيدن به مقامات عالي مانند صدارت عظمي در حكومت مركزي و حكومت هاي محلي و مهرداري و ساير مسئوليت هاي مهم كه تعداد آنها را 49 مورد ذكر كرده اند، وجود داشته است در سازمان هاي حكومتي محلي در سطوح پايين تر، تعداد افراد عامي بيشتر مي شده است.

سيد غياث الدين، اختيار الدين، احمد محي الدين، بدر الدين، شمس الدين و عدة زياد ديگري در زمرة شخصيت هاي سياسي آن عصر بوده اند. در اين زمان بر خلاف دوران سلسله هاي تانگ و سونگ، به اسلام به عنوان يك دين خارجي با حضور موقتي نگريسته نمي شد. دين اسلام در دورة امپراطور ي يوان مانند ساير اديان و انديشه هاي موجود در كشور از جمله بوديسم، دائوئيسم و مسيحيت، از احترام دولتمردان برخوردار بود، علماي دين اسلام «داشيمن» (دانشمند) ناميده مي شدند و مانند علماي ساير اديان از حمايت رسمي و موقعيت ويژه بهره مند بودند. حكومت مركزي در دو مورد با تأسيس دادگاه هاي اجراي حدود موافقت كرده بود. يكي از اين موارد سومين سال امپراطور ي «جي داَ»(1311 ميلادي) (همان جي دَه) و ديگري در فاصله ماه دوازدهم 1212 ميلادي و ماه هشتم سال 1328 ميلادي در دورة امپراطور ي يوان بود. «حدّ» در زبان عربي به معني قاضي و مأمور اجراي قوانين اسلامي است [1] هر چند كه در هر دوي اين دوره، اصل اجراي حدود اسلامي طي فرمان رسمي تأسيس يافته و در عين حال، قاضي القضات از تلاوت قرآن در جريان رسيدگي ممنوع شده بود (احتمالاً سوگند به قرآن را تلاوت قرآن آورده اند) اما از پيش از آن نيز موارد حقوقي ميان مسلمين، بر اساس مديريت هاي اجراي حدود اسلامي حل و فصل مي گرديد. تفاوتي كه وجود داشت اين بود كه در دورة امپراطور ي هاي تانگ و سونگ، حوزة اختيارات قاضي شرع به محل هاي مسلمان نشين شهرهاي بازرگاني ساحلي محدود مي شد، اما در دورة يوان (مغول) دادگاه هاي اجراي حدود اسلامي، مديريت امود قضايي همة مسلمانان ساكن در سراسر چين را به عهده داشتند. در ضمن دولتمردان امپراطور ي يوان هم از اينكه در دادگاه هاي اجراي حدود اسلامي قرآن تلاوت گردد و دهاي دسته جمعي براي تعالي و دوام امپراطور  خوانده شود، خشنود بودند.[2]

در كتاب «فاتحان جهان» آمده است كه در مراسم عيد فطر سال 650 هجري (1252 ميلادي)، جمال الدين محمود قاضي القضات اسلام به امپراطور  تبريك گفت و خان مغول ارابه اي از مسكوك زر و سيم و انواع پارچه و البسة گرانبها براي او ارسال داشت و با اعزام جارچيان و پيك ها به اكناف كشور، دستور آزادي زندانيان را صادر كرد.

رهبران سياسي مغول براي دين اسلام في نفسه نيز احترام قائل بودند. بعضي از شاهان مغول مانند «جن شوتان» از خاندان يوان (مغول) كه «آناندا» ناميده مي شد نه تنها با 150 هزار نغفر از سپاهيان خود اسلام اورد، بلكه در ايمان خود نيز بسيار راسخ بود. او تمام روز در مسجد قرآن تلاوت مي كرد و دستور داده بود فرزندان مغول ها را بر اساس شرع اسلام ختنه كنند. همچنين دين اسلام را ميان سپاهيان خود ترويج مي كرد و با اينكه اقداماتش موجب خشم خان بزرگ مغول گرديد، حاضر به ترك آن نشد.[3]

 



[1] نويسنده «حدّ» را قاضي و مأمور اجراي حدّ تصور كرده است (مترجم:امیدوارنیا ،محمدجواد)

[2] فنگ جين يوان، اسلام چين (فرهنگ اسلامي و ايراني در چين) مترجم محمدجواد اميدوارنيا، صص19 و 20

 [3]فنگ جين يوان، اسلام چين (فرهنگ اسلامي و ايراني در چين) مترجم محمدجواد اميدوارنيا، ص 20



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

اشارات ابن بطوطه در باره سفر به چین

در اينجا جا دارد اشاره اي به سفرنامه ابن بطوطه گردد كه حاوي مطالب جالبي در اين موضوع مي باشد. البته به مطالب ديگري نيز اشاره خواهم نمود كه در سفر نامه ابن بطوطه آمده است.

 ابن بطوطه راجع به مطالب پيشين چنين آورده است كه:

روزي كه به اين شهر رسيدم (منظور به بندر زيتون همام فوكيدن) اميري را كه به سمت سفارت به دربار هند آمده بود ملاقات كردم، اين امر در مراجعت به چين همراه ما بود كه داستان غرق شده كشتی پيش آمد.

 وي مرا به صاحب ديوان معرفي كرد و منزل خوبي در اختيار من گذاشت، تاج الدين اردبيلي قاضي مسلمانان آن شهر كه مردي فاضل و كريم بود با شيخ الاسلام كمال الدين عبدالله اصفهاني كه يكي از صلحاي روزگار به شمار مي روفت به ديدار من آمد همچنين از بزرگان تجار آن شهر عده اي از جمله شرف الدين تبريزي كه از بازرگاناني بود كه من هنگام ورود به هندوستان از آن وام گرفته بودم به ملاقات من آمدند، اين مرد تاجر خوش معامله بود و قرآن را از حفظ داشت و زياد به قرائت آن مي پرداخت، اين بازرگانان چون در ميان كفار اقامت دارند وقتي مسلماني به آنجا مي رسد بسيار خوشحال مي گردند و مي گويند از سرزمين اسلام آمده و زكات اموال خود را به او مي پردازند و شخص تازه وارد يكباره چنان توانگر مي شود كه خود همپايه بازرگانان مي گردد از مشايخ بزرگ اين شهر برهان الدين كازروني را ديدم كه در بيرون شهر زاويه اي داشت و بازرگانان نذوراتي را كه براي شيخ ابو اسحاق كازورني مي كردند به او مي پرداختند. چون صاحب ديوان از ورود من آگاهي يافت مراتب را به خان كه پادشاه بزرگ چين است گزارش كرد و به او اطلاع داد كه من از سوي پادشاه هندوستان آمده ام[1].

 

مسلمانان ، قاضی و شيخ الاسلام چین و در نگاه ابن بطوطه

بعد از آنها تقاضا كرده كه مأموري همراهش كنند و او به كانتون برود بعد در تعريف كانتون راجع به مسلمانان چنين آورده كه: در يك طرف اين شهر مخصوص مسلمانان واقع شده كه در آنجا مسجد جامع و زاويه و بازار هم وجود دارد. مسلمانان براي خودشان قاضي و شيخ دارند. در هر يك از شهرهاي چين شيخ الاسلامي هست كه امور مسلمانان مربوط به او است و يك قاضي نيز براي رسيدگي به مرافعات معين مي شود. من در اين شهر در خانة اوحدالدين سنجاري كه يكي از بزرگان شهر و مردمي كريم و بسيار ثروتمند بود منزل كردم و چهارده روز آنجا ماندم. در اين مدت قاضي و ساير مسلمانان مرتباً تحفه هايي براي من مي فرستادند و هر روز دعوت جداگانه اي براي من به عمل مي آمد و در اين مهماني ها خنياگران و عشر خوانان چيره دست  نيز حاضر مي كردند.[2]

 

ملاقات پير مرد دويست ساله اي درچین که معاویه و يزيد بن معاويه را لعن میکرد

در ادامه داستان شگفت پير مرد دويست ساله اي را آورده اند كه:

 كه در چين كلان بودم شنيدم شيخي سالخورده كه سن وي بر دويست سال بالغ شده در آنجا وجود دارد كه نه مي خورد و نه حدثي از او ظاهر مي گردد و با وجود توانايي كامل از مباشرت با زنان خوداري مي كند و در غاري بيرون شهر به عبادت مي پردازد، من به آن غار رفتم و او را بر در غار ديدم، مردي نحيف بود و چهره اي سررخ گون داشت و آثار عبادت از سيمايش نمايان بود و ريش نداشت [3]سلام كردم دستم را گرفت و بوئيد و به مترجم گفت: اين مرد از آن سر دنيا است چنانكه ما از اين سر آن هستيم. بعد گفت تو داستان عجيبي ديده اي! آيا ياد داري به آن جزيره رفتي كه معبدي در آن بود و مردي در وسط بت ها نشسته بود و ده دينار طلا به تو داد؟

گفتم آري! گفت من همان كَسَم! من دستش را بوسيدم، ساعتي بيانديشيد و انگاه بدرون غار رفت و ديگر بيرون نيامد، چنان مي نمود كه از سخني كه به ما گفته بود پشيمان گشته است از اين امر متعجب گشته داخل غار رفتيم ولي شيخ را باز نيافتيم بلكه يكي از اصحاب او با مقداري پول كاغذي در آن جا بود و به ما گفت اين پول ها به عنوان ضيافت شما است بگيريد و برگرديد گفتيم ما منتظر شيخ خواهيم بود گفت اگر ده سال ديگر هم منتظر باشيد وي را نخواهيد ديد چه عادت او چنان است كه اگر كسي را بر يكي از اسرار خود واقف كرد ديگر از چشم او ناپديد مي شود و خيال نكن كه او جايي رفته بلكه هم اكنون در اينجا حاضر است منتها تو او را نمي بيني، از اين داستان در شگفت شدم و مراجعت كردم و قضيه را با قاضي و شيخ الاسلام و اوحدالدين سنجاري در ميان نهادم گفتند: و با همة غربايي كه به ديدن او مي روند از اين كارها مي كند و تا حال كسي ندانسته كه او تابع چه دين و آئيني است و آن كسي كه در مغاره ديديد و خيال كرديد كه يكي از اصحاب او است خود شيخ بوده و نيز گفتند كه شيخ در حدود پنجاه سال از اين شهر غيبت كرده و از يك سال پيش دوباره به آنجا بازگشته است، سلاطين و امرا و بزرگان به زيارت او مي آيند و او هدايايي به فراخور حال هر يك به آنان مي دهد و نیز هر يك از فقرا را كه همه روزه به زيارت او مي روند عطايايي مي دهد در صورتي كه غار مسكوني وي كاملاً خالي است و چيزي در آن ديده نمي شود. شيخ از تواريخ گذشته صحبت مي دارد و از پيغمبر اسلام ياد كرده مي گويد:

اگر در زمان او بودم به ياريش مي شتافتم همچنين علي بن ابي طالب (عليه و علي ابيه السلام) را به نيكي ياد مي كند و آنان را ثنا مي گويد ليكن يزيد بن معاويه را لعن مي كند و خود معاويه را به زشتي نام مي برد.

اين كه اين شخص مسلمان است ومحب اهل بيت عليهم السلام است هيچ شكي نیست .

 ايشان (اوحدالدين سنجاري) داستان هاي زيادي از شيخ براي من نقل كردند و از جمله اوحدالدين سنجاري گفت: روزي به غار پيش شيخ رفتم دستم را گرفت، يكباره به نظرم رسيد در كاخ بزرگي هستم و شيخ به تختي نشسته و تاجي بر سر نهاده و از دوسوي وي دختركان زيبا روي صف كشيده اند و ميوه ها از درختان در جويباري كه در آنجا جاري است می افتد و چنين مي پنداشتم كه من سيبي از آن میان بر داشتم تا بخورم كه ناگاه دوباره خود را در در غار پيش روي شيخ ديدم كه بر من مي خنديد از هول اين ماجرا بيماري سختي بر من عارض شد كه چنديم ماه طول كشيد و ديگر پيش شيخ نرفتم.[4]

 

عزت و احترام امير و قاضي و بازرگانان مسلمان به ابن بطوطه

ابن بطوطه در ادامه اشاره به عزت و احترام امير و قاضي و بازرگانان مسلمان به او مي افزياد كه: هنگامي كه به اين شهر (كنجغو) رسيديم قاضي و شيخ الاسلام و تجار با عَلم ها و طبل ها و بوق ها و شيپورها به اتفاق عده اي مطرب و خنياگر به استقبال ما آمدند و اسب آوردند ما سوار شديم و آنان پياده پيشاپيش ما راه افتادند و جز قاضي و شيخ ديگران سوار نشدند. امير شهر نيز به خدمة خود به پيشواز آمدند.... من هم در اين محوطه (محل سكونت مسلمانان) در خانه شيخ مسلمين كه ظهير الدين قرلاني نام داشت منزل كردم.[5]

 

طلبه اي كه در چین به حشمت و جاه رسيده بود

در ادامه اشاره اي دارد به طلبه اي كه به حشمت و جاه رسيده بود و چنين آورده كه:

 در يكي از همين روز ها كه در خانه ظهير الدين قرلاني بودم كشتي بزرگي فرا رسيد كه از‌ آن [6]يكي از فقهاي بسيار محترم آنجا بود، گفتند مولانا قوام الدين سبتي است مي خواهد به ديدن شما بيايد، من از اسم او تعجب كردم، بعد از سلام و احوالپرسي به نظرم رسيد كه او را مي شناسم، مدتي در او خيره شدم گفت مثل اين كه مرا مي شناسي!

 گفتم از كجايي؟ گفت: از بسته،

 گفتم من هم از طنجه ام. او دوباره بر من سلام كرد و شروع كرد به گريستن چنانكه مرا نيز گريه گرفت.

گفتم آيا در هندوستان بوده ايد؟ گفت آري در دهلي بوده ام.

در اين هنگام او را به ياد آوردم و گفتم مگر تو «بشري» نيستي؟ گفت چرا. (هستم)

اين بشري با دايي خود ابوالقاسم مرسي به دهلي آمده بود و در آن هنگام جواني بود كه هنوز سبزة خطش برندميده بود و طلبة زرنگ و باهوشي بود كه موطأ (ابن مالک) را از حفظ می داشت و من دربارة او با سلطان هند مذاكره كرده سه هزار دينار براي او گرفته بودم. سلطان در آن موقع از او درخواست كرد كه در هند بماند ليكن او نپذيرفت و به چين رفت و كارش بالا گرفت و ثروت فراوان به دست آورد. مي گفت در حدود پنجاه غلام و پنجاه كنيز دارد. دو غلام و دو كنيز و تحفه هاي بسياري به من داد و بعدها برادر همين شخص را در بلاد سياهان ملاقات كردم و واقعاً چه مسافت و فاصلة زيادي بين آنان بود[7].

 

احترام گذاشتن به پيران در چین در سفرنامه ابن بطوطه

راجع به احترام گذاشتن به پيران چنين آورده كه:

پيرمردان در چين احترام فراوان دارند و آنان را «آتا» يعني پدر مي نامند.[8] لازم به ذكر است كه‌ آتا كلمه اي تركي ايغوري مي باشد و به معناي پدر است و اينكه ابن بطوطه «آتا» را به مردم چين نسبت مي دهد مربوط به ايغورهاي چين است كه يكي از ده اقليت ملي مسلمان چين به حساب مي آيند و اين احوالاتي كه گذشت نشان دهندة عمق نفوذ اسلام در بين چينيان است. البته اگر خود مردم چين نيز در زبان چيني در آن دوران «آتا» را پدر به كار ببرند احتمال دارد چون نان را بين آنها نان به كار مي برند و جا دارد كه به لغاتي كه در زبان مسلمانان چيني رايج است و افرادي كه با مسلمانان چين در ارتباط هستند از آنها وام گرفته و آنها نيز لغات غير چيني را در كلامشان به كار برده اند اشاره اي شود.

 

رفتن ابن بطوطه به  عروسی مسلمانان چین  و  شنیدن اشعار فارسی از زبان چینیان

 ابن بطوطه در سفرنامه خود راجع به شعر پارسي در چين چنين آورده است كه:

 امير بزرگ «قرطي» كه امير الامراي چين است ما را در خانه خود مهمان كرد و دعوتي ترتيب داد كه آن را «طوي» مي نامند. (طوي در لغت تركي ايغوري به معناي عروسي است و بين ايغورها در آن موقع چندين روز مراسم جشن عروسي طول مي كشيد.) و بزرگان شهر در آن حضور داشتند در اين مهماني آشپزهاي مسلمان دعوت كرده بودند كه گوسفندها را ذبح كرده غذاها را پختند. اين امير با همه عظمت و بزرگي كه داشت به دست خود به ما غذا تعارف مي كرد و قطعات گوشت را به دست خود از هم جدا مي كرد و به ما مي داد. سه روز در ضيافت او به سر برديم هنگام خداحافظي پسر خود را به اتفاق ما به خليج فرستاد و ما سوار كشتي شبيه حراقه (حراقه در اين جا به نوعي كشتي تفريحي اطلاق شده است در اصل به معني قوميان دو سنگ چخماق است) خاقاني گويد:

اي بگه امتحان ز آتش شمشير تو        گنبد حراقه رنگ سوخته حراقه وار[9]

شديم و پسر امير در كشتي ديگري نشست، مطربان و موسيقي دانان نيز با او بودند و به چيني و عربي و فارسي آواز مي خواندند. اميرزاده آوازهاي فارسي را خيلي دوست مي داشت و آنان شعر به فارسي مي خواندند چند بار به فرمان اميرزاده آن شعر را تكرار كردند چنانكه من از دهان شان فرا گرفتم و آن آهنگ عجيبي داشت و چنين بود: 

 

تا دل به محنت داديم    در بحر فكر افتاديم

چون در نماز استاديم      قوي به محراب اندري[10]

اين بيت را مرحوم قزويني پيدا كرده اند که جزء غزلي است از طيبات سعدي و صورت صحيح آن اين گونه است:

تا دل به مهرت داده ام در بحر فكر افتاده ام          چون در نماز استاده ام گويي به محراب اندري[11]

 

شيخ الاسلام در محله های مسلمان چین

ابن بطوطه بعد از طي مسافتي به خطا يا چين غربي مي روند و بعد به خان بالغ (پكن) مي روند و در خانه شيخ برهان الدين ساغرچي منزل مي كنند و بعد از حوادثي در آنجا مراجعت مي كنند. در اين دوران فارسي زبانان و مسلمانان و تركان ايغور در جاه و شكوه فراوان بودند و چه بسيار افرادي كه در اين مسير خدمات كردند و نامي از آنها باقي نماند. همانطور كه در سفرنامه ابن بطوطه به شيخ الاسلام ها اشاره شد آقاي رضا مرادزاده نيز به نقل از موريس روسابي چنين آورده اند كه:

در شهر چوان جو، جامعه مسلمين پيشوايي به نام شيخ الاسلام (به زبان چيني هويي هويي تاي شي) داشتند كه نقش واسطه و ميانجي را با مقامات مغولي ايفا مي كرد. قاضي (به زبان چيني هويي جيائو فاگوان) در منازعات و مشاجرات قوانين و حقوق اسلامي را اعمال مي كرد. محلة مسلمانان، بازار، درمانگاه و مسجد خاص خود را داشت و اكثريت اين افراد به زبان هاي فارسي و عربي تكلم مي كردند. دربار يوان غالباً به مسلمانان اجازه مي داد كه در ماه رمضان روزه بگيرند، اطفال ذكور خود را ختنه كنند، قرآن تلاوت نمايند و حيوانات را شيوه اسلامي ذبح كنند.[12] چنين محله هايي در چين در حقيقت اولين جوامع اسلامي چيني مي باشند سيرافي در كتاب سلسله التواريخ راجع به مسلماني كه به قضاوت انتخاب شده چنين آورده كه:

 سليمان تاجر گفته است كه وزير پادشاه چين به خواسته شاه، مرد مسلماني را در خانفوا (كانتون) كه جايگاه تاجران است به داوري ميان مسلماناني كه به‌ آنجا مي آيند منصوب كرده است و هرگاه عيد شود آن مرد با مسلمانان نماز مي خواند و خطبه ايراد مي كند و براي پادشاه مسلمانان دعا مي كند و بازرگانان عراقي ولايت او، احكامي را كه صادر مي كند، انكار نمي كنند و كار او را مطابق به حق و آنچه در كتاب خداي عزوجل و احكام اسلام آمده مي دانند (و مي پذيرند[13]).



[1] ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه (سفرنامه ابن بطوطه)، مترجم  موحد،محمدعلي، ص 740

[2]ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه (سفرنامه ابن بطوطه)، مترجم  موحد،محمدعلي، ص 742

 

[3] از خصلت چینیان است که اغلب بر صورت ریش ندارند

[4] ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه (سفرنامه ابن بطوطه)، مترجم  موحد،محمدعلي، صص742 تا 744

[5] ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه (سفرنامه ابن بطوطه)، مترجم  موحد،محمدعلي، ص 744

 

 

[6] از اموال و داراییهای

[7] ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه (سفرنامه ابن بطوطه)، مترجم  موحد،محمدعلي، صص745 تا 746

[8] همان، ص 749

[9] خاقانی ،دیوان اشعار ،قصاید، شمارهٔ ۱۱۱ - مطلع دوم

[10]ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه (سفرنامه ابن بطوطه)، مترجم موحد، محمدعلي ، صص749 تا 750

[11] سعدي،کلیات سعدی ،غزل 542

[12] مرادزاده،رضا ، چگونگي نفوذ و گسترش اسلام در چين، ص 149

[13] سيرافي ،سليمان تاجر (+ابوزيد حسن سيرافي)، سلسله التواريخ يا اخبار الصين و الهند، ترجمه قرچانلو، حسين ، ص 56



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

سنگ قبرها و سنگ نوشته هاي چيني اسامي فارسي (ايراني)

در ديار چين بر سنگ قبرها و سنگ نوشته هاي چيني اسامي فارسي (ايراني) ديده مي شود آقاي علاء الدين آذري در اين موضوع آورده اند كه مركز اصلي مسلمانان در چين سين كيانگ بود و اغلب آنها ايراني بودند هنوز هم اسامي فارسي از قبيل اصفهاني و خراساني دارند، برخي از محققين معتقدند كه شاعر بزرگ و نامدار چين به نام لي پو (Li Po) (699 تا 762 ميلادي) اصلاً ايراني بوده ولي اين مطلب هنوز تأييد نشده است. در اين جا لازم است اشاره شود كه در دورة حكومت تانگ و فرمانروايي سلاطين سونگ در چين، ايرانيان مسلمان با آسودگي خاطر به سرزمين چين مي رفتند و باز مي گشتند. تجارت ايران و عرب، ابريشم و كالاهاي صنعتي و ظروف چيني و ساير امتعة تجارتي از چين به خاورميانه و اروپا مي بردند و در بازگشت از نباتات طبي و ادويه و مرواريد و ساير فرآورده هاي آن نواحي به چين مي آوردند. اين ها در واقع واسطة تجارت شرق و غرب بودند.[1]

در اين موضوع استاد هادي زاده با شاره به مجموعه اسناد تاريخي رفت و آمد چين و غرب جلد دوم صفحه 1153 چنين آورده اند كه:

مبحث ادب پارسي در چين را نمي توان بدون اشارتي كوتاه به ديگر مظاهر ايران و زبان فارسي در آن سامان، به پايان برد. در جاي جاي سنت كهن آن كشور و به ويژه در ميان سنن باقي مانده در ميان مسلمين، رد پاي فرهنگ ايراني نمايان است. در اين شمار است گور نبشته هاي منطقة چوان جئو:كه اسامي بسياري از شهرهاي ايران را، به عنوان زادگاه مدفونان، همچنان تا امروز، بر خود نگاه داشته است. همدان، شيراز، تبريز، جاجرم، خراسان، اصفهان، فسا و گيلان در شمار اين شهرها هستند.[2]

آقاي ايزرائيلي  كه يك يهودي است و كتاب مسلمانان چين را نگشاته در اين باره چنين آورده است كه:

مسلمانان چين هميشه ناچار نبوده اند[3] به سبب هويت و احساسشان حالت تدافعي داشته باشند. مسلمانان در سكونتشان در چين كه به دوران حكومت سلسله تانگ و سونگ بر مي گردد، به عنوان بازرگان وارد آن سرزمين شده بودند. آنها در آن سرزمين زندگي مي كرده اند ولي در واقع به خارج آن تعلق داشتند و قلبشان در گروه امپراطور ي بزرگ اسلامي در باختر دور بود و به آن وفادار بودند. در دورة حكومت سلسله يوان اگر چه امپراطور ي اسلامي از بين رفته بود، مسلمانان چون از امتيازات برون مرزي برخوردار بودند توانستند جايگاه جدا و ممتاز خود را حفظ كنند و در واقع سودشان نيز در هيمن بود. آنها اسامي اصلي عربي را حفظ كردند[4]

وی در يادداشت هاي مؤلف، به ابن بطوطه اشاره مي كند و اسامي كه عربي نام برده را به كار مي برد كه همه آن مكان ها ايراني اند چنين آورده كه:

 ابن بطوطه از مسلمانان سرشناسي نام مي برد كه در چين آنها را ملاقات كرده است مانند تاج الدين اردبيلي، شرف الدين تبريزي و كمال الدين عبدالله اصفهاني. نكتة احتمالاً مهم اين است كه تمامي نام هاي ذكر شده توسط ابن بطوطه همراه القلبي هستند كه موطن اصلي را نشان مي دهند (تبريز، اصفهان و غيره) شايد اين وسيله اي بوده است براي نشان دادن هويت سرزمين اصلي تا از‌آن طريق به گونه اي ديگر هويت غير چيني حفظ شود.)[5] و حتي اسامي عربي را بر مناطق چيني مي نهادند. از جمله معروفترين اين مناطق زيتون بود كه چيني ها آن را جوآن- جو (= گوانجو) مي ناميدند. آنها به جهان اسلام چنان همراه و متحد بودند كه از پذيرايي هر مسافر مسلماني شاد مي شدند و عادت داشتند از او با شادي و هلهله استقبال كنند چون از سرزمين اسلام مي آمد به علاوه به او زكات مي دادند تا او هم مانند آنها ثروتمند شود.[6]

 



[1] آذري،علاءالدين ، تاريخ روابط ايران و چين، ص 66

[2] هاديزاده،مجيد ، چين و ارتباطات ايراني – اسلامي،  ص180

[3] با کنایه میخواهد بگوید اغلب اینگونه بودند.بعدا ایشان را نقد خواهم نمود.

[4]  ايزرائيلي،رافائل، مسلمانان چين رويارويي دو فرهنگ، ترجمه حسن تقي زاده طوسي، ص 45

[5] ايزرائيلي،رافائل، مسلمانان چين رويارويي دو فرهنگ، ترجمه حسن تقي زاده طوسي،ص 307

[6]  ايزرائيلي،رافائل، مسلمانان چين رويارويي دو فرهنگ، ترجمه حسن تقي زاده طوسي، ص 45

 



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

گروهي از شيعيان در جزيرهای در ميان رودخانه اي در چين

شرف الزمان طاهر مروزي، آورده است كه گروهي از شيعيان و طرفداران خاندان عصمت و طهارت محمدي (صلي الله عليه و آله) در يك جزيره كه در ميان رودخانه اي در چين واقع بوده است زندگي می كرده اند كه از گزند بني اميه فرار كرده و بدين سرزمين پناه جسته اند[1].

رد پايي از تشيع رهنامه نويسانی که به چین سفر کرده اند

آقاي اقتداري به رهنامه نويسان زيادي اشاره نموده كه در آنها نيز مي توان رد پايي از تشيع پيدا نمود. ايشان با اشاره به رهنامه ابن ماجد جلفاري (شیعه) و سليمان مهري(شیعه)  آورده اند كه اين دو بزرگوار نژاد و تبار ايراني دارند و درباره ابن ماجد(شیعه) چنين آورده كه:جولفار بندري در شيخ نشين رأس الخيمه امروزين بوده است كه در آب هاي خليج فارس واقع است و خاكش به سرزمين عمان مي پيوندد. برخي هم ابن ماجد را از مردم آنجا و تبارش را از مردم بندر لنگه امروزين دانسته اند. اما به هر حال با تأسف بسياري مي بينيم كه يك محقق سوريائي ابن ماجد را عرب دانسته و كتب و رسالاتش را در مجموعه هايي به نام دريانوردي عرب چاپ كرده اند و او را و كارهايش را عرب و آثار عربي تلقي كرده اند احوال و آثار و نوشته ها و لغات و تركيبات مستعملي در كتاب هاي اين ماجد نشان مي دهد كه واقعاً او ايراني است و زبان فارسي را به خوبي مي داند و حتي لغات لهجه هاي محلي را به فراواني به كار برده است و از مطالعه آثارش به خوبي بر مي آيد كه او شيعه ايراني الاصل فارسي سواحلي است و ابداً ارتباط نژادي با قبائل عرب ساكن در سواحل عمان ندارد. وقتي او در كتابش جمله (ارتفع بختك) مي نويسد آيا مي توان گفت يك مرد عرب زبان در نوشته عربيش به لهجه مردم جنوب و سواحل ايران و با استعمال كلمه فارسي به دوستي يا كسي مي گويد بخت بلند است و به زبان عربي سواحلي مي نويسد ارتفع بختك؟ يا موسم بشكال به خوبي آشكار است و هموطنان ساحل نشين جنوبي ايران مي دانند كه هنوز در زبان آنها، بش به معني زراعت ديم و بشكال و بشكار يعني موسم ديم كاري است. استعمال لغات فارسي فراوان و نقل شعر فردوسي و شاهنامه و تحقيق در اقوال خواجه نصير الدين طوسي فقيه و منجم معروف شيعه خراساني و امثال آنها دلالت قوي بر فارسي بودن، ايراني بودن، شيعه بودن، ابن ماجد دارد.[2]

در ادامه جلفا را توضيح مي دهد و به اين مي رسد كه جلفا گلبار بوده است .



[1] اقتداري،احمد ، از درياي پارس تا درياي چين، صص73 و 74

[2] اقتداري،احمد ، از درياي پارس تا درياي چين، صص85 و 86



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

کشتار مسلمانان توسط جنگجوي چيني به نام (تين سين كين)

يك سردار يا جنگجوي چيني به نام (تين سين كين) به سال 760 ميلادي شهر (هانگ شو) در چين را مورد تاخت و تاز قرار مي دهد و به روايتي هزاران تن از مردمان پوسيوئي و تاشي ساكن آن شهر را از دم تيغ می گذراند. تاشي ها (مسلمانان عرب را گويند) يا تاشيه ها به مردمان عرب زبان يا عرب و بنابر عقيده گروهي به مردمان آسياي جنوب غربي يعني اعراب و ساكنان سواحل مديترانه اطلاق مي شده است، غرض از ذكر اين واقعه اين است كه به‌ آن روزگار بنابر روايات مذكور در اسناد چين گروهي از پارسيان در شهرهاي چيني ساكن بوده اند و از دم تيغ سردار چيني گذشته اند.

 



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

دو تن از دریا نوردان ایران و چین

در چين ايرانيان مسلمان سرنوشت ساز كم نبودند در مورد دريانورداني كه بين دو كشور رفت و آمد مي كردند نيز از هر دو طرف (ايراني مسلمان دريانورد و چيني  مسلمان دريانورد) موجود بودند كه براي نمونه از هر كدام مي توان به عبهره و جنگ خه اشاره نمود حقير براي احترام ابتدا جنگ خه و سفرهاي دريايي ايشان را مي آورم و از آن پس در مورد عبهره سخن خواهيم داشت.

 اين موارد را عرض مي كنم كه خوانندگان محترم در مورد ارتباط بين دو طرف اطلاعاتي به دست بياورند تا قبول كردن بعضي از ماجراها برايشان آسان گردد.

 

جنگ خه (1435-1371 ميلادي) دريانورد مسلمان چيني

درکتاب" فرهنگ اسلامي و ايراني در چين " در بخش خدمات مسلمانان به تاريخ علوم و فنون چين چنين آورده اند كه:

«جنگ خه (1435-1371 ميلادي) دريانورد چيني است كه در سراسر جهان شهرت دارد. او در فاصلة 28 سال از سومين سال حكفرمايي‌«يونگ لو» 1405 ميلادي تا هشتمين سال حكمفرمايي «شوان دُ» (1433 ميلادي) هفت بار در رأس نيروي دريايي بزرگي به درياها و اقيانوس هاي دوردست سفر كرد. پيش از 30 كشور از اقيانوس آرام تا اقيانوس هند را بازديد كرد، دورترين نقطه اي كه به آن رسيد «مون باسا» در كنياي فعلي و آفريقا بود و بيش از 70 هزار ميل دريايي، معادل بيش از 3 بار محيط كره زمين را در نورديد. دريا نورد « جنگ خه» با دريانوردي خود «جاده ابريشم و چيني» دريايي بين چين و همه كشورهايي آفريقايي و آسيايي را گشود بازرگاني خارجي دريايي را توسعه بخشيد، تفاهم و دوستي متقابل مردم چين و ملل آسيايي آفريقايي را تقويت كرد. براي اسكان و بقاي مردم چين در سرزمين هاي واقع در آب هاي جنوبي اين كشور امكانات لازم را فراهم آورد و همزمان با آن، موجب پيشرفت فنون كشتي سازي چين شد، بر مهارت دريانوردي چينيان افزود، معلومات جغرافيايي مردم را غني ساخت و در تاريخ حمل و نقل دريايي خارجي چين و تاريخ دريانوردي جهان ورقي پرافتخار نگاشت. دريانورد كبير « جنگ خه» كه نام اصلي او «ما» [1]بود، در ناحية كينانگ جو در استان يون نان (يون نَن) در خانواده اي مسلمان به دنيا آمد. جدّ اعلاي او زُفير نام داشته و پادشاه كشور «بوخاري» (بخارا) در سرزمين هاي واقع در مغرب چين بوده است. در سومين سال حكفرمايي شن جونگ امپراطور  سلسله سونگ (1070 ميلادي)، چون بخارا مورد تعرض همسايگان قرار گرفت زفير كشور خود را ترك كرد و به امپراطور ي سونگ پناهنده شد. شن جونگ طي فرماني به او لقب نينگ ي خُو و مدتي بعد، طي فرمان ديگر به او لقب نينگ يي جوانگ داد. جد جنگ خه كه بويان (بويِن) نام داشت هشتمين نسل از اولاد زفير بود. فرزند ارشد بوين كه «چارمودنا» ناميده مي شد در دورة سلسله «يوآن» (همان سلسله مغول ها) لقب «ديان يانگ خو» گرفت و او پدر بزرگ جنگ خه بود. پسر ارشد چارمودنا پدر جنگ خه" مولوجين" [2] به ظن قوي تلفظ چيني نورالدين است. از آنجا كه در سطور بعد مي نويسد نام او «ما» محمد بوده، مي توان به تقريب دريافت كه نام پدر دريانورد مشهور چيني محمد نوردالدين بوده است. نام داشت و در چهارمين سال حكفرمايي شودي از سلسله يوآن (1344 ميلادي) به دينا امد و در پانزدهمين سال حكفرمايي خونگ وو از سلسله مينگ (1382 ميلادي) درگذشت.

او كه نام خانوادگي «ما» داشت همسري به نام «ون دي» اختيار كرد كه برايش دو پسر و چهار دختر آورد. پسر بزرگتر «ون مين» و پسر كوچكتر «جنگ خه» بود.

پدر و پدر بزرگ جنگ خه هر دو به زيارت كعبه رفته بودند و لقب احترام آميز حاجي داشتند. در چهاردهمين سال حكمفرمايي خونگ وو از سلسله مينگ (1381 ميلادي) يكي از امراي بزرگ به نام فويودُ در رأس سپاهي مأمور فتح استان يون ناَن شد. جنگ خه كه در اين  موقع 23 ساله بود، اسير شده در زمرة نيروهاي فويودُ به شهر جينگ شي (نانكن) انتقال يافت. بعد به مقر حكومت «جودي» پادشاه سرزمين "ين" (استان خُه بي كنوني) رفت و از درباريان شد. جنگ خه مردي برازنده، تيز هوش، خردمند و برخوردار از دانش نظامي بود و اعتماد و احترام عميق پادشاه "ين" را به خود جلب كرد. در اوضاع و احوالي دشوار، به ويژه دريازدهمين ماه اولين سال حكفرمايي جيان ون (1399 ميلادي) هنگامي كه نيروهاي جودي پادشاه ين با سربازان تحت فرماهدهي لي جينگ فنگ از حكومت مركزي (سلسله يوآن) در منطقة «جنگ سون با» در مشرق ناحيه داشينگ در اطراف شهر پكن فعلي درگير نبرد بودند، پادشاه "ين" به پيروزي نهايي نائل آمد و جنگ خه در اين دستاورد نقشي اساسي داشت. پادشاه ين كه در اثر پيروزي موفق به برانداختن سلسله يوآن و تأسيس سلسله مينگ شده بوده، امپراطور  يونگ لو لقب يافت و نام خه و نام خانوادگي جُنگ و فرمانده گارد امپراطور ي را همراه با پاداش هايي به او بخشيد. در تاريخ سلسله مينگ بخش جنگ خه آمده است كه:

«او در ششمين ماه از سومين سال حكفرمايي يونگ از طرف امپراطور  مأموريت يافت تا به منظور كشف ردپاي امپراطور  شكست خورده و همچنين نمايش ثروت و قدرت چين با عده اي به عنوان سفير عازم اقيانوس غربي شود. از اين جمله مي توان دريافت كه با اعزام جنگ خه و افراد تحت فرماندهي او به آب هاي غربي دو هدف دنبال مي شده است.

اول؛ جستجوي امپراطور  شكست خورده جيان ون كه گمان مي رفت پس از سرنگون شدن سلسله اش به سوي درياها فرار كرده است و نابود كردن اين خطر سياسي پنهاني.

دوم؛ نمايش قدرت نظامي در سرزمين هاي خارجي و تلاش در راه افزايش شوكت و عظمت «جودي» بنيانگذار سلسله جديد مينگ در انظار ملل ديگر.

 به نظر مي رسد كه هدف سومي نيز وجود داشته است و آن بهبود وضع و توسعه اقتصادي نظام تازه بنيان و افزايش سرمايه از طريق گسترش بازرگاني بوده است... نام نيروي تحت فرماندهي جنگ خه ناوگان جواهرات ثبت گرديده است .... جنگ خه هفت سفر به درياهاي غرب انجام داد.

 

سفرهای دریایی جنگ خه

سفر اول در پنجمين ماه از سومين سال حكمفرمايي يونگ لو (1405 ميلادي) آغاز شد. و تا نهمين ماه از پنجمين سال آن (1407 ميلادي) به طول انجاميد.

سفر دوم كمي پس از بازگشت او در پنجمين سال شروع شد و در هفتمين سال (1409 ميلادي) به انجام رسيد.

 سومين سفر به فرمان امپراطور  در همان سال آغاز شد و در ششمين ماه از نهمين سال حكمفرمايي او (1411 ميلادي) به پايان رسيد.

چهارمين سفر او را برخي از تواريخ عصر مينگ در يازدهمين ماه از دهمين سال (1412 ميلادي) نوشته اند، اما در واقع ان سفر دريايي نبوده، بلكه انجام مأموريت هاي داخلي براي تمشيت اموري چون ساختن پادگان هاي نظامي در منطقة چانگ لونان و تعمير سه مسجد در آن نواحي در سال (1413 ميلادي) بوده است.

در چهارمين ماه همان سال به استان شن شي سفر كرده و با كمك مترجمان كه به زبان قوم هوئي (مسلمانان) را مي دانستند، با «حسن» پيشواي دين، در مسجد بزرگ در شهر شي آن ملاقات و گفتگو كرد. در زمستان همين سال بود كه جنگ خه و ناويان تحت فرماندهي او به هرموز و كشورهاي واقع در غرب چين سفر كردند. در هفتمين ماه از سيزدهمين سال حكمفرمايي يونگ لو (1415 ميلادي) سفر چهارم جنگ خه به پايان رسيد.

پنجمين سفر دريايي جنگ خه در شانزدهمين روز از پنجمين ماه در پانزدهمين سال حكمفرمايي يونگ لو (1417 ميلادي)‌آغاز شد. جنگ خه ابتدا در شهر چوان جو بر قبور مقدس اسلامي در لينگ شن عود سوزاند و كتيبه اي سنگي اهداء كرد و بعد عازم اقيانوس غربي شد. در هفتمين ماه از هفدهمين سال حكمفرمايي يونگ لو (1419 ميلادي) امير البحر از درياهاي غربي باز گشت و مورد الطاف امپراطور  قرار گرفت.

 ششمين سفر جنگ خه در اولين ماه نوزدهمين سال حكمفرمايي يونگ لو (1421 ميلادي) آغاز يافت و او در هشتمين ماه از بيستمين سال (1422) از سفر سوماترا و عدن و سرزمين هاي ديگر، با هداياي بسيار باز گشت.

هفتمين سفر او در ششمين ماه از پنجمين سال حكمفرمايي شوان دُ (1430 ميلادي) تدارك ديده شد. در اين موقع جنگ خه به 60 سالگي رسيده بود و با صدور فرمان امپراطور  به فوريت به سفر نپرداخت، بلكه در اولين ماه سال بعد (1431 ميلادي) در قصر تيان في در بندر ليوجيا و در يازدهمين ماه همان سال در مسجد واقع در كوه جنوبي منطقه چانگ لو به تهيه و تقديم كتيبه هاي سنگي پرداخت.

 و بالاخره در نهمين روز از دوازدهمين ماه همان سال به طور رسمي سفر خود را از بندر ووخومن آغاز كرد و بركشتي نشست در هشتمين سال حكمفرمايي شوان دُ (1433 ميلادي) اين سال خورده 63 ساله از سفر به هرموز و 17 كشور آن نواحي باز گشت.

 و ديري نپاييد كه در دهمين سال حكمفرمايي شوان دُ (1435 ميلادي) در شهر نانكن در گذشت. هنگام مرگ 65 ساله بود. جنگ خه در جنوب كوه نيوشو واقع در حومة جنوبي شهر نانكن به خاك سپرده شد و مردم محلي، آنجا را «آرامگاه محمد مسلمان» نام نهادند. از عصر سلسله مينگ و چينگ تا كنون مردم مسلمان چين نسل اندر نسل اين مزار را زيارت مي كنند، مراسم قرباني به عمل مي آوردند، گرد و غبار از آرامگاه مي روبند و آن را پاكيزه نگاه مي دارند و اين سنت هيچ گاه ترك نشده است. كشور ها و سرزمين هايي كه جنگ خه طي هفت سفر درايي خود در آب هاي واقع در مغرب چين ديده در تاريخ مينگ بخش جنگ خه 36 مورد ذكر شده .... .[3]»

با وجود چنين افرادي و افرادي كه در كنار جنگ خه بودند و مسلمان بودند مي توان اذعان نمود كه خود چينيان مسلمان در نشر اسلام در خاك چين نقش اصلي و كليدي را داشتند اينان هر چند قبلاً غير چيني بودند ولي با مرور زمان در فرهنگ و مردم چين وارد شدند و خدمات بزرگي به مردم چيم و به اسلام نمودند.

 

عبهره ديانورد مسلمان ايراني

اينك ماجراي ديانورد ايراني عبهره را عرض مي كنم كه انشاءالله براي شما نيز خوشايند و جالب باشد.

 «عبهره از اهالي كرمان بود كه در بعضي از دهات آن گوسفند چراني مي كرد، بعد پيشة صيادي را اختيار كرد و پس از آن در يك كشتي كه به هندوستان مي رفت به شغل ملواني مشغول شد. پس از چندي به يك كشتي چيني انتقال يافت و ديري نگذشت كه سمت كشتي راني پيدا كرد و راه هاي مختلفي را در دريا پيمود، هفت مرتبه به چين سفر كرد در حالي كه قبل از او هيچ كس به چين سفر نكرده بود مگر بعضي حادثه جويان و مردمان متهور و جسور، و شنيده نشده بود كسي اين راه را بدون آسيب و خطر پيموده باشد اگر كسي هم سالم به چين مي رسيد از عجايب به شمار مي رفت و مسلماً در مراجعت بدون آسيب و حادثه نبوده است مگر عبهره، اين شخص با يك مشك آب در قايق خود مي نشست و چندين روز در دريا مي ماند.»[4]

 

داستانی عجیب از مهارت عبهره در دریانوردی چین

«يك بار او را با مشك آبي در قايقش كه (ميتال) نام داشت يافتند كه چند روزي در دريا سرگردان مانده بود. اين داستان شگفت را رهبان شهرياري كه پارسي بود و در راه چين ناخداي كشتي بود نقل كرده است كه:«از سيراف به چين مي رفتم، در ميان صنف و چين در ناحية (سندل فولات) كه جزيره اي بر دهانة درياي چين است بودم كه باد ايستاد و دريا آرام شد. لنگرها افكنديم و در آنجا دو روزي بياسوديم روز سوم، از دور سياهي اي در دريا ديديم. من قايق كوچك را با چهار جاشو به دريا انداختم و آنها را فرمان دادم تا به سوي آن سياهي بروند و ببينند آن چيست، چون بازگشتند گفتند رهبان عبهره ناخداي معورف است و قايقش با مشك آبش.

 من گفتم پس چرا او را نياورديد،

گفتند ما خواستيم او را بياوريم، او گفت من به شرطي به كشتي شما در مي آيم كه مرا رهبان و فرمانده كشتي گردانيد و كالايي به ارزش هزار دينار به بهاي سيراف به من بدهيد. چون ما اين سخن را شنيديم، از سخنان عبهره به شگفت آمديم .

من با چند تن ديگر از كشتي به زير آمدم و به جايي كه موج ها او را بالا و پايين مي افكندند رفتيم. او را صدا زديم و از او خواستيم كه به كشتي ما در آيد،

پاسخ داد من بيشتر از شما در امن هستم. اگر به ارزش هزار دينار به قيمت سيراف كالا به من مي دهيد و فرماندهي كشتي را به من مي سپاريد، با شما خواهم آمد.

 با خود گفتم در كشتي كالا و چيزهاي پر ارزش زياد است و به ما زيان نمي رسد كه پند و راهنمايي عبهره را در برابر هزار دينار به دست آوريم.

پس او با قايق و مشك آبش به كشتي ما سوار شد و گفت كالايي را كه به من وعده كرده ايد بدهيد،

ما آن را به او داديم. چون كالا را در جاي امن گذاشت به رهبان كشتي بانگ زد كنار بنشين، ناخدا از جاي خود برخاست،

پس گفت تا فرصت باقي است بر شما فرض است كه فرمان هاي مرا به جا آوريد.

 ما گفتيم چه بايدمان كرد؟

او گفت بارهاي سنگين را به دريا اندازيد،

 پس ما نيمي از بار كشتي را به دريا انداختيم،

 سپس گفت دگل بزرگ را ببريد

ما آن را بريديم و به دريا افكنديم. بامداد به ما فرمان داد تا لنگرها را برگيريم و بگذاريم موج ها كشتي را ببرند و ما چنان كرديم و آنگاه طناب بزرگ ديگر را نيز به فرمان او بريديم و در دريا رها كرديم، سپس فرمان داد تا لنگرهاي ديگر را نيز همچنان كنيم و ما كرديم. شش لنگر در دريا رها شد.

 روز سوم ابري سهمگين برآمد و سپس طوفان و موج برخاست، چنانكه گر بارها را به دريا نينداخته بوديم و دگل را نبريده بوديم به نخستين موجي كه بر ما مي خورد، غرق شده بوديم. طوفان سه روز و سه شب طول كشيد و كشتي بي لنگر و بادبان بالا و پايين مي رفت و ما نمي دانستيم كه به كدام سو مي رويم،

روز چهارم با كاهش گرائيد، و در پايان رور دريا آرام شد.

روز پنجم دريا آرام بود و باد موافق، دگلي انداختيم و بادبان ها را بركشيديم و به راه افتاديم.

خداوند ما را نگه داشته بود چون به چين رسيديم، خريد و فروش خود را به انجام رسانيديم. كشتي را تعمير كرديم و دگلي به جاي دگل كه به دريا انداخته بوديم ساختيم. سرانجام چين را ترك گفتيم و به سوي سيراف روانه شديم. تا نزديك جايي رسيديم كه گمان مي كرديم عبهره را نخست در آنجا ديده بوديم، از جزيره اي و چند صخره گذشتيم،

عبهره گفت لنگرها را بيندازيد و ما چنان كرديم. پس قايق نجات را پايين اورديم و پانزده مرد در آن نشستندو

عبهره صخره اي را نشان داد و گفت به سوي آن برويد و لنگرها را در آنجا جستجو كنيد.

 ما از اين فرمان در شگفت شديم، ولي حرفي نزديم، آن پانزده مرد برفتند و با لنگرها بازگشتند.

 پس عبهره فرمان داد كه بادبان ها را بركشيد و ما بادبان ها را بركشيديم و به راه افتاديم،

ما از او پرسيديم چگونه از آن لنگرها آگاهي داشتي؟

پاسخ داد من و ديگران اين دريا را آزموده ايم و دريافته ايم كه درست روز سي ام هر ماه آب بسيار فرو مي نشيند و اين صخره ها نمايان مي شود و هنگام فرو نشستن آب، طوفان سختي حادث مي شود كه از ژرفاي دريا برمي خيزد كشتي اي كه من در آن بودم در برخورد با يكي از اين صخره ها شكسته شد، هنگامي كه بالاي يكي از اين صخره ها لنگر انداخته بودم، آب فرو نشست و طوفان مرا غافلگير كرد، ولي من خود را در آن قايق رهانيدم و اگر شما در آنجا كه بوديد مانده بوديد پيش از يك ساعت نمي كشيد كه کشتي شما بر اثر طوفان به صخره ها مي خورد.»[5]

 عبهره چنان تبحر داشت كه بدون اعتراض كارهايي را كه دستور مي داد انجام مي دادند و امثال عبهره ها در ايران بودند كه به چين سفر مي نمودند.

«هوي چاي او» نويسنده ديگر چيني در سال 728 ميلادي ثبت كرده است كه پوسيوئي ها يعني ايرانيان به (كان لون در مالزي) رسيده طلا به دست مي آوردند و به كانتون مي روند و به خريد ابريشم مي پردازند، چند سال بعد در اسناد بازماندة چيني از يك مستعمره پوسيوئي و تعداد زيادي كشتي هاي پوسيوئي در بندر كانتون ياد شده است.



[1] Ma در زبان چيني نشانه نام «محمد» است (امیدوارنیا،محمد جواد)

[2] Mulujin

[3] ابراهيم فنگ جين يوان، فرهنگ اسلامي و ايراني در چين، مترجم اميدوار نيا، محمد جواد ، صص153 تا 157

[4] آذري،علاءالدين ، تاريخ روابط ايران و چين، ص 68

[5] اقتداري،احمد ، از درياي پارس تا درياي چين، صص23 تا 25



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

دهكدة پارسيان (بوسی جوان)در چين

با وجود اين شواهد ديگر جاي ترديدي براي دهكدة پارسيان در چين باقي نمي ماند كه استاد عزيزم آقاي مجيد هادي زاده در تعدد آنها ترديد نموده اند ايشان چنين آورده اند كه:

«دهكدة پارسيان  – آنگونه كه خواهيم ديد – اسم عَلَم يك روستا است؛ اما برخي از مقالات فارسي به تعدد آن اشاره كرده اند:«اكنون روستاهايي نيز از جمله در استان هاي يون نن، گانسو به روستاي فارسي ها (پارسيان) مشهور است»؛ [1]درستي اين سخن(کثرت دهکده های پارسیان)، سخت مورد ترديد است.

 نيز، همچنان حكايتگر دوران حضور پر قدرت ايرانيان و ديگر مسلمين در چين است. اين دهكده در شرق شهر يانگ جو – از شهرهاي استان جيانگ سو – قرار دارد، و مأواي ايرانياني است كه در عهد خاندان تانگ، در ميانه قرن 7 تا 10 ميلادي، به آن سامان كوچيده اند. اين دهكده از نظر سنت زندگي و نيز چهره ساكنان – كه از چشماني درشت، بيني راست و ريش انبوه برخوردارند واين شباهت ظاهري ميان فارسيان مسلمان و پيشينيان مسلمان قوم هوي،گسترده تر از ساكنان اين دهكده است؛ و در تمامي مسلمين هوي به چشم مي آيد[2]، ياد آور ايرانياني است كه هنوز نيز سنت هاي زندگي شان، در آن روستا جريان دارد. در آن روزگاران، حدود پنج هزار ايراني و عرب به چين كوچيداند.»[3]

 

كثرت تردد كشتي هاي پارسيان بين ایران و چین

جا دارد در اين جا براي مؤيد حرف استاد مطالبي را از آقاي احمد اقتداري بيارويم كه نشان دنده كثرت تردد بين دو كشور نيز مي باشد. ايشان آورده اند كه:

«طبري مورخ معروف سخن از كشتي هاي چيني در بندر ابله يعني بصره كنوني در زمان فتوحات اولية اسلام مي كند. بلاذري و دينوزي مورخان معتقدم نيز همانگونه همان مطلب را تأييد مي كنند، مسعودي مورخ بعدي مي نويسد كه كشتي هائي كه در زمان ساسانيان از هند و يا چين حركت مي كردند در بنادر درياي پارس بارانداز داشتند، اما عبارت (چيني ها) و (كشتي هاي چيني) موجب اين ترديد شده است كه آيا چيني ها و كشتي هاي چينيه، كشتي هائي بوده اند كه متعلق به مردمان چين بوده است يا كشتي هاي پارسيان بوده اند كه از چين مي آمده اند و كالاهاي چين را مي آورده اند و به تجارت چين مي رفته اند. شواهدي در دست است كه غرض از عبارات (چيني ها) و (كشتي هاي چيني) در متون مورخان ايراني و اسلامي همان كشتي هاي پارسيان است كه به تجارت چين مي رفته اند و كالاهاي چيني از چين مي آورده اند و البته نمي توان گفت كه به هيچ وجه كشتي هاي چيني در آب هاي اقيانوس هند و خليج فارس مسافرت نمي كرده اند و يا در بندرهاي خليج فارس و درياي عمان پهلو نمي گرفته اند. طبري گفته است (سفاين من الصين) كه پيداست. يعني كشتي هايي كه از چين مي آيند و لزوماً اين معني را نمي دهد كه اين كشتي ها حتماً بايد چيني باشند. بزرگ بن شهريار ناو خداي رام هرموزي در كتاب (عجائب الهند بحره و بره و جزائره) نوشته است. مركب چيني با دريابان و ناوخداي ايراني از چين آمد و در بندر پهلو گرفت.

 در اسناد چيني از مردماني غير چيني به نام (پوسو) يا (پوسيو) يا (پوسه) نام رفته است كه به پارسيان و پارس ها و ايراني هايي كه از راه درياي پارس به درياي چين و سرزمين چين وارد مي شده اند اطلاق مي شده است. در اين صورت بايد گفت كه آنچه در اوائل ظهور اسلام يا كمي پيش از ظهور اسلام در اسناد چيني راجع به (پوسيوها) يا پارسيان در دريانوردي و كشتي راني و بازرگاني و امثال آن به جاي مانده ست و غالباً در مورد كشتي هاي ايرانيان و مهاجرين و بازرگانان ايراني در بنادر چين است مبتني بر شواهد عيني بوده است و صورتي از كالاهاي ايراني كه به چين وارد مي شده است از قرن چهارم ميلادي باقي مانده است يعني صورتي كه از ورود كالاهاي ايراني در حدود 1600 سال قبل و در حدود دويست سيصد سال قبل از ظهور اسلام به چين از راه درياي چين به وسيله پوسوها يا پارسيان وارد شده اند.»[4]

 

ضرب المثل هاي چینیان كه اشاره به فرهنگ و پيشه پيشينيان علویان دهکده پارسیان دارد

با وجود اين موارد كوچ كردن فارسي زبانان مسلمان واضح و آشكار است و مسلماً وقتي با چينيان هسمايه وار زندگي كرده اند ازدواج هايي نيز بينشان رخ داده كه سبب زياد شدن تعداد آنها در خاك چين شده است و چون اغلب افرادي بوده اند كه به كار تجاري مشغول بودند هم چينيان تمايل به ازدواج با آنها را داشتند و هم تأثيرات فرهنگي از آنان گرفته اندو حتي در بين چينيان ضرب المثل هايي نيز رونق گرفته كه اشاره به فرهنگ و پيشه پيشينيان آنها نيز داشته است كه استاد هادي زاده در ادامه افزوده اند كه:

«پس از ازدواج با زنان چيني نسلي بزرگ از آنان پديد آمد. آنان عمدتاً به داد و ستد و نيز تجارت بيروني مرواريد و ديگر سنگ هاي گرانبها پرداختند. ساكنان اين روستا، هنوز ضرب المثلي دارند كه در مواجهه با ديگر پارسيان به كار مي رود:«پارسيان با جواهر بازي مي كنند» اين ضرب المثل از سوئي نشان از شغل قديم آنان دارد؛ و از سويي ديگر، به ثروتمند بودن آنان مي نگرد. آنان عمدتاً از علويانند و در منطقه به «سن علي» يعني شيعه علي نامبردارند. (لازم به ذكر است كه كلمه سن علي در زبان ايغوري به معناي اين است كه « تو را قسم مي دهم به مولا علي(علیه السلام)» و اين قسم فقط بين دوستداران و شيعيان علي بن ابي طالب رواج دارد و از اين رو سن علي گويان شيعه علي (عليه السلام) حساب مي شدند) سابقة اين دهكده، كه در ادب چيني از آن با نام «بوسي جوان» ياد مي شود، به بيش از ششصد سال قبل باز مي گردد؛ و از آنجا كه رودخانة بوس -:پارس- از قلب اين روستا مي گذرد، از كشاورزي و نيز تجارت مطلوبي برخوردار است.

 

لوحة سنگي معرف دهكده پارسیان چین

لوحة سنگي معرف دهكده كه در مدخل ورودي آن نصب شده، هر دو عنوان بوسي جوان و دهكدة پارسيان را به دو زبان چيني و فارسي، به نمايش گذارده است. گذشته از اين لوح سنگي، لوح سنگي بزرگ ديگري نيز در كوشك يادبود اين روستا، كه به سال 1994 ميلادي توسط دولت در بزرگداشت ساكنان آن نصب گرديده، ديده مي شود. بر روي اين لوح، چنين آمده است: دهكدة پارسيا، در گذشته هاي دور "جوشوگاه" نام داشت.

از دوران دودمان تاگ بازرگانان ايراني در اين جا رفت و آمد داشته اند و از احترام و گراميداشت مردم برخوردار بودند و با مردم اين جا در صلح و آرامش به سر مي بردند. سالي سيلاب خيز كه راهزنان فراوان گشته بودند، بازرگاني پارسي (ايراني) مردم را در راندن راهزنان رهبري كرد، و جان و مال مردم را نجات داد. اما در اين راه جان خود را فدا كرد. دشمن پيكر قهرمان را به رودخانه افكند و رود، پيكر خونين قهرمان را به كام خود كشيد، آب خون آلود نشانه فداكاري و دليري قهرمان گشت. مردم پيكر او را در كنار دهكده به خاك سپردند و "جوشوگاه" را "دهكدة پارسيان" نام نهادند، و از آن زمان، به ياد قهرمان بزرگ، هر سال مراسم "پرسه" برگزار نمودند. سرگذشت وي در ميان مردم زبانزد شد و دولت به خواست مردم و براي گراميداشت و يادبود اين قهرمان لوحه اي تنظيم كرد.[5]»

 



[1] نگر: مقالة چين همساية فرهنگي ايران، ص 170،

[2] نگر: مقالة تأثير فرهنگ اسلامي ايران در جامعة مسلمانان چين، ص 83

[3] هاديزاده،مجيد ، چين و ارتباطات ايراني – اسلامي، صص180 و 181

[4] اقتداري،احمد ، از درياي پارس تا درياي چين، صص72 و 73

[5] هاديزاده،مجيد ، چين و ارتباطات ايراتي – اسلاميف صص181 و 182



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

رفت و آمد بین چین و ممالک اسلامی

 در مورد اينكه بين چين و دولت هاي اسلامي در سده اول رفت و آمد بوده هيچ شكي نسيت. در كتاب" از درياي پارس تا درياي چين " آقاي احمد اقتداري چنين مي خوانيم كه:

«پس از اين تحقيق مختصر، بايد گفت كاملاً منطقي به نظر مي رسد كه برخي كشتي هاي (چيني) كه به نام (چينيه) در متون اوائل اسلام در كتاب ها ذكر شده اند كشتي هائي بوده اند كه يا به چين مي رفته اند و يا از چين مي آمده اند و با اين استنتاج است كه در مي يابيم چرا پروكوپيوس مورخي كه به ايرانيان ميانة خوبي نداشته است در كمال آزردگي خاطر نوشته است كه ايرانيان بازار ابريشم را به خود اختصاص داده بودند.

 اما سفر مستقيم دريايي به سرزمين چين در بين مسلمانان عرب و ايراني ساكن سواحل خليج فارس و درياي عمان از قرن اول اسلامي با شواهد مكتوب مسلم است. و از قرون اوليه اسلام مراودات بازرگاني خليج فارس و چين وسعت خاصي يافته است و وجود مشتريان ثروتمند كه در شهرهاي دولتمند اسلامي ماننده بصره و سيراف كه اكنون بندر طاهري بر جاي آن است و بندر مهروبان كه قرية شاه عبداله ديلم بر جاي آن است و بندر بسيار دولتمند و معروف تيس يا تيز كه در كتب جغرافيا ثغرتيس يا ثغرتيز هم خوانده شده است، (از آن بندر و آبادي ها و ارتباطاتش با آن سوي درياهاي دور دست بعداً سخن خواهيم گفت[1]) ، و بالاخره بغداد و شيراز و كيش و هرمز و بحرين و عامل مهم اين ارتباط وسيع بازرگاني بين خليج فارس و درياي عمان و كشور چين و آسياي جنوب شرقي بوده اند. اگر چه اين راه بزرگ دريايي، ديگر آن وظيفه بزرگ انتقال ابريشم و كالاهاي چيني به مديترانه و بيزانس را به عهده نداشته است و بيشتر براي رسانيدن مبادلات بازرگاني بين سواحل ايران و ولايات ايران به چين و هند و شرق آفريقا مورد استفاده قرار مي گرفته است، اما از حجم كالاهاي صادراتي و وارداتي و بهاء آنها و تعداد كشتي ها نبايد كاسته شده باشد. تا انجا كه در هر خانه و كاشانة ايراني و در هر نقطة ايران ظروف منقوش خوش نقش و نگار را با نام كلي (چيني) خوانده اند اگر چه ساخت ري و كاشان و همدان و اصفهان باشد. اين شواهد مكتوب با كشفيات باستان شناسي در خليج فارس و درياي عمان هم وفق مي دهند و تقريباً در تمامي مناطق ساحل خليج فارس چيني و قطعات چيني ظروف مربوط به عهود مختلف به دست آمده است. اين آثار مكشوفه عبارتند از ظروف چيني، گلدان ها و آثار سنگي و جام هاي مرمرين و ظروف مخصوص كه براي ذخير، كالاهاي نفيس مورد استفاده قرار مي گرفتند، ظروف لعابي مكشوفه از سيراف حتي از نظر قدمت به زمان هاي پيش از ظروف لعابي مكشوفه در سامرا يا فسطاط كه قبل از فاطميان بدان نواحي وارد مي شده است مي رسد. بنابر عقيدة آقاي داويد وايت هاوس باستان شناس حفار انگليسي در سيراف كه در كتاب بازرگاني دريايي ساسانيان مندرج است ممتازترين كشف در مسجد جامع بندر طاهري كه مسجد جامع قديم سيراف بوده است عبارت از جام هايي مزين به نقوش سبز و قهوه اي مي باشد كه با‌آثار سنگي شهرت دارند و مبداء صدور آنها را چين تشخيص داده اند.»[2]

آقاي اقتداري بر اين باورند كه:

 «اساس آباداني و شكوه و رونق بصره و سيراف و ديگر بازارهاي مكاره دوران اسلامي در خليج فارس بيش از هر چيز، مرهون تجارت مستقيم با چين بوده است.»[3]

لذا وي در ادامه افزوده اند كه:

«اين مطالب و هزاران مطلب ديگر حكايت از داد و ستد مستقيم سيراف – چين و بصره و امثال آن مي نمايد بنابر مآخذ چيني شهر فونان محل سكونت پانصد خانوار ايراني بوده است و قسمتي از اين ولايت چيني نام (آن هيسي) يعني سرزمين اشكاني داشته است. مورخين معتبري مانند هيرت – پيلوت و سواژه بي ترديد معتقد شده اند كه به طور مستقيم بين چين و خليج فارس كشتيراني مي شده است.[4]»



[1] درباره این بحث در كتاب" از درياي پارس تا درياي چين "  اقتداري،احمد  سخن به میان آمده است آمده است.

[2] اقتداري،احمد ، از درياي پارس تا درياي چين، صص76 و 77

[3] اقتداري،احمد ، از درياي پارس تا درياي چين ، ص 72

[4] اقتداري،احمد ، از درياي پارس تا درياي چين، ص 72



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

اشاره مسعودي به خمدان (حمدان، چانگ اَن)

حال به متن مسعودي نظري بيندازيد. ايشان چنين آورده اند كه:

«مدينه خمدان: قال المسعودي، و أخبرني أبوزيد الحسن بن يزيد السيرافي بالبصره- و كان قد قطعنا و انتقل عن سيراف، و ذلك في سنه ثلاث و ثلثماته و أبوزيد هذا هو ابن عمر بن زيد بن محمد بن مزد بن ساسياد السيرافي، و كان الحسن بن يزيد من اهل التحصيل و التمييز- أنه سأل ابن هبار هذا القرشي عن مدينه حمدان التي بها الملك و صفتها، فذكر سعتها و كثره أهلها، و أنها مقوسمه علي قسمين يفصل بينهما شارع عظيم طويل عريض، فالملك و وزيره و قاضي القضاه و جنوده و خصيانه، و جميع أسبابه في الشق الأيمن منه ممايلي المشرق لايخالطهم أحد من العامه، و ليس فيه شي ء من الأسواق، بل أنهار في سككهم مطرده و أشجار عليها منتظمه، و منازل فسيحه، و في الشق الأيسر ممايلي المغرب الرعيه و التجار و الميره و الأسواق فإذا وضح النهار، رأيت فيها قهارمه الملك و غلمانه و غلمان وزرائه و كلائهم ما بين راكب و راجل قد دخلوا إلي الشق الذي فيه العامه و التجار، فأخذوا بضائعهم و حوائجهم، ثم انصرفوا فلا يعود واحد منهم إلي هذا الشق إلا في اليوم الثاني، و أن هذه البلدان فيها كل نزهه و غيضه حسنه، و أنهار مطرده، ألا النخل فإنه معدوم عندهم.»[1]

 

ترجمه اشاره مسعودي به خمدان (حمدان، چانگ اَن) :

شهر حمدان (چانگ اَن) «مسعودي گويد ابوزيد حسن بن يزيد سيرافي كه به سال سيصد و سي ام (تقريباً 941 ميلادي) از سيراف برون شده و به بصره اقامت گرفته بود در بصره به من گفت و اين ابوزيد عمو زادة مزيد بن محمد ابن حبار قرشي دربارة شهر حمدان مقر پادشاهي كه وصف او كرده بود پرسيدم و از وسعت و كثرت جمعيت آن بگفت و اينكه شهر به دو قسمت است و خياباني دراز و پهناور ميان آن فاصله است و شاه و وزير و قاضي القضاه و سربازان و خواجگان و همة لوازم در ناحية راست و طرف مشرق است و هيچ يك از عامه با آنها نباشد و در آنجا بازار نيست بلكه نهرها در كوچه ها روان است و درختان بر نهرها رديف و خانه ها همه وسيع و در ناحية چپ كه طرف مغرب است رعيت و تجار و آذوقه و بازار هاست و چون روز روشن شود ناظران و غلامان شاه و غلامان و پيشكاران وزراء سواره و پياده به ناحية عامه و تجار در آيند و كالا و مايحتاج خود بگيرند و بروند و هيچ كس از ايشان تا روز بعد بدين ناحيه نيايد. در اين ديار همه جور گردشگاه و باغ خوب و نهر روان هست مگر نخل كه آنجا نيست.[2]»

آقاي علاء الدين آذري که ماجرای ابن وهاب را به اسم وهب ابوکبشه آورده اند دليل براي نفي اين ماجرا نيآورده اند.

 



[1] المسعودي ،ابوالحسن علي بن الحسين بن علي – مروج الذهب ترجمه جلد اول صص164 و 165

[2] مسعودي ،ابوالحسن علي بن حسين – مروج الذهب ترجمه پاينده ،ابوالقاسم جلد اول ص 143



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

ماجرای ابن وهاب مروج الذهب مسعودي

آقاي ابي الحسن علي بن السيح بن علي مسعودي (متوفي 346 هجري) آورده اند كه:

«قال المسعودي و من طرائف أخبار ملوك الصين أن رجلاً من قريش من ولد هبار بن الأسود لما كان من امر صاحب الزنج بالبصره ما كان و اشتهر خرج الرجل من مدينه سيراف، و كان من أرباب البصيره و أرباب النعم بها، و ذوي الاحوال الحسنه؛ ثم ركب منها في بعض مراكب بلاد الهند، و لم يزل يتحول من مركب الي مركب و من بلد إلي بلد، يخترق ممالك الهند، الي أن انتهي الي بلاد الصين فصار إلي مدينه خانفوا، ثم دعته همته الي أن صار الي دار ملك الصين، و كان الملك يومئذ بمدينه حمدان، و هي من كبار مدنهم، و من عظيم أمصارهم، فأقام بباب الملك مده طويله يرفع الرقاع و يذكر أنه من أهل بيت نبوه العرب، فأمر الملك بعد هذه المده الطويله بإنزاله في بعض المساكن و إزاحه العله من أموره و جميع ما يحتاج اليه، و كتب الي الملك المقيم بخانفوا يأمره بالبحث عنه، و مسأله التجار عما يدعيه الرجل من قرابه نبي العرب (صلي الله علي و آله و سلم) فكتب صاحب خانفوا بصحه نسبه، فأذن له في الوصول اليه، و وصله بمال واسع، و أعاده الي العراق، و كان شيخاً فهماً، فأخبر أنه لما و صل اليه و سأله عن العرب، و كيف أزالوا ملك العجم، فقال له: بالله عزوجل، و ما كانت العجم عليه من عباده النيران و السجود للشمس و القمر من دون الله عزوجل، فقال له: لقد غلبت العرب علي أجلِّ الممالك و أنفسها و أوسعها ريعاً و اكثرها اموالاً و أعقلها رجالا و أهاها صوتاً [و أبعدها صيتا]، ثم قال له: فما منزله سائر الملوك عندكم؟ فقال: مالي بهم علم، فقال للترجمان قل له: إنا نعدُّ الملوك خمسه: فأوسعهم ملكً الذي يملك العراق، لأنه في وسط الدنيا، و الملوك محدقه به، و نجدا سمه ملك الملوك؛ و بعد ملكنا هذا، و نجده عندنا ملك الناس، لأنه لا أحد من الملوك أسوس منا، و لا أضبط لملكه من ضبطنا لملكنا، و لا رعيه من الرعايا أطوع لملكها من رعيتنا، فنحن ملوك الناس؛ و من بعده ملك السباع و هو ملك الترك الذي يلينا، و هم سباع الانس، و من بعده ملك الفيله، و هو ملك الهند، و نجده عندنا ملك الحكمه ايضاً أصلها منهم، و من بعده ملك الروم، و هو عندنا ملك الرجال، لأنه ليس في الارض أتم خلقاً من رجاله، و لا أحسن وجوهاً منهم؛ فهؤ لاء اعيان الملوك و الباقون دونهم ثم قال للترجمان: قل له: أتعرف صاحبك إن رأيته؟ يعني رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) قال القريشي: و كيف لي برؤيته و هو عنده الله عزوجل؟ فقال: لم أرد هذا، و إنما أردت صورته. فقلت: أجل، فأمر بسفط، فأخرج فوضع بين يده، فتناول منه درجاً، و قال للترجمان: أره صاحبه؛ فرأيت في الدرج صور الأنبياء، فحركت شفتي بالصلاه عليهم، و لم يكن عندهم أني أعرفهم، فقال للترجمان: سله عن تحريكه لشفتيه فسألني، فقلت« ألي عن الانببياهء، فقال: و من أين عرفتهم؟ فقلت بما صُوِّر من أمورهم، هذا نوح (علي نبينا و اله و عليه السلام) في السفينه ينجو بمن معه لما أمر الله عزوجل الماء فعمَّ الماء الأرض كلها بمن فيها و سلمه و مَن معه، فقال: أما نوح فصدقت في تسميته، و أما غرق الأرض كلها فلا نعرفه، و إنما أخذ الطوفان قطعه من الأرض و لم يصل الي أرضنا، و إن كان خبركم صحيحاً فعن هذه القطعه و نحن معاشر أهل الصين و اهند و السند و غيرنا من الطوائف و الأمم لا نعرف ما ذكرتم، و لا نَقَلَ إلينا أسلافنا ما وصفتم، و ما ذكرت من ركوب الماء الأرض كلها فمن الكوائن العظام التي تفزع النفوس إلي حفظه و تتداوله الامم ناقله له، قال القريشي: فهِبَتُ الرد عليه و إقامه الحجه لعلمي بدَفعه ذلك، ثم قلت: و هذا موسي(علي نبينا و اله و عليه السلام) و بنو إسرائيل؛ فقال: نعه علي قلة البلد الذي كان به و فساد قومه عليه؛ ثم قلت: هذا عيسي بن مريم (علي نبينا و اله و عليه السلام)  علي حماره و الحواريون معه؛ فقال: لقد كان قليلُ المده، إنما كان أمده يزيد علي ثلاثين شهراً شيئاً يسيراً؛ و عدد من سائر الانبياؤ و اخبارهم ما اقتصرف علي ذكر بعضه، و يزعم هذا القرشي، و هو المعروف بابن هبار، انه رأي فوق صورت كتابه طويله قد دوِّن فيها ذكر اسمائهم [أنسابهم]ف و مواضع بلدانهم، و مقادير اعمارهم، و اسباب نبواتهم و سيرهم؛ و قال: قم رأيت صورت نبينا محمّد (صلي الله عليه و آله و سلم) علي جمل و اصحابه مُحدِقون به في ارجلهم فعال عربيه [عدنيه] من جلود الإبل، و في اوساطهم الجبال، قد علقوا فيها المساويك؛ فبكيت؛ فقال للترجمان: سَلهُ عن بكائه؛ فقلت: هذا نبينا و سيدنا و ابن عمنا محمد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله و سلم)؛ فقال: صدقت، لقد ملَّكَ قومه اجل الممالك إلا انه لم يهاين من الملك شيئاً إنما هاينه من هذه و من تولي الامر علي امته من خلفائه و رأيت صور انبياء كثيره منهم من قد أشار بيده جامعاً بين سبابته و إبهامه كالحلقه، كأنه يصف ان الخليفه في مقدار الحلقه، و منهم من قد اشار بسبابته نحو السماء كالمرهب للخليفه بما فوق، و غير ذلك؛ ثم سألني عن الخلفاء و زيهم و كثير من الشرليع، فأجبته علي قدرما أعلم منها»[1]

 لازم به ذكر است كه در متن كتاب خانفوا را خامقوا آورده اند و نيز صلوات ها را ابتر به كار برده اند و چون حضرت محمد (صلی الله  عليه و آله) فرموده اند كه: «لا تصلوا علي صلوات البتراء»[2] لذا حقير صلوات ها را كامل به كار برده ام.

ترجمه ماجرای ابن وهاب مروج الذهب مسعودي:

 مسعودي مي گويد: و هم از عجايب اخبار ملوك اين است كه مردي قرشي از فرزندان هبار بن اسود در آن روزگار كه فتنة صاحب الزنج[3] در بصره رخ داد و معروفست؛ از شهر سيراف برفت. وي مردي خردمند و از خداوندان نعمت و مكنت شهر بود و از سيراف به يك كشتي هندي نشست و همچنان از كشتي به كشتي به شهر ممالك هند را پيمود تا به ديار چين و به شهر خانفوا[4] رسيد آنگاه همتش وا داشت كه به پايتخت چين رهسپار شود. در آن هنگام شاه به شهر حمدان[5] بود كه از شهرهاي بزرگ است و مدتي دراز مقيم دربار شاه شد و نامه ها فرستاد كه از خاندان نبوت عرب است. شاه از پس اين مدت دراز بگفت تا وي را در جايي فرو آورند و بنواختند و مايحتاج او فراهم كردند و به پادشاه مقيم خانفوا نوشت و بفرمود تا دربارة او تحقيق كند و از تجار دربارة ادعاي اين مرد كه گويد خويشاوند پيغمبر (صلی الله عليه وآله وسلم) است بپرسد. فرمانرواي خانفوا صحت نسبت او را تأييد كرد و شاه بدو بار داد و مال فراوان بخشيد و به عراق باز گردانيد و او پيري دانا بود و حكايت كرد كه وقتي به حضور شاه رسيد از او دربارة عرب بپرسيد كه چگونه ملك عجم را از ميان برداشتند

و او گفت: به كمك خداي عزوجل و به سبب آنكه مردم عجم به جاي خداي عزوجل عبادت آتش و سجدة خورشيد و ماه مي گردند.

و شاه گفت: عرب بر مملكتي معتبر و مهم و وسيع و پر درآمد و مالدار چيره شده كه مردمش عاقلند و شهرتش جهانگير است. سپس شاه پرسيد: منزلت ديگر پادشاهان در نزد شما چگونه است؟

او گفت: دربارة آنها چيزي نمي دانم

و شاه به ترجمان گفت: به او بگو ما پنج پادشاه را به حساب مي آوريم، آنكه پادشاهي عراق دارد از همه پادشاهان به وسعت ملك پيش است كه در ميان جهان است و شاهان ديگر اطراف اويند و او را شاه شاهان گوييم، پس از آن پادشاه ماست كه او را پادشاه مردم گوييم كه هيچ يك از شاهان مدبرتر از ما نباشد و ملك خويش چنان كه ما داريم منظم ندارد و هيچ رعيت چون رعيت ما مطيع شاه خود نيست و ما شاهان مردميم، و پس از او شاه درندگان است و او شاه تركان[6] است كه مجاور ماست و تركان درندگان انساني اند، پس از او شاه فيلان يعني شاه هند است كه او را پادشاه حكمت نيز دانيم كه اصل حكمت از هندوان است، پس از او شاه روم است كه به نزد ما پادشاه مردان است كه در جهان نكو خلقت تر و خوش سيماتر از مردان وي نيست. اينان بزرگان ملوكند و ديگر ملوك به مرتبه پس از آنها باشند.

 آنگاه به ترجمان گفت: به او بگو اگر رفيق خود را ببيني مي شناسي؟ منظورش پيغمبر خدا  (صلی الله  عليه و آله و سلم) بود .

و مرد قرشي گفت: چگونه او را توانم ديد كه در جوار خداي عزوجل است؟

شاه گفت: مقصودم اين نبود، مقصودم تصوير او است. و بگفت تا كسيه اي را بياوردند و پيش او نهادند و از آنجا دفتري برگرفت

و به ترجمان گفت: صورت رفيقش ره به او نشان بده.

و من به دفتر صورت پيمبران را بديدم ولبم به صلوات آنها جنبيد و بدانست كه من آنها را شناخته ام.

 و به ترجمان گفت: بپرس ببين چرا لبانش را تكان مي دهد؟

از من پرسيد و گفتم: بر پيمبران صلوات مي فرستم.

(اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم)

 گفت از كجا آنها را شناختي؟

 گفتم: از تصوير كارهايشان، اين (حضرت) نوح (علي نبينا و آله و عليه السلام) است كه با همراهان خود در كشتي است كه خداي عزوجل فرمان داده بود و آب، زمين را به هر چه در آن بود گرفت و او را با همراهانش به سلامت داشت.

گفت: نام (حضرت) نوح (علي نبينا و آله و عليه السلام) را درست گفتي ولي ما از غرق همة زمين چيزي نمي دانيم، طوفان فقط يك قطعه از زمين را گرفته و به سرزمين ما نرسيده است. اگر گفته شما درست باشد دربارة همان قطعه است و ما مردم چين و هند و سند و ديگر قبايل و اقوام از آنچه شما مي گوييد خبر نداريم و از پدران خود نشنيده ايم، اين كه گويي آب همة زمين را گرفته حادثه اي بزرگ است كه خاطرها به حفظ آن راغب است و اقوام براي همديگر نقل كنند. مرد قرشي گويد از جواب وي و اقامة دليل بيم كردم، مي دانستم گفتة مرا رد خواهد كرد.

آنگاه گفتم: و اين (حضرت) موسي (علي نبينا و آله و عليه السلام) است با بني اسرائيل.

 گفت: بلي ولي ديارش تنگ بود و قومش اطاعتش نكردند.

سپس گفتم: و اين (حضرت) عيسي بن مريم (علي نبينا و آله و عليه السلام) است سوار خر و حواريون همراه او.

گفت: مدتش كوتاه بود كه سي ماه كمي بيشتر بود. و ذكر و خبر پيمبران ديگر را بر شمرده كه به همين بس مي كنيم.

 اين مرد قرشي كه به نام ابن هبار معروف است پندارد كه بالاي هر تصوير نوشته اي مفصل ديده كه ذكر نسب و محل شهر و مدت عمر و كيفيت نبوت و سرگذشت پيمبران در آن بوده است،

مي گويد: آنگاه صورت پيمبرمان (حضرت) محمد (صلی الله  عليه و آله و سلم) را بديدم بر شتري و ياران در او خيره، نعلين عدني از چرم سبز به پا و ريسمان ها به كمر و مسواك ها بر آن آويخته، و بگريستم.

پس به ترجمان گفت: بپرس چرا گريه مي كند؟

گفتم: اين پيمبر و پيشوا و پسر عم ما (حضرت) محمد بن عبدالله (صلی الله  عليه و آله و ابائه) است.

گفت: راست گفتي و قوم او مالك معتبرترين مملكت ها شدند ولي او ملكي نديد بلكه بازماندگان وي و خليفگانش كه پس از او عهده دار كار امت شدند صاحب مملكت بودند. و تصوير پيمبران بسيار ديدم، يكي از آنها انگشت ميانه و برزگ را حلقه وار به هم آورده اشاره مي كرد، گويي مي گفت كه مخلوق به اندازة حلقه ايست و يكي ديگر با انگشت خود به آسمان اشاره مي كرد گويي مخلوق را از آنچه در بالاست مي ترسانيد و چيزهاي ديگر نيز بديدم، سپس از خليفگان و رفتارشان و بسياري از مسائل شريعت از من پرسيد و تا آنجا كه مي دانستم پاسخ گفتم.»[7]

امپراطور  چين در اين زمان، شي جونگ از سلسله تانگ بود و شي جونگ فغفوري است كه ابن وهاب موفق به ديدار و گفتگوي طولاني با وي شده است. اين رويداد نشان دهنده آن است كه فغفور چين از اسلام و پيامبران و احوالات آنها اطلاعات مناسبي داشته است و اسلام به اندازه اي ريشنه دوانيده است كه پادشاه چين چنين ماهرانه صحبت مي كند، ادامه ماجرا را كه برايتان مي خواهم ذكر نمايم و اشاره به خمدان (حمدان، چانگ اَن) دارد و با توصيفي كه از خمدان مي كند و منطبق بر توصيفي است كه در كتاب هاي تاريخي چين در آن دوران (سلسله تانگ) آورده شده است.

 



[1] مسعودی،ابی الحسن علی بن الحسین بن علی،مروج الذهب،ج1،صص161تا163

[2]احمد بن محمد الحسيني اردكاني – شرح و فضايل صلوات، ص 20 (ابن حجر –صواعق محرقه، ص 144

[3]زمان فتنه صاحب الزنج سال 255 هجري تا 270 هجري است براي توضيحات بيشتر به فرهنگ فارسي دكتر محمد معين جلد 5 صص966 تا 968 مراجعه نماييد.

 

[4] خانفوا را باز اشتباهاً خانقوا آورده اند و خانفوا همان كانتون امروزي مي باشد

[5] خمدان همان چانگ اَن است خمدان= خان + تانگ= پايتخت خان.H در زبان چيني (پين يين) خ و ح تلفظ مي شود و ما بين اين دو است و به كار بردن هر دو درست است

 

[6] تركان مغول جزء افراد وحشي نزد چينيان حساب مي شوند و ديوار چين را براي جلوگيري از حملة آنها ساختند

[7] مسعودي ،ابوالحسن علي بن حسين – مروج الذهب ترجمه پاينده ،ابوالقاسم جلد اول صص139 تا 142



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

ابن وهاب از آل پيامبر(صلي الله عليه و آله)  در چين

از جمله كساني كه به چين سفر نموده و با فغفور چين ديدار داشته ابن وهاب است كه در حين ملاقات با امپراطور  چين گفته است كه از خاندان و آل پيامبر(صلي الله عليه و آله)  است با وجود اينكه ابو زيد حسن سيرافي در جلد دوم سلسله التورايخ و مسعودي در مروج الذهب به آن اشاره نموده اند با‌ز آقاي علاء الدين آذري منكر اين سفر شده و نوشته است:

«همچنين روايتي كه حاكي از مسافرت شخصي به نام وهب ابوكبشه از خويشان پيغمبر (صلی الله  عليه و آله) بدان جاست ظاهراً اساسي ندارد و افسانه است[1]

حقير از كتاب مروج الذهب مسعودي ماجرا را مي آورم و قضاوت را بر عهده شما خوانندگان محترم مي گذارم.

 



[1] آذري،علاءالدين  – تاريخ روابط ايران و چين – ص 60



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

بد رفتاري با آل علي (عليه السلام) و كوچ دسته اي از شيعيان از خراسان به چین

 البته آقاي علاء الدين آذري در همان كتاب اشاره اي نيز به ظلم خلفاي اموي دارند و آورده اند كه:

«در زمان خلفاي اموي كه سياست تبعيض نژادي خود را به شدت اعمال مي كردند گروهي از ايرانيان بار سفر بستند و ترك ديار نمودند و بسوي چين و هند رفتند از طرف ديگر چون با آل علي (عليه السلام) بد رفتاري مي شد دسته اي از شيعيان از خراسان كوچ كرده و به چين رفتند و در جزيره اي كه در برابر بندري قرار داشت رحل اقامت افكندند[1].» اين روايتي است كه مروزي ضبط كرده (پيرامون سال1120میلادی) و او مي نويسد كه اين جمعيت در زمان هاي بهد هنوز وجود اشت و ميانجي داد و ستد ميان چيني ها و بيگانگان بودند.[2]

آقاي عباس تشكري نيز در اين مورد آورده اند كه:

«در دوران امارت حجاج بن يوسف ثقفي (عليه اللعنه)، با آل علي (عليه السلام) و دوستداران آنان به شدت بد رفتاري مي شد دسته اي از شيعيان از خراسان از راه زمين و عده اي نيز از مسير دريا كوچ كردند و به چين رفتند و در جزيره اي كه در برابر بندري قرار داشت رحل اقامت افكندند. اكنون حصور تعدادي از شيعيان (حضرت) علي (عليه السلام) در جزيره «هاي نَن» و جزيره تايوان براي مورخان اثبات شده است[3]».

دوران سلسله تانگ چندين بار از طرف مسلمانان ايراني و عرب به طرف چين سفير ارسال شده است و اوج نفوذ اسلام در چين دوران سلسله يوان (مغول ها) بوده است.

 



[1] آذري،علاءالدين  – تاريخ روابط ايران و چين – ص 65

[2] حوراني – دريا نوردي عرب، ص 85

[3] تشكري ،عباس – ايران به روايت چين باستان 0 ص 50



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

اعزام چهار هزار سرباز براي سركوبي شورش ها توسط منصور دوانيقي به چین

در دومين سال امپراطور ي جي ده سال 757 ميلادي (مصادف با 140 هجري) «ان لئشان» و شي سي مينگ فرماندهان تاتار شورش نمودند و چانگ اَن را تصرف نمودند و فغفور «شوان جونگ» به وسيله شورشيان خلع شد و پسرش را به جاي او نشاندند. آشوب هاي چين زياد شده بود تا اين كه سوجونگ لي شيانگ پسر فغفور قبلي از دومين خليفه عباسي ابو جعفر منصور دوانيقي چهار هزار سرباز براي سركوبي شورش ها اعزام داشت[1] .

و به كمك اين افراد شورشيان و خائنان و دزدان را سركوب نمود. و بعد از آن در همان پايتخت ماندند و زندگي خود را در آنجا ادامه دادند.

البته سرتوماس آرنولد براي ماندن آنها دليل هايي از خود آورده است  كه دليل هايش خالي از اشكال نيست يكي از دليل هايش اين است كه ‌آنان به سرزمين خود بازگشتند ولي به جرم آن كه براي مدتي طولاني در سرزميني كه گوشت خوك در آن جا مصرف مي شده به سر برده بودند، اجازه سكونت در وطن خود را به دست نياوردند و به اين جهت دوباره به چين بازگشتند. طبق گزارش ديگري، آنان در كانتون اجتماع نمودند و آماده بازگشت به سرزمين خود گشتند ولي در آنجا مردم اين عده را به علت مصرف گوشت خوك در زمان اقامت در چين سرزنش كردند. آنان نيز در اثر ملامت و سرزنش مردم از مراجعت به سرزمين خويش خودداري كردند و در چين سكونت گزيدند فرمانرواي كانتون تصميم گرفت آنان را وادار به مراجعت به سرزمين خود كند، ولي آنان با بازرگانان عرب و ايراني هم كيش خود متفق و متحد شدند و با اجتماع در مراكز عمده ي تجاري شهر دست به شورش زدند. فرمانرواي كانتون به برج و باروي شهر پناه برد و فقط پس از آن كه از امپراطور  چين اجازه گرفت كه نيروهاي مسلمان در چين اقامت نمايند جرأت كرد به شهر باز گردد. براي آنان زمين و مسكن در شهرهاي مختلف تهيه شد و آنان در چين سكونت گزيدند و باز زنان چيني ازدواج كردند.[2]

 البته آقاي علاء الدين آذري در كتاب " تاريخ روابط ايران و چين " اين ها را مردود دانسته و حتي خود ارسال نيرو از طرف منصور دوانيقي را مردود دانسته است، چنين آورده است كه:

« و ينز گفته اند خليفه عباسي وقتي چهار هزار تن (8000 تن هم ذكر شده است) از لشكريان اسلام را به ياري امپراطور  چين كه با شورش و انقلاب مواجه شده بود (755 ميلادي) فرستاد و آنها در چين باقي ماندند و هسته اصلي مسلمين چين از آنهاست و اين روايات محققاً مردود است و با قراين و شواهد ديگر منطبق و موفق نيست.»[3]

 در ادامه مي گويد اسلام از ايران راه يافته و دليل را فارسي به كار بردن لغات زياد توسط مسلمانان آورده بايد عرض كنم كه اين منافاتي ندارد چون احتمالاَ آن لشکر اسلامي از ايران اعزام شده بود و اين دليل نمي شود كه ما آن را نفي كنيم و مردود بدانيم.

 



[1] العبد المنعم ،جمال محمد – المسلمون في الصين – ص 102

 

[2] آرنولد،سرتوماس ، تاريخ گسترش اسلام – مترجم عزتي ،ابوالفضل ، صص215 و 216

[3] آذري،علاءالدين  – تاريخ روابط ايران و چين – صص60 و 61



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

كوچ اجباري گروهي از دوستداران آل محمّد (صلی الله  عليه و آله) به چين

ابن اثير در باره كوچ اجباري چنين آورده است كه در سال 133 هجري ابو داود بن ابراهيم سوي ختل لشگر كشيد. جيش بن شبل ( در طبري حنش بن سهيل آمده و بايد صحيح باشد) در يك قلعه بست نشست. جمعي از دهقانان (بزرگان) با او بودند. ابو داود بر او اصرار كرد كه خارج شود، او خارج شد و دهقانان و چاكران و اتباع او كه در تحصن وي شركت جسته بودند (وفاداري كرده) با او خارج شدند. همه متفقاً راه فرغانه را گرفتند تا به تركستان رسيدند و باز سير خود را ادامه دادند تا به كشور پهناور چين رسيدند. ابو داود در عرض راه هر كه را اسير كرد نزد ابومسلم فرستاد[1].

 ابن اثير اين اتفاق را قبل از جنگ طراز آورده است و گویا این اتفاق قبل از آن واقع شده است. ابو مسلم خراساني كه مهمترين عامل تأسيس حكومت عباسيان است، در سركوبي يك شورش شيعي در خراسان و بخارا به رهبري شريك بن شيخ مهري نهايت قساوت را به خرج داد و زياد بن صالح خزايي را فرستاد. زياد بن صالح با شريك بن شيخ مهري كه از حاميان و دوستداران آل محمّد (صلی الله  عليه و آله) بودند جنگيد.

پس از كشته شدن شريك بن شيخ دوستداران آل محمّد (صلی الله  عليه و آله) به رهبري حنش بن سهيل قلعه اي را تصرف كردند و در آن تحصن كردند تا آنكه ابو مسلم، ابو داود بن ابراهيم را براي پراكنده كردن آنها فرستاد و محبين اهل بيت رسول الله (صلی الله  عليه و آله) راه فرغانه و از آن پس راه چين را گرفتند و به چين رسيدند و اولين گروه دوستداران اهل بيت كه همان اولين گروه مسلمانان از راه خشكي به چين رسيدند و رحل اقامت انداختند اين واقعه در سال 133 هجري (مصادف با 751 ميلادي) رخ داده است.



[1] ابن اثير ،عزالدين علي– كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران – جلو سوم، ترجمه خليلی،عباس  – ص 82

 



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

جنگ طراز اولين جنگ نظامی ميان مسلمين و چينیان

در مورد طراز در فرهنگ فارسي دكتر معين (جلد پنجم) چنين مي خوانيم كه: طراز شهريست در تركستان شرقي (منظور سين كيانگ امروز چين است) در سر حد چين نزديك فرغانه كه آب و هواي آن سخت سرد است و زنان آن به زيبايي شهرت دارند و مشك آن نيز معروف بوده است[1] (در اين شهر رودي نيز وجود دارد كه رود طراز گويند) فردوسي شاهنامه سراي بزرگ ما در اين باره آورده است كه:

شدند اندر ايوان بتان طراز     نشستند و گفتند با ماه راز [2]

با نگاهي به كتاب المسلمون في الصين نوشته جمال محمد العبد المنعم مي توان از اين جنگ چنين اطلاعاتي به دست آورد كه اين جنگ در زمان سلسله تانگ كه براي مدتي ايران و آسياي مركزي و چين هم مرز بوده اند سال 751 ميلادي (133 هجري) سپاهيان اسلام به فرماندهي زياد بن صالح در نزديكي شهر كاشغر با سپاه چين به فرماندهي گائو شيان جي (اصالتاً كره اي بود ولي در سپاه چين خدمت مي كرد) روبرو شدند كه تعداد سربازان اسلام در اين جنگ يك هزار نفر برآورده شده است.[3] اين جنگ در حوالي طراز واقع شده است و به شكست چيني ها منجر شده. تعداد چيني های كشته شده را پنجاه هزار نفر آورده اند و اسراي چيني كه در دست مسلمانان افتادند را بيست هزار نفر گفته اند به نظر حقير ارقام اشتباه است در سالنامه هاي چيني كل نيروي اعزامي را سي هزار نفر آورده اند. هر چند كه در كتاب كامل تاريخ بزرگ ايران و اسلام نوشته عزالدين علي ابن اثير نيز همين ارقام آمده است وی آورده است که:

 «چون خبر تسليم آنها (پادشاه شاش) را ابومسلم خراساني شنيد زياد بن صالح خزاعي را با لشكر به جنگ آنها فرستاد. بر كنار رود طراز مصاف رخ داد مسلمانان بر آنها چيره شدند و تعداد پنجاه هزار تن كشتند و بيست هزار را اسير گرفتند. بقيه نيز گريختند و به چين پناه بردند. اين واقعه در ماه ذي الحجه سنة صد و سي و سه رخ داد.»[4]

در اين سال ها اشاراتي نيزه به يك سري از كوچهاي اجباري شده است كه جا دارد در اين جا نيز ذكر گردد.



[1] معين، دكتر محمد ، فرهنگ معين، جلد 5، صفحه 1086

[2] فردوسي – شاهنامه فردوسي

[3] العبد المنعم، جمال محمد ، المسلمون في الصين – ص 102

[4]ابن اثير ،عزالدين علي– كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران – جلو سوم، ترجمه خليلی،عباس  – ص 102



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

فتح قتیبه در «البدايه و النهايه»

اين ماجرا را حافظ ابي الفداء اسماعيل ابن كثير القريشي الدمشقي (متوفي 774 هجري) در جلد نهم كتاب البدايه و النهايه چنين آورده است كه:

« ثم دخلت سنه ست و تسعين و فيها فتح قتيبه بن مسلم ... كاشغر من ارض الصين، و بعث إلي ملك الصين رسلاً يتهدده و يتوعده و يقسم بالله لا يرجع حتي يطأ بلاده و يختم ملوكهم، و هو في مدينه عظيمه، يقال« إن عليها تسعين باباً في سورها المحيط بها، يقال لها خان بالق[1]، من أعظم المدن و أكثرها ريعاً و معاملات و أموالاً، حتي قيل: إن بلاد الهند مع استاعها كالشامه في ملك الصين و الصين لا يحتاجون إلي أن يسافروا في ملك غير هم لكثره أموالهم و متاعهم، و غير هم محتاج إليهم لما عندهم من المتاع و الدنيا المتسعه، و سائر ملوك تلك البلاد تؤدي إلي ملك الصين الخراج، لقهره و كثره جنده و عدده و المقصود ان الرسل لما دخلوا علي ملك الصين وجدوا مملكه عظيمه حصينه، ذات أنهارٍ و أسواقٍ و حسنٍ و بهاء فدخلوا عليه في قلعه عظيمه حصينه، و بقدر مدينه كبيره، فقال لهم ملك الصين: ما أنتم؟ - و كانوا ثلا ثمائه رسول عليهم هيبره – فقال الملك لترجمانه: قل لهم: ما أنتم و ما تريدون؟ فقالوا: نحن رسول قتيبه بن مسلم، و هو يدعوك إلي الاسلام، فإن لم تفعل فالجزيه، فإن لم تفعل فالحرب. فغضب الملك أمر بهم إلي دار، فلما كان الغد دعاهم فقال لهم: كيف تكونون في عباده إالهكم؟ فصلول الصلاه علي عاداتهم، فلما ركعوا و سجدوا ضحك منهم، فقال: كيف تكونون في بيوتكم؟ فلبسوا ثياب مضهم، فأمرهم بالانصراف، فلما كان من الغد ارسل إليهم فقال: كيف تدخلون علي ملوككم؟ فلبسوا الوشي (نقش الثوب)، و العمائم و المطارف، و دخلو علي الملك، فقال لهم ارجعوا فرجعوا، فقال اولئك. فلما كان اليوم الثالث: أرسل إليهم فقال لهم: كيف تلقون عدوكم؟ فشدوا عيلهم سلاحهم، و لبسوا المغافر [زرد يلبسه المحارب تحت القلنسوه] و البيض [السيوف] و تقلدوا السيوف، و نكبوا القسي [النبال] و أخذوا الرماح، و ركبوا خيولهم و مضوا، فنظر أليهم ملك الصين فرأي امثال الجبال مقبله، فلما قربوا منه ركزوا رماحهم، ثم أقبلوا نحوه مشمرين فقيل لهم: ارجعوا- و ذلك لما دخل قلوب اهل الصين من الخوف منهم- فانصرفوا فركبوا خيولهم و اختلجوا رماحهم، ثم ساقوا خيولهم كأنهم يتطاردون بها، فقال الملك لأصحابه: كيف ترونهم؟ فقالوا: ما رأينا کهولاء قط. فلما أمسوا بعث إليهم الملك ان ابعثوا إلي زعيمكم و أفضلكم، فبعثوا إليه هيبره، فقال له الملك حين دخل عليه: قد رأيتم عظم ملكي، و ليس أحد يمنعكم مني و أنتم به منزله البيضه في كفي، و أنا سائلك عن أمر، فإن تصدقني و إلا قتلتك، فقال: سل! فقال الملك: لم صنعتم ما صنعتم من زي اول يوم و الثاني و الثالث؟ فقال: أما زينا اول يوم فهو لباسنا في اهلنا و نسائنا و طيبنا عندهم، و أما ما فعلنا ثاني يوم فهو زينا إذا دخلنا علي ملوكنا و أما زينا ثالث يوم فهو إذا لقينا عدونا. فقال الملك: ما أحسن ما دبرتم دهركم، فانصرفوا إلي صاحبكم – يعني: قتيبه- و قولوا له ينصرف راجعاً عن بلادي، فاني قد عرفت حرصه و قله اصحابه، و إلا بعث إليكم من يهلككم عن آخركم. فقال له هيبره: تقول لقتيبه هذا؟! فكيف يكون قليل الاصحاب من اول خيله في بلادك و آخرها في منابعت الزيتون؟ و كيف يكون حريصاً من خلف الدنيا قادراً عليها، و غزاك في بلادك؟ و أما تخويفك إيانا بالقتل فإنا نعلم أن لنا أجلاً إذا حضر فأكرمها عندنا القتل، فلسنا نكرهه و لا نخافه. فقال الملك فما الذي يرضي صاحبكم؟ فقال: قد حلف أنه لا ينصرف حتي يطأ أرضك، و يختم ملوكك و يجبي الجزيه من بلادك، فقال: أنا أبريمينه و أخرجه منها، أرسل اليه بتراب من أرضي و أربع غلمان من أبناء الملوك، و أرسل إليه ذهباً كثيراً و حريراً و ثياباً صينيه لا تقوم و لا يدري قدرها، ثم لهم معه مقاولات كثيره، ثم اتفق الحال علي أن بعث صحافاً من ذهب متسعه، فيها تراب من أرضه ليطأه قتيبه، و بعث بجماعه من اولاده و أولاد الملوك ليختم رقابهم، و بعث بمال جزيل ليبر بيمين قتيبه. و قيل: إنه بعث أربعمائه من أولاده و أولاد الملوك، فلما انتهي ألي قتيبه ما ارسله ملك الصين قبل ذلك منه[2].

 

ترجمه متن البدايه و النهايه:

«سپس سال نود و شش (هجري) داخل شد و در آن سال قتيبه بن مسلم كاشغر را كه جزء چين بود فتح كرد (گشود) و فرستاده اي را براي وعده و وعيد دادن برگزيد و (قتيبه) قسم به خدا خورد كه برنگردد تا اينكه پاي در خاك چين گذارد و پادشاهان و اشراف آنها را مهر غلامي زند و از‌آنها جزيه بگيرد يا اينكه آنها را داخل در دين اسلام نمايد. پس فرستاده داخل در مقر پادشاهي بزرگ آنها شد و پادشاه در شهري بزرگ بود، گفته شده است كه: همانا بر آن هفتاد درب در اطرافش بود كه به‌آن شهر خان بالق (همان پكن امروزي) مي گفتند از شهرهاي عظيم و بزرگ بود و داراي مردمي فراوان و دادوستد و دارايي فراوان در آن شهر بود. همانا بلاد هند با وسعت و پيشرفتي كه داشتند مانند منطقه شمالي چين بودند و (مردم) چين نيازي نداشتند كه به ملك ديگري مسافرت كنند به خاطر فراواني اموال و متاعشان و غيره، و (مردم) غير چين به آنها احتياج داشتند به خاطر چيزهايي كه نزد آنها بود از متاع دنيا به طور فراوان، و پادشاهان آن بلاد به پادشاه چين خراج مي دادند، به خاطر برتري كه داشت و سربازانش و تعداد آنها. و مقصود آنكه همانما زماني كه فرستادگان بر ملك چين وارد مي شدند مملكت عظيم و مستحكمي مي ديدند كه داراي نهرها و بازارهاي متنوع و داراي نيكويي و مباهاتي بود. داخل بر قلعه اي عظيم و مستحكمي مي شدند كه به اندازة شهري بزرگ بود، پس از آن پادشاه چين به آنها گفت: شما چه كسي هستيد؟ - و سيصد نفر بودند كه به سرپرستي هبيره فرستادگان قتيبه بن مسلم بودند- امپراطور  به مترجمان گفت: به آنها بگو: شما كيستيد و چه مي خواهيد؟ پس گفتيم: ما فرستادگان قتيبه بن مسلم هستيم، و او تو را به دين اسلام دعوت كرده است، اگر نپذيرفتي بايد جزيه بدهي و اگر آن را نيز نپذيري بايد جنگ كنيم. امپراطور  غضبناك شد و به‌ آنها دستور داد به خانه بروند، زماني كه فردا رسيد آنها را خواست و به‌ آنها گفت: در عبادت پروردگارتان چگونه عمل مي كنيد؟ نمازي طبق عادت خود خواندند، در حين به جا آوردن ركوع و سجده كردن يكي از آنها خنديد. گفت: در خانه هايتان چگونه ايد؟ (لباس سفيد پوشيدند و بخود عطر زدند) لباس مناسب منزل را پوشيدند. امپراطور  دستور داد برگردند، فردا كه رسيد فرستاده اي به سوي آنها گماشت و به آنها گفت: چگونه بر پادشاهان خود وارد مي شويد؟ لباس هاي نقش دار پوشيدند و عمامه ها بر سر نهادند و وارد بر امپراطور  چين شدند، امپراطور  گفت: برگرديد  (هبيره و همراهانش) باز گشتند (به استراحتگاهي كه در آن بودند) امپراطور  به يارانش گفت: اين ها را چگونه ديديد؟ گفتند: در اين لباس به مردان شبيه تر بودند تا مرحله اول، و اين ها همان گروه اول بودند. وقتي روز سوم فرا رسيد فرستاده اي به سوي آنها فرستاد و به آنها گفت: چگونه با دشمنانتان رودر رو مي شويد؟ آنها سلاح برداشتند و كلاهخود بر سر گذاشتند و زره پوشيدند و شمشير ها و نيزه ها را در دست و كمان ها را بر دوش گرفتند و بر اسب ها سوار شدند و نزد امپراطور  رفتند. امپراطور  نگاهي بر آنها افكند كوه هاي آهنيني ديد كه به طرف او هجوم بردند، چون نزديك شدند نيزه ها را بر زمين فرود بردند و آستين ها را بالا زدند. به‌آنها گفتند بر گرديد- و اين زماني بود كه در دل اهل چين ترس آنها افتاده بود- پس منصرف شدند و اسب هاي خود را سوار شدند و نيزه هاي خود را برداشتند و اسب هاي خود را تاختند انگار در حال نبرد مشغول حمله و زد و خورد بودند. (پادشاه چين) امپراطور  از آنها پرسيد آنها را چگونه ديديد؟ گفتند: هرگز مانند آنها نديده ايم. چون شب كردند پيغام داد كه رئيس خود را نزد من بفرستيد. آنها هم هبيره بن مشموج را فرستادند. وقتي هبيره وارد بر امپراطور  چين شد امپراطور  به او گفت: همانا عظمت ملك مرا دانستيد (و اگر بخواهم شما را هلاك كنم) احدي را ياراي مانع شدن من از اين كار نخواهد بود و شما مانند تخم (تخم مرغ) در دستان من هستيد، و من در مورد كاري از تو سؤال دارم، اگر راست گفتي كه هيچ و إلا به قتل مي رسانمت، هبيره گفت: بپرس! امپراطور  گفت: براي چه در روز اول و دوم و سوم خود را چنين آراستيد؟ جواب داد: اما آراستن ما در روز اول، پوششمان در ميان اهل خود (خانواده خود) و زنان خود است و آرامش ماست نزد آنها، و اما آنچه در روز دوم آراستيم حال ما باشد كه با بزرگان و ملوك خود ملاقات داريم، و اما آراستگي ما در روز سوم موقعي است كه با دشمن خود رو در رو مي شويم. امپراطور  گفت: چه زيباست آنچه كه تدبير كرديد به دنياي خود (اين آراستن ها را)، باز گرديد پيش رئيس خود- يعني: قتيبه- و به او بگوييد از بلاد چين منصرف گردد و بر گردد، همانا حرص او و كمي يارانش را دانستم، و گرنه گروهي را مي فرستم كه شما را هلاك كندو تا آخرين نفرتان را هلاك كنند. هبيره گفت: به قتيبه اين گونه مي گويي؟! چگونه يارانش كم است كسي كه اول سواران او در بلاد توست و آخر در جايي كه در آن زيتون مي رويد (منظور سوريه و لبنان)؟ و چگونه حريص دنيا است كسي كه دنيا داشته باشد و به آن پشت كند، و در بلاد تو با تو بجنگد؟ و اما در مورد تخفيف دادن تو به ما در مورد كشته شدن (بدان) ما بر اين باوريم كه برايمان اجلي است و زماني كه اجل فرا رسد پس براي ما آن مرگ سزاوارتر است (كشته شدن در ميدان جنگ از مرگ عادي بهتر است) و ما از مرگ كراهتي نداريم و از آن نمي ترسيم. امپراطور  گفت: چه چيزي رئيس شما (قتيبه بن مسلم) را راضي مي كند؟ هبيره گفت: همانا او قسم خورد، تا زماني كه زمين تو را (خاك چين را) لگدمال نكرده و بر بزرگان و شاهزادگان تو مهر غلامي نزده و جزيه را بر ملك تو واجب نكرده باز نگردد. امپراطور  گفت: من قسم او را بر طرف مي كنم و او را از زير قمسش مي رهانم، برايش از خاك چين بفرست و چهار نفر از شاهزادگان و طلا و حرير و لباس چيني بفرست كه نتواند مقاومت در برابر آن بكند و قدر آن را نتواند حساب كند. (عوض از جزيه). بينشان گفتگو زياد رد و بدل شد تا اينكه بر اين توافق كردند كه ظروف طلاي بزرگ بفرستند كه در آن خاك چين باشد و قتيبه لگدمال كند، جمعي از شاهزادگان و اشراف زادگان برايش بفرستند كه بر گردن آنها مهر غلامي زند. و مالي بفرستند كه قتيبه را بري كند از قسمش و گفته شده :پادشاه چهار صد نفر از شاهزادگان و اشراف زادگان را فرستاد. هنوز به قتيبه نرسيده بود آنچه كه امپراطور  فرستاده بود. در ادامه دارد كه قبل از رسيدن آنها خبر مرگ وليد بن عبدالملك به او رسيد و همت قتيبه در اين كار شكست.

همانطور كه پيداست ابن كثير از كتاب ابن اثير بهره جسته است. با در نظر گرفتن اينكه بين اين دو گروه جنگي رخ نداده است مي توان به صراحت اذعان كرد كه اولين جنگ نظامي ميان مسلمانان و چينيان جنگ طراز بوده است و علت اين جنگ كه در اثر خيانت بعد از امان دادن توسط يك فرماندة كره اي كه در سپاه چين خدمت مي كرده رخ داده است و تاريخ آن را 751 ميلادي همان 133 هجري آورده اند و اين همان تاريخي است كه آقاي زين العابدين قرباني به موضوع فرار از شكنجه بني اميه براي علويون اشاره نموده اند. و براي بعضي از مورخين سال751 ميلادي همان 133 هجري تاريخي است كه مي توان گفت اسلام در اين تاريخ از راه خشكي كه همان جاده ابريشم است وارد چين شده است.



[1] خان بالق همان پكن امروزي است.

[2] ابن كثير القريشي الدمشقي، اسماعيل – البدايه و النهايه – جلد 9 صص169 تا 171



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

فتح قتيبه در «الكامل في التاريخ»

عزالدين علي ابن اثير در كتاب «الكامل في التاريخ» آورده است كه :

«ثم دخلت سنه ست و تسعين، ذكر فتح قُتَيبَه مدينه كاشغر و في هذه السنه غزا قتيبه كاشغر، فسار حمل مع الناس عيالاتهم ليضعهم بسمرقند، فلمّا عبر النهر استعمل رجلاً علي معبر النهر ليمنع مَن يرجع ألّا كاشغر، و هي أذني مدائن الصين، و بعث جيشاً مع كبير بن فلان ألي كاشفر؛ فغنم و سبي سبیاً، فختم اعناقهم و أوغل حتي بلغ قريب الصين. فكتب أليه ملك الصين: أن ابعث ألي رجلاً شريفاً يخبرني عنكم و عن دينكم. فانتخب قتيبه عشرهً لهم جمال و ألسن و بأس و عقل و صلاح فأمرلهم بعده حسنه و متاع حسن من الخزّ و الوَشي و غير ذلك و خيول حسنه، و كان منهم هُبَيره بن مشمرج الكلابي، فقال لهم: أذا دخلتم عليه فأعلموه أنّي قد حلفتُ أني لا أنصرف حتي أطأ بلادهم و اختم ملوكهم و أجبي خراجهم. فساروا و عليهم هُبَيره، فلمّا قدموا عليهم دعاهم ملك الصيم فلبسوا ثياباً بياضاً تحتها الغلائل و تطيبوا و لبسوا النعال و الأرديه، و دخلوا عليه و عنده عظماء قومه فجلسوا، فلم يكلّمهم الملك و لا أحد ممن عنده، فنهضوا. فقال الملك لَمن حضره: كيف رأيتم هؤلاء؟ فقالو: رأينا قوماً ما هم إلّا نساء، ما بقي منّا احد إلّا انتشر ما عنده. فلمّا كان الغد دعاهم فلبسوا الوَشي و العمائمَ الخزّ و المطارف و غدوا عليه، فلمّا دخلو قيل لهم: ارجعوا، و قال لأصحابه: كيف رأيتم هذه الهيئه؟ قالوا: هذه أشبه بهيئه الرجال من تلك، فلمّا كان اليوم الثالث دعاهم، فشدّوا سلاحهم و لبسوا البَيضَ و المغافرُ و أخذوا السيوفَ و الرماح و القسي و ركبوا. فنظر إليهم ملكُ الصين فرأي مثل الجبل، فلمّا دنوا ركزوا رماحهم و أقبلوا مشمّرين، فقيل لهم: ارجعوا، فركبوا خيولهم و أخذول رماحهم و دفعوا خيلهم كأنّهم يتطاردون. فقال الملكُ لأصحاب: كيف ترونهم؟ قالوا: ما رأينا مثل هؤلاء. فلمّا أمسي بعث إليهم: أن ابعثوا إليّ زعيمكم. فبعثوا إليه هُيبَره ابن مشمرج، فقال له: قد رأيتم عظم ملكي و أنّه ليس أحد منعكم منّي، و انتم [انت] في يدي بمنزله البيضه في كفّي، و إنّي سائلكم عن أمر فإن لم تصدقوني قتلتكم. قال: سل. قال: لِمَ صنعتم بزيّكم الأوّل اليوم الأوّل و الثاني و الثالث ما صنعتم؟ قال أمّا زِيّنا اليوم الأول فلبا سنا في أهلنا، و أمّا اليوم الثاني فزيّنا إذا أمنّا أمراء نا، و أمّا الثالث فزيّنا العدونا. قال: ما أحسن ما دبّرتم دهركم، فقولوا لصاحبكم ينصرف، فإنّي قد عرفتُ قلّه أصحابه و ألّا بعثتُ إليكم مَن يُهلككم. قال: كيف يكون قليل الاصحاب مَن أوّل خيله في بلادك و آخرها في منابت الزيتون؟ و أمّا تخويفك إيانا بالقتل فإن لنا آجالاً إذا حضرت فأكرمها القتل و لسنا نكرهه و لانخافه، و قد حلف أن لا ينصرف حتي يطا أرضكم و يختم ملوككم و يُعطَي الجزيه. فقال: فإنّا نخرجه من يمينه و نبعث تراب ارضنا فيطاه و نبعث إليه ببعض أبنائنا فيخمهم و نبعث إليه بجزيه يرضاها. فبعث إليه بهديه و أربعه غلمان من آبناء ملوكهم، ثم أجازهم فأحسن، فقدموا علي قتيبه، فقبل قتيبهُ الجزيه و ختم الغلمان و ردهم و وطي التراب.

 فقال سواده بن عبدالملك السَّلولي:

لا عيبَ في الوفد الذين بعثتهم                 للصين أن سلكوا طريقَ المنهج

كسروا الجفون علي القذي خوف الردي      حاشا الكريم هُيبره بن مشموج

أدّي رسالتك التي استرعيته [استدعيته]       فأتاك من حِنثِ اليمين بمخرج [لمخرج]

   فأوند قتيبه هيبره الي الوليد، فمات بقريه من فارس[1]

 

ترجمه متن الكامل في التاريخ:

«آغاز سال نود و شش – بيان فتح كاشغر(یکی از شهر های چین در استان شین جیانگ) به دست قتيبه. در آن سال قتيبه كاشغر را قصد كرد و جنگجويان را با خانواده هاي خود كوچ داد تا خانواده ها را در سمرقند قرار دهد. چون خواست از رود بگذرد مردي را در معبر نهر گماشت كه از برگشتن سپاهان جلوگيري كند. مگر با داشتن پروانه عبور، پس از آن راه فرغانه را گرفت و بدرة عصام هم كساني فرستاد كه راه را هموار كنند تا به كاشغر برود و آن نزديك ترين شهرهاي چين بود (به عالم اسلام آن زمام) لشكري به فرماندهي كثير بن فلان براي فتح كاشغر فرستاد. او پيروز شد، غنايم بسياري به دست آورد و اسير گرفت. بر گردن اسراء داغ گذاشت (كه شناخته شوند) بعد رفت تا نزديك چين رسيد، پادشاه (خاقان یا فغفور) چين به او نوشت كه رسولي نزد ما فرست تا بر دين و آيين شما آگاه شويم. قتيبه ده  تن برگزيد كه چرب زبان و زيبا منظر و دلير و خردمند و پرهيزگار و توانا باشند. دستور داد وسايل و كالا و رخت و لوازم خوب ديگر مانند خز و زر و زيور براي آنها فراهم كنند. يكي از آنها هيبره بن مشمرج كلابي بود. او با آنها گفت چون بر پادشاه وارد شويد شما به او بگوييد كه اين مرد سوگند ياد كرده كه برنگردد مگر آنكه كشور آنها را پايمال كند و داغ بر گردن بزرگان و شهرياران چين بگذارد و باج بگيرد، آنها رفتند و هيبره پيشواي آنان بود، چون وارد شدند پادشاه آنها را نزد خود خواند آنها رخت سفيد پوشيدند و به خود عطر ماليدند و زر و زيور بستند و به پا كفش و بر تن ردا گرفتند و بر پادشاه وارد شدند كه بزرگان قوم نزد او بودند، آنها نشستند و پادشاه يا ديگري از حضار به آنها سخن نگفتند. آنها هم برخواستند و رفتند. پادشاه از همنشينان خود پرسيد آنها را چگونه ديديد؛ گفتند: ما يك گروه زن ديديم كه شهوت را برانگيختند. روز بعد پادشاه آنها را دعوت كرد. آنها عمامه بر سر و خز بر دوش گرفتند و نزد او رفتند. چون وارد شدند به آنها گفتند برگرديد. از ياران خود پرسيد آنها را چگونه ديديد؟ گفتند: آنها به مردان بيشتر شباهت دارند تا زنان. روز سيم، آنها را خواند. آنها سلاح بر تن گرفتند و كلاهخود ها را بر سر و زره ها را بر تن پوشيدند و شمشير ها و نيزه ها را در دست و كمان ها را بر دوش گرفتند و بر اسب ها سوار شدند و نزد پادشاه رفتند. پادشاه چين به آنها نگاه كرد. كوه هاي آهنيني ديد كه سوي او جنبيده، هجوم بردند، چون نزديك شدند نيزه ها را بر زمين فرو بردند و آستين ها را بالا زدند. به‌آنها گفتند برگرديد، آنها نيزه ها را برداشتند و تاختند انگار در حال نبرد مشغول حمله و زد و خورد بودند. پادشاه از اتباع خود پرسيد آنها را چگونه ديديد؟ گفتند: هرگز مانند آنها نديده ايم. چون شب فرا رسيد پيغام داد كه رئيس خود را نزد من بفرستيد. آنها هم هيبره بن مشموج را فرستادند. چون وارد شد به او گفت، تو عظمت ملك مرا دانستي كه هيچ كس قادر به حمايت شما در قبال من نخواهد بود. اكنون شما مانند يك تخم (مرغ) در دست من هستنيد (عين عبارت) من چند چيز از شما مي پرسم اگر به من راست نگوييد من شما را خواهم كشت. گفت: بپرس، گفت: چرا روز اول و دوم و سيم به‌ان صورت و لباس در آمديد و مقصود شما از تغيير هيئت و لباس چه بود؟ گفت: لباس و زينت روز نخستين براي خانواده ها و زن و فرزند ما بود (كه بدان حال نزد آنها زينت مي كنيم)، لباس و هيئت روز دوم براي اين بود كه ما هنگامي كه آسوده باشيم نزد بزرگان و سالاران ما با همان وضع زيست مي كنيم. اما روز سيم كه ما در قبال دشمن بايد چنين باشيم. گفت خوب تدبيري به كار برده ايد، اكنون به رفيق (فرمانده) خود بگوييد برگردد من مي دانم كه عدة شما كم است و اگر برنگرديد من كساني را براي (نبرد) شما خواهم فرستاد كه همه شما را دچار هلاك و تباهي كند. گفتند: چگونه عده او كم باشد و حال اينكه مقدمه خيل(سواران جنگی) او در بلاد تو و آخر سواران او در بلاد زيتون است (سوريه و لبنان و یا آنکه بندر زیتون در چین)؟ اما تهديد تو به كشتن ما، بدان ما همه اجل معين داريم كه اگر فرا رسد بهتر نوع آن قتل است و ما قتل را بد نمي دانيم و از آن نمي گريزيم. (بعد همه حاضر شدند و گفتند) پيشواي ما (هيبره) سوگند ياد كرده است كه از اين جا نرود  مگر اين كه كشور شما را پامال كند و گردن بزرگان و شهرياران شما را مهر (بندگي) كند و شما خود باج و جزيه را بدهيد. گفت: ما چارة سوگند او را مي سازيم. خاك كشور خود را زير پاي او مي گذاريم كه قدم بر آن بگذارد و پامالش كند بعضي از فرزندان خود را هم تحت اختيار او مي گذاريم كه مهر بر گردن آنها بزندو جزيه هم مي دهيم و آن مبلغي باشد كه او را خشنود كند. پس از آن هديه (مالي ) تقديم كرد. چهارتن از شاهزادگان را نزد او فرستاد كه علامت بر گردن آنها گذاشت. نسبت به همه نيكي كرد. آنها نزد قتيبه باز گشتند. قتيبه هم جزيه را پذيرفت و چهار شاهزاده را مهر گردن زد و پا بر خاك چين (كه براي او حمل شده بود) نهاد و چهار شاهزاده را برگردانيد. (عبارت مؤلف مختلط و مبهم مي باشد زيرا در آغاز آن تصور مي شود كه هيبره فرمانده يا پيشواي نمايندگان آن پيشنهاد را كرده و بعد بدون توضيح نام قتيبه به ميان مي آيد كه او خواسته پا بر خاك چين گذارد و شاهزادگان را مهر بندگي بر گردن نهند و الي آخر. همچنين پذيرفتن هيبره به تنهايي كه بعد در خطاب از فرد تجاوز و جمع را ياد كرده است. آنچه مسلم است پيشناد و يا تكليف و تهديد از قتيبه بوده است و ما نخواستيم در عبارت مؤلف تصرف كنيم ناگزير به اين توضيح مي پردازيم). سواده بن عبدالملك سلولي در اين باره گفت:

«لا عيب في الفد الذين بعثتهم .... » يعني، هيئت نمايندگي كه تو آنها را به چين فرستادي عييب و نقص نداشت آنها راه راست پيمودند. آنها از فرط بيم چشم ها را بستند و از مرگ ترسيدند (و تسليم شدند) غير از آن مرد كريم هيبره بن مشمرج (كه از مرگ نترسيد). او رسالت و پيغام تو را (اي قتيبه) ادا كرد و تو را از تنگناي سوگند بيرون آورد (اين شعر هم تصريح كرده كه قتييبه پيشنهاد و تهديد كرده بود نه هيبره)

 و چون نمايندگان نزد قتيبه باز گشتند، قتيبه، هيبره را نزد وليد (به نمايندگي) فرستاد و او در عرض راه در پارس (فارس) در گذشت.»[2]

 



[1] عزالدين ابي الحسن علي بن ابي الكرم محمد بن محمد بن عبدالكريم بن عبدالواحد الشيباني المعروف بابن اثير، الكامل في التاريخ، جلد 5، صفحات 5 و 6 و 7

 

[2] عزالدين علي بن اثير – كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران – جلو سوم، ترجمه عباس خليلي جلد هفتم صفحات 199 تا 202. لازم به ذكر است كه جلد سوم شامل مجلدات هفتم، هشتم و نهم مي باشد.

 

 



作者 阿斯卡尔 _ 王龙
 
日期 : Wed 1 May 2013

فتح کاشغر توسط قتيبه

 در كتب تاريخي به فتح قتيبه اشاراتي شده است و توضيحاتي آورده اند كه در اينجا دو نمونه را می آوریم.



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

فرار گروهي از علويان از شكنجه و فشار بني اميه به چین

در كتاب علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين چنين آمده است كه:

 «در سال 713 و 726 بين طرفين، هيئت هايي مبادله گرديد و گروهي از علويان نيز كه از شكنجه و فشار بني اميه فرار كرده بودند پيش از سال 750 به چين رفتند و در آنجا اقامت گزيدند.»[1] مؤلف به سال 712 اشاره مي كند كه ماجراي فتح قتيبه نيز در همين تاريخ است البته مؤلف اشاره مي كند كه بين طرفين، هيئت هايي مبادله گرديد لذا حقير احتمال مي دهم كه قبل از فتح قتيبه بين دو طرف آمد و شدهايي بوده است.



[1] زين العابدين قرباني، علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين، صفحه 216



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

همخوانی تاریخ طبری راجع به نظر منتخب

طبري در اين موضوع آورده است كه:

«و لما عبر خاقان النهر و عبرت معه حاشيه آل كسري أومن أخذ نحو بلخ منهم مع يزدجرد لقوا رسول يزدجرد الذي كان بعث الي مالك الصين و أهدي اليه نعه و معه جواب كتابه من مالك الصين فسألوه عما وراءه فقال لما قدمت عليه بالكتاب و الهدايا كافأنا بما ترون و أراهم مدينه و أجاب يزدجرد فكتب إليه بهذا الكتاب بعد ما كان قال لي قد عرفت أن حقا علي الملوك علي من غلبهم فصف لي صفه هؤلاء القوم الذين أخرجوكم من بلادكم فأني أراك تذكر قبه منهم و كثره منكم و لايبلغ أمثال هؤلاء القليل الذين تصف منكم فيها أسمع من كثرتكم إلا بخير عندهم و شر فيكم فقلت سلني عما أحببت فقال أيوفون بالعهد قلت نعم قال و ما يقولون لكم قبل أن يقاتلوكم قلت يدعوننا إلي واحده من ثلاث إما دينهم فإن أجبناهم أجرونا مجراهم أو الجزيه و المنه أو المنابذه قال فكيف طاعتهم أمراء هم قلت أطوع قوم لمرشدهم قال فما يحلون و ما يحرمون فاختبر نه فقال أيحرمون ما حلل لهم أو يحلون ما حرم عليهم قلت لا قال فإن هؤلاء القوم لا يهلكون أبداً حتي يحلوا حرامهم و يحرموا حلالهم ثم قال أخبرني عن لباسهم فاخبرته و عن مطاياهم فقلت الخيل العراب و وصفتها فقال نعمت الحصون هذه و صفت له الإبل و بروكها و ابنعاثها بحملها فقال هذه صفه دواب طوال الأعناق و كتب له إلي يزدجرد أنه لم يمنعني أن أبعث إليك بجيش إليك بجيش أوله بمرو و آخره بالصين الجماله بما يحق علي و لكن هؤلاء القوم الذين وصف لي رسولك صفتهم لو يحاولون الجبال لهدوها و لو خلي لهم سربهم أزالوني ماداموا علي ما وصف فسالمهم و ارض منهم بالمساكنه و لا تهجهم مالم يهجوك»[1]

 

ترجمه متن طبری:

 چون خاقان از نهر گذشت، اطرافيان خسرو (آل كسري) كه به بلخ آمده بودند همراه وي روان شدند و به فرستاده اي كه يزدگرد سوي شاه چين روانه كرده بود و با وي فرستاده بود برخوردند كه پاسخ پادشاه چين را به نامه يزدگرد همراه داشت و از او پرسيدند: چه خبري بود؟

گفت: وقتي نامه و هديه ها را پيش وي بردم اين چيزها را كه مي بينيد به ما عوض داد. هديه شاه چين را به آنها نشان داد و گفت: اين نامه را به جواب يزدگرد نوشته و به من گفت: مي دانم كه بايد شاهان، شاهان را بر ضد غالبان ياري دهند. وصف اين قوم كه شما را از ديارتان بيرون كرده اند بگو كه شنيده ام، از كمي آنها و بسياري خودتان سخن كردي، غلبة امثال اين گروه كم بر شما كه گفتي بسيار بوده ايد به سبب صفات خوب آنها و صفات بد شماست. هر چه خواهي بپرس.

 گفت: آيا درست پيمانند؟

گفتم: آري.

گفت: پيش از آنكه جنگ آغاز كنيد با شما چه گويند؟

گفتم: ما را به يكي از سه چيز مي خوانند: يا دينشان، كه اگر پذيرفتيم ما را همانند خودشان مي دانند، يا جزيه و حفاظت، يا جنگ.

 گفت: اطاعت آنها از اميرشان چگونه است؟

 گفتم: از همه كسان نسبت به سالار خود مطيع ترند.

 گفت: چه چيزي را حلال مي دانند و چه چيزي را حرام؟ به او گفتم.

گفت: آيا چيزي را كه بر آنها حلال شده حرام مي كنند يا چيزي را كه بر آنها حرام شده حلال مي كنند؟

 گفتم: نه.

گفت: اين قوم تباه نمي شوند تا حلالشان را حرام كنند و حرامشان را حلال كنند.

آنگاه گفت: لباسشان چگونه است؟ به او گفتم.

 از مركوبشان پرسيد.

گفتم: اسبشان عربي است و وصف آن بگفتم.

 گفت: چه نيكو قلعه اي است آنگاه وصف شتر را كه با بار مي خوابد و مي چرد با وي گفتم.

گفت: اين وصف چهارپايان گردن دراز است.

 آنگاه به يزدگرد نوشت:

«اگر سپاهي سوي تو نمي فرستم كه‌آغاز آن به مرو و آخرش به چين باشد، به سبب آن نيست كه از تكليف خويش غافلم. ولي اين قوم كه فرستادة تو وصفشان را با من گفت، مادام كه چنين باشند، اگر آهنگ كوه كنند آن را از پيش بردارند و اگر فراهم باشند مرا نيز از جاي ببرند. با‌آنها صلح كن و خشنود باش كه با هم به يك ديار باشيد و مادام كه تو را تحريك نكنند تحريكشان مكن».»[2]

در تاريخ طبري اين ماجرا در سال 22 هجري نقل شده است (642ميلادي) و مرزبان يزدگرد در دربار چين در سال 638 ميلادي حضور داشته است كه با در نظر گرفتن سختي مسير خشكي جاده ابريشم تاريخ هاي ذكر شده قابل قبول است.

براي مسير خشكي سه راه وجود داشته يكي از كشمير- يكي از ختن و ديگري از مغولستان مي باشد.[3]



[1] طبري ،ابو جعفر محمد بن جرير ، تاريخ الطبري المعروف بتاريخ الامم و الملوك، ج 3، صفحات 249 و 250

 

[2] طبري ،ابو جعفر بن جرير ، تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ طبري) جلد 5 ترجمه پاينده،ابوالقاسم ، صفحات 2003 تا 2005

[3] در باب اول خطاي نامه در بيان راه هاي خطاي اين سه مسير آورده شده است.



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

نظر منتخب  تاریخ ورود اسلام به چین

نظر هشتم را كه‌ آقاي فنگ جين يوان معتبر مي دانند را آقاي داود سي تينگ نيز در مقاله خود در كتاب استاد شهيد مطهري اشاره نموديم معتبر مي داند. آقاي رضا مراد زاده در كتاب چگونگي نفوذ و گسترش اسلام در چين از ترجمه كتاب تاريخ گسترش اسلام «سرتوماس آرنولد» نيز ماجرايي را تعريف مي كنند كه آن هم با تاريخ نظر هشتم همخواني دارد چنين آورده اند كه:

«پس از آنكه يزدگرد پادشاه ساساني به هلاكت رسيد پسرش پيروز (فيروز) از چين براي مبارزه با مسلمانان كه كشور وي را فتح و تصرف كرده بودند استمداد جست، ولي امپراطور  چين به وي پاسخ داد كه ايران با چين زيادتر از آن فاصله دارد كه وي بتواند ارتش مورد لزوم را به‌ آنجا اعزام دارد ولي گفته شده است كه امپراطور  چين سفيري به دربار عرب اعزام داشت تا در مورد شاهزاده فراري وساطت و توصيه كند. امپراطور  چين احتمالاً از سفير خود خواست تا در قدرت و وسعت حكومت جديدي كه در غرب به وجود آمده بود (حكومت مسلمانان) تحقيق و بررسي كند. گفته شده است كه خليفه عثمان نيز يك فرمانده عرب به همرهاي سفير چين در بازگشت به چين در سال 651 ميلادي اعزام داشت و اين اولين نمايينده حكومت اسلامي با احترام تمام از طرف امپراطور ي چين پذيرفته شد.»[1]

 



[1] سرتوماس آرلوند – تاريخ گسترش اسلام – مترجم ابوالفضل عزتي – صفحه 215



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

خلاصه جمع بندي ورود اسلام به چين در نظريات متفاوت

جناب آقاي ابراهيم فنگ جين يوان در كتاب خود[1] دسته بندي جالبي را براي ورود اسلام به چين آورده اند و بعد از آن دسته بندي نظر هشتم را خود انتخاب نموده اند. اين نظر را اغلب مورخان نيز قبول دارند و به ورود اسلام در اين زمان به چين مطالبي را آورده اند. در ذيل دسته بندي را ملاحظه بفرماييد:

1-    در نيمه اول دوران سلسله سويي (600- 581 ميلادي) و يا هفت سال اول آن (587 ميلادي)

2-    در نهمين سال امپراطور ي دايه از سلسله سويي (612 ميلادي)

3-    در دوازدهمين سال امپراطور ي دايه از سلسله سويي (613 ميلادي)

4-    در دوران امپراطور ي ووده از سلسله تانگ (626- 618ميلادي)

5-    در دومين سال امپراطور ي جن گو اَن از سلسله تانگ (628ميلادي)

6-    در سومين سال امپراطور ي جن گو اَن از سلسله تانگ (629ميلادي)

7-    در ششمين سال امپراطور ي جن گو اَن از سلسله تانگ (632ميلادي)

8-    در دومين سال امپراطور ي يونگ وي از سلسله تانگ (651ميلادي)

9-    در دومين سال امپراطور ي جين يون از سلسله تانگ (711ميلادي)

10- در دوران امپراطور ي مين خوان از سلسله تانگ (755-712ميلادي)

11-در دورة امپراطور ي سوجونگ از سلسله تانگ (761-756ميلادي) و يا پس از امپراطور ي داَي جونگ (766-762 ميلادي)

12-بعضي حداكثر در قرن هفتم ميلادي و حداقل در قرن پانزدهم ميلادي را نيز جداگانه گفته اند.[2]

 

توضیحی راجع به تبلیغ اسلام پیامبر(صلي الله عليه و آله)

همانطور كه مي دانيد پيامبر (صلي الله عليه و آله) در سال 570 ميلادي به دنيا آمده اند و تقريباً در سال 609 ميلادي به پيامبري مبهوث شده اند در اين چهل سال پيامبر اسلام تبليغ اسلامي نكرده اند (اسلامي نبوده كه تبليغش كنند) و بعد از مبعوث شدن نیز سه سال فقط مخفيانه تبليغ مي نمودند و تا زماني كه در مكه بودند سفيري به هيچ كشوري اعزام نكرده بودند با اين حساب هايي كه در دستمان هست و با نگاه به بعضي از تاريخ ها اشتباه بودن آنها آشكار مي گردد و فقط مي توان گفت كه خود چينيان احتمال دارد از ظهور اسلام مطلع شده باشند و اين مطلع شدن آنها از ظهور اسلام را اگر بپذيريم دليل بر نفوذ اسلام در چين نمي شود.

 



[1]همانطور كه قبلاً در پاورقي اشاره شد كتاب مذكور中国的伊斯兰教نام دارد كه ترجمه آن «اسلام چين» مي شود ولي آقاي (محمد جواد اميدوار نيا) عنوان « فرهنگ اسلامي ايراني درچين»  بر آن انتخاب نموده اند و آقاي (محمود يوسف لي هواين) به عربي ترجمه نموده و عنوان «الاسلام في الصين» را بر آن گذاشته اند.

 

[2] فنگ جين يوان مترجم محمد جواد اميدوار نيا صفحه 6



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

دو داستان شایع ورود اسلام به چين

در بين مسلمانان چين براي ورود اسلام به چين، داستان هاي متعددي وجود دارد كه دو تا از اين داستان ها را در اين جا مي آوريم.

 

داستان اول:

  شبي امپراطور  "ين جين" از سلسله سوئي ستارة بسيار تاباني را در آسمان مشاهده كرد فرمان داد تا اختر شناسان دربارة سعد و نحس آن برسي كنند. اختر شناسان گفتند: اين نشانة پديد آمدن و ظهور رهبري بزرگ در كشور تاشي است. امپراطور  سفيري از كشور تاشي اعزام داشت تا در اين مورد تحقيق كند. سفير پس از يك سال سفر دور و دراز در بيابان ها به كشور تاشي رسيد. او هنگام ملاقات با (حضرت) محمّد [صلي الله عليه و آله] پيامبر اسلام، از ايشان براي سفر به چين دعوت به عمل آورد. حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) ضمن تشكر به سفير گفت: شخصاً به دلايل مختلف قادر به انجام اين سفر نيست، اما چهار نفر از متقيان بزرگ را همراه او اعزام خواهد داشت. يكي از اين چهار نفر سعد ابي وقاص دايي پيامبر بود. سفير چون با عدم پذيرش دعوت از طرف حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) روبرو گرديد تصويري از چهرة ايشان كشيد[1] و در باز گشت به چین ضمن تقديم آن به امپراطور ، چهار فرستاده را نيز معرفي كرد.

 امپراطور  پس از ملاحظة شمايل حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) و شنيدن گزارش سفر بسيار خرسند شد و دستور داد تصوير را در قصر بياويزند و خواست در برابر آن زانو زنند. سعد مانع اين كار گرديد و هنگامي كه امپراطور  علت ممانعت را پرسيد، جواب داد:

« حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) به ما فرموده است در برابر هيچ تصويري سجده نكنيم، زيرا در زمين و آسمان تنها كسي كه شايستة سجده است خداي يگانه و توانا است.»

 امپراطور  پس از شنيدن اين سخنان، به دفعات آموزش حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله)  را مورد تمجيد و تحسين قرار داد، از سعد و ديگران خواست در برابرش زان نزنند و در بندر كانتون براي آنها مسجدي ساخت كه به منظور نشان دادن خاطرة احترام آميز نسبت به حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) پيامبر اسلام، آن را مسجد يادبود پيامبر ناميدند.

 بعدها سعد به علت بيماري در چين درگذشت و در كانتون به خاك سپرده شد. او را متقي اول نام نهادند. متقي دوم مقر اسلام را به شهر يانگجو منتقل ساخت، متّقيان سوم و چهارم به شهر چواَن جو رفتند و در همان جا مدفونند.[2]

 

داستان دوم:

در دوران امپراطور ي"تاَي جونگ" از سلسله تانگ شبي امپراطور خواب ترسناكي ديد. او در رؤيا ديد كه هيولايي به سويش حمله ور شد، درست در هنگام بروز اين خطر مرد بلند قدي كه ردايي سبز در بر و پارچة سفيدي بر سر داشت و تسبيحي را در دست مي چرخاند، هيولا را فرار داد و خطر را دفع كرد.

روز بعد، امپراطور  مشاوران و وزراي خود را احضار كرد و از آنها تأويل خواب را خواست. يكي از آنها گفت هيولا نشانة آشوب، خيانت و توطئه است و مردي كه پارچة سفيد بر سر داشته پيامبر بزرگ مردم تاشي است.

اعليحضرت با برخورداري از الطاف پيامبر در عالم رؤيا، از بحران سياسي در امام خواهد بود و تا مدت هاي مديد آرامش خواهد داشت.

 پس از آن، امپراطور  سفيري از ميان مشاوران خود به كشور تاشي فرستاد و از حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) خواست كساني را براي نشر دين خود به چين اعزام دارد. حضرت محمّد (صلي الله عليه و آله) با اين درخواست موافقت كرد و سه نفر از اصحاب را مأمور سفارت در چين ساخت. متأسفانه دو نفر از آنها در راه درگذشتند و در گذرگاه شين شين به خاك سپرده شدند.

 فقط يكي از آنها به نام وقّاص به سلامت به چين رسيد و در اقامتگاه دولتي مهمانان خارجي در پايتخت اسكان داده شد.

 وقّاص پس از اقامت در چين، اغلب در خانه بود و به ندرت خارج مي شد و به عبادت اشتغال داشت. روزي امپراطور  به طور ناشناس، در لباس كارمندي معمولي به ملاقات او رفت و ديد او رو به مغرب نشسته و با خلوص كامل مشغول قرائت قرآن است. پس از آنكه قرائت به پايان رسيد قرآن را با احترام روي رحل قرار داد(آیا آن زمان قرآن حالت کتابی داشت که روی رحل قرار داده شود؟)، با لبخندي به سوي در به استقبال آمد و گفت: امپراطور  تانگ، بفرماييد داخل و بنشينيد، ببخشيد كه دير به پيشواز آمدم.

 امپراطور  با تعجب پرسيد چگونه دانستي كه من امپراطور  هستم؟

وقّاص لبخن زد، اما پاسخ نداد.

 پس از آن هر دو دست در دست نشستند و به صحبت پرداختند. امپراطور  به منظور ارزيابي دانش او، پشت سر هم سؤال مي كرد و مسائل مشكل را مطرح مي ساخت و وقّاص بي درنگ و بي نقص پاسخ مي داد. امپراطور  نه تنها اجازه داد وقّاص در شهر چانگ اَن[3] اقامت كند، بلكه اجازة تبليغ دين اسلام را نيز به او داد. پس از چند سال وقّاص به ياد وطن افتاد و اجازه بازگشت خواست، اما امپراطور  امتناع كرد. پس از مدتي باز تقاضاي مراجعت به ديار خود را مطرح ساخت. امپراطور  دستي به ريش خود كشيد و زمزمه كرد: اين مرد مي خواهد باز گردد، امروز مي خواهد باز گردد هميشه در صدد باز گشت است. بايد تدبيري انديشيد و او را نگاه داشت. از آن موقع بود كه نام هوئي هوئي[4] عموميت يافت.

 سرانجام امپراطور  ترتيبي داد كه يك دختر زيبا به ازدواج وقّاص در آيد و او با اين تدبير، سروسامان يافت و از بازگشت منصرف شد و عمر خود را به خدمت در چين گذراند.[5]

همانطور كه مي بينيد خواب ديدن و يا ديدن ستارة تابان قابل قبول است و مي شود توجيه نمود ولي ادامه داستان ها در آن تاريخ غير قابل قبول است و سعد بن ابي وقاص نيز چنين سفري نداشته و در مدينه مرده است و قبرش هم در مدينه است. شخصي با نام سعد يا وقاص اگر باشد و منظور سعد بن ابي وقاص نيست و محل تأمل است كه احتمال دارد در زمان خليفه سوم كسي از طرف سعد براي تجارت رفته باشد و آنجا خود را چنين معرفي نمايد و يا اين كه اصلاً چنين چيزي نبوده و مسلمانان چين براي خود چنين داستان هايي ساخته اند.

 



[1] چينيان به صورتگري مشهورند:(نه از نقاش چين هرگز چنين صورتگري آمدSنه اين ناز و كرشمه از بتان آذري آمد)*

* شعر از امير خسرو دهلوي !نگر: چين و ارتباطات ايراني – اسلامي (مجيد هادي زاده) صفحه 187

 

[2] فنگ جين يوان (جاي نوشتن لغات چيني) ترجمه محمد جواد اميدوار نيا صفحات 3 و 4، ترجمه اين كتاب اسلام چين مي شود ولي مترجم عنوان فرهنگ اسلامي و ايراني در چين را بر آن بر گزيده اند.

 

[3] شي اَن امروز كه در آن روزگاران پايتخت بود.

[4] به مسلمانان چيني هوئي مي گويند هر چند امروزه يكي از اقوام مسلمان چيني مي باشد(10 مليت مسلمان در چين داريم)

[5] فنگ جين يوان ، ترجمه محمد جواد اميدوار نيا – صفحه 4 و 5



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

تاریخ ورود اسلام به چين

درباره زمان ورود اسلام به چين نظريات متعددي وجود دارد. در منابع چيني، فارسي و عربي نيز زمان ورود اسلام به چين متفاوت اعلام شده است. تا جايي كه در بعضي از منابع چيني و سنگ نوشته هاي چيني زمان ورود اسلام به چين به قبل از اسلام بر مي گردد! يعني به زمان كودكي پيامبر برمیگردد!!!  

البته بعضي از اين نظريه ها كه زمان ورود اسلام را به قبل از بعثت مي رسانند مي تواند قابل توجع باشد ولي با نظر به كل داستان ورود اسلام به چین در این نظریه ها، انسان به وضوح به خلط داستان ها پي مي برد و به اشتباه در اسماء به كار رفته پي مي برد. حقير براي تبرك از كتاب استاد شهيد مطهري كه در كتاب " خدمات متقابل اسلام و ايران "درباره نفوذ و توسعه اسلام در چين پنج صفحه اي نگاشته اند.[1] مطالبي مي آورم كه انشاء الله روح آن استاد شهيد در این تحقيق ياريم بنمايد. ايشان با اشاره به كتاب كنت مورگان[2] و مقاله «فرهنگ اسلامي در چين»[3] كه از توسعه اسلام و دوران آن در چين بحث مي كند و با استناد به كتاب تاريخ كهن دودمان تانگ چين مي نگارد كه دومين سال امپراطور ي يونگ وي از سلسله تانگ (651 ميلادي 31 هجري) فرستاده اي[4] از عربستان به دربار خاقان چين[5] آمد و هدايايي با خود آورد و اين فرستاده گفت كه دولت ايشان سي و يك سال قبل تأ سيس يافته است. استاد شهيد با ابراز اينكه اگر اين جريان واقعيت داشته باشد آغاز نفوذ اسلام توسط خود اعراب مسلمان در چين صورت گرفته است در ادامه مي افزايند كه :

«از اين جريان بگذريم اسلام به وسيله سوداگران مسلمان كه بسياري از آنها ايراني بوده اند[6] در چين نفوذ يافته است.»[7]

 



[1] مطهری،مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ايران، صفحات 425 تا 430

[2] كنت مورگان ، اسلام، صراط مستقيم ، ترجمه سيد مهدي امين ، صفحات 420 تا 423

[3] اين مقاله به قلم آقاي داود سي تينگ نگارش يافته است . آقاي داود سي تينگ آن چنانكه در مقدمه كتاب اسلام، صراط مستقيم معرفي شده است عضو كنسولگري جمهوري خلق چين در بيروت مي باشد (اكنون فكر نمي كنم آنجا باشند) و قبل از عزيمت به گيوان، پيشواي جامعه مسلمين چين بود. تحصيلات خود را در دانشگاه الازهر به پايان رسانيده و عهده دار پست هاي سياسي مهمي از جانب دولت چين بود و از سخنوران مسلمانان چين محسوب مي شود.

[4] در اين متون از عربستان با عنوان تاشي ياد مي شود و امروزه به‌آن شَتَ اَلَجُوا مي گويند.

[5] خاقان چين زمان مغول به بعد مورد استفاده مي شد امپراطور  يا فغفور (بقپور) را قبلاً استفاده مي كردند و منظور از فغفور يا بقپور فرزند آسمان است و آسمان در اين جا منظور خداست كه از خدايان چيني حساب مي شد

[6] در ادامه به دهكده پارسيان اشاره خواهم نمود كه مؤيد نظر استاد شهيد مطهري مي باشد.

[7] شهيد مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران – صفحه 427



作者 阿斯卡尔 _ 王龙

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی سیدنا و نبینا محمد المصطفی و آله الطیبین الطاهرین سیما مولانا امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیهم آلاف التهیه و الثناء)

یک خاطره شیرین تبلیغی :

برای دیدن خوا سی گنبه در شهر لین شیه استان گن سو (چین)  رفته بودم 

به محض ورود مسلمانی جلو آمد و بعد از احوال پرسی  رو به بنده کرد و فرمود اهل  سینجیانگ هستی؟ عرض کردم ایرانی هستم که مرا به شدت بغل کرد و بوسید و  در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود فرمود ایرانیان از نسل پیامبر(صل الله علیه و آله) هستند. محبین اهل بیت علیهم السلام در این شهر در کناره گنبه ها فراوانند. 

بعد از خداحافظی از ایشان یه طرف داخل گنبه حرکت کردیم در داخل گنبه مادر بزرگی در حالی که قران و کتابی که مدح اهل بیت در آن نوشته شده بود داخل شد و سلام کرد و بعد از احوال پرسی بنده را یا اسراربا اصرار زیاد به خانه خود دعوت نمود و می فرمود که میخواهد ینده همسرشان را زیارت کنم 

چون تازه اذان را گفته بود از ایشان اجازه خواستم که نماز را بخوانم و بعد به خانه شان یریم ایشان فرمودند منتظر میمانند. 

به نمازخانه گنبه رفتیم و نماز را خواندیم و با مسلمانان و طلبه های آنجا عکس گرفتیم و بعد یکی از دوستان را فرستادیم که ببیند آن مادربزرگ رفته یا نه  بعد از چند لحضه مادر بزرگ آمد و ما را به طرف خانه خود راهنمایی کرد.کوچه های پشت گنبه ها را رد کردیم تا به خانه رسیدیم وارد خانه شدیم و همسرشان را در حالی که میز کوچکی در مقابلشان بود زیارت کردیم 

(ایشان «ما خونگ جانگ» یکی از بزرگترین آخوندهای  شهر لین شیه هستند)و بعد از احوالپرسی به مادر بزرگ گفتند که آلبوم را به ایشان بدهند در آلبوم تصاویری از سفرهایش


 و قرآنی که کل قرآن را(سی جزء کامل) در آن  با اسامی چهارده معصوم نوشته یودند را به حقیر نشان داد (در داخل صلوات کبیره  کل قرآن (سی جزء کامل) نوشته شده است. ) این قرآن بیش از سی صد سال قدمت دارد و به صورت طوماری نوشته شده است. 




در آخر با تشکر های فراوان از مادربزرگ خداحافظی نمودیم و رفتیم

در زیر تصاویری از آن را میتوانید مشاهده نمایید.

...






























انشاءالله به ایران که برگشتم تصاویری از صلوات کبیره مسجد امام اصفهان (مسجدجامع عباسی) را هم برایتان خواهم گذاشت.



阅读更多...
作者 阿斯卡尔 _ 王龙
 
日期 : Tue 9 Apr 2013


0045.pdf

0045.doc

下载

穆圣女儿法图麦--穆斯林的优秀楷模

45

0046.pdf

0046.doc

下载

穆圣女儿法图麦--穆斯林的优秀楷模 白志所

46

0047.pdf

0047.doc

下载

法图麦先知穆罕默德的女儿

47

0048.pdf

0048.doc

下载

法蒂玛

48

0049.pdf

0049.doc

下载

法 蒂 玛

49

0050.pdf

0050.doc

下载

伊斯兰圣女法蒂麦

50

0051.pdf

下载

伊斯兰圣女法蒂麦

51

0052.pdf

0052.doc

下载

阿迪尔日所传达的信息

52

0053.pdf

0053.docx

下载

伊斯兰教中的什叶派

53

0054.pdf

0054.doc

下载

伊玛目

54



作者 阿斯卡尔 _ 王龙
خدا را شکر ، خدا را شکر ، امروز حال مادر بهتر است ...

ان شا الله مادر جون زودتر خوب میشی ! دوباره با هم میریم بیرون شهر ، کنار مزار عمو جان حمزه ،    و باز هم از رشادت های عمو و بابا تو جنگ  بدر و احد برایم تعریف خواهی کرد ...

عمو جان  ، عمو ،  ای  کاش اینجا بودی ، تا مثل گذشته ها که کسی جرات نگاه چپ به رسول خدا نداشت ، امروز هم کسی  جرات نمیکرد نگاه کینه توزش را  به دختر رسول الله بدوزد ...

مصلحت دین خدا ، مدتهاست دستهای بابا را بسته ...

 عمو جان ،  تا به  حال بابا را اینگونه  ندیده بودم ، از بعد سوختن درب خانه ، انگار پرو بال بابا هم سوخته ... گاهی وقت ها به دور  از نگاه مادر ، یک گوشه میشیند و زانو هایش را بغل میکند  و خیره میشود به درب خانه...

خدا را شکر عموجان ،!  بابا همراه  ما  در کوچه نبود ... وگرنه!؟ ... وگرنه!؟ ...

ای کاش عمو جان قدم بلند تر بود ... بلند و بلند ...

هرچی رو پنجه های پاهایم  فشار آوردم ، قدم به صورت مادر نرسید ...

شرمنده ام مادر ... شرمنده ...

اما قول میدهم مادر جان شرمندگیم را تا ابد از نگاه پدر در سینه ام پنهان کنم ، همانطور که تو میخواهی مادر

مطمئن باش مادر

مطمئن باش مادر همانطور خواهم بود که تو میخواهی

یکی  انگار  داره دل رو ،   به یک  جای غریبی میکشونه

اونکه با چادر خاکی ، گناهای همه را میپوشونه

انگاری دست خودم نیست ،  انگاری داره دلم باز بهونه

چشم گریون ،  مثل بارون ،  میچکند اشک های من دونه دونه ...

و ما نیز مادر جان قول میدهیم همانطوری باشیم که تو میخواهی ...

به خاک های چادرت قسم ، یک نگاهم کن ... مادر جان



作者 阿斯卡尔 _ 王龙
 
日期 : Sat 6 Apr 2013

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网fA;~Jp6O
顶游网Mn&Fr QF]R2_

)q O@.OV0伊朗“永不别离”

&CR7?py6T'@0

#Oe!h5x] o0电影中的纳德不希望移民国外,其中的原因,不仅有年老的父亲需要照顾,还因为对那片土地爱得深沉。在国人眼中,伊朗一直披着神秘的面纱,除了听说与西方世界关系紧张、石油丰富以外,没有太多的影响。其实,伊朗拥有几千年的悠久历史,曾经的波斯帝国繁荣一时,留下了众多极具价值的人文景观,此外,伊朗的自然旅游资源也十分丰富。接下来,就让我们一起去探秘这个神秘的国度吧。顶游网:Ih\d} {C5[0l

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
6[c mn"J r0

x7cj~8q#O0顶游网w3OE2HV`"~

地理环境:

;tk8F$J[U:u7L0

lF xf;bPj0伊朗位于亚洲西南部,国土面积约163.6万平方公里,是一个多民族的穆斯林国家,官方语言为波斯语,伊斯兰教(什叶派)为国教,通用货币为里亚尔,1美元约合14000里亚尔。国土绝大部分在伊朗高原上,是高原国家,海拔一般在900—1500米之间。主要河流有卡流伦河与塞菲德。世界最大的咸水湖里海的南岸属伊朗。伊朗气候四季分明,北部春夏秋季较为凉爽,冬季较为寒冷,南部夏季炎热、冬季温暖。

9{ W*ie!Vp0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
6S:qK }H7F$Z0

$V?SB8A1D{#D c0

vS2E%F"Bic|3h0伊朗土地的主调,不是虚张声势的苍凉感,不是故弄玄虚的神秘感,也不是炊烟缭绕的世俗感。有点神秘,也有点世俗,一切都被撮合成一种有待摆布的诗意。”底格里斯河与幼发拉底河孕育了辉煌的波斯文化,波斯女子神秘面纱背后那清冽的眼神和湿润的双唇,在永恒地诱惑着每一个到过或未到过伊朗的人们。顶游网f4p d/~ f*E z?@A

顶游网&pUNsi`Y*yi~ Q.B v

伊朗旅游攻略:那些不得不去的地方顶游网t6L+mM!Q EO

]$D9WFU/O0德黑兰,你不知道的美

ZC5@,e1~a0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网/@1_5]3h*K1C1\A5e

R:B8u!M ^7hga D0

b4m,X4f S0伊朗首都德黑兰,位于伊朗中部偏北,坐落在辽阔的伊朗高原北缘的厄尔布尔士山脉南麓,市区分布在一片平原上,城郊东、西、北三面为厄尔布尔士山脉和成弧形状的丘陵环绕。海拔1200米到1500米,面积300多平方公里,人口约1100万。德黑兰市区,街道宽阔,绿树成荫,现代化的建筑整齐新颖,其间夹杂着古香古色的清真寺、教堂等,使这座城市显得既古老又年轻。德黑兰的一个引人注目的特点是一年四季都盛开着各种鲜花,尤其是波斯人喜爱的玫瑰花到处开放。顶游网)O OG:@0L[ [{"Em$n

;KK*F4|,X:s0作为伊朗的首都,德黑兰有很多著名的景点很值得参观浏览:

^7C]~~o.c}!F0

ZMg:P k1N;FB,@0自由纪念塔(AzadiTower)

6Vu [ rV,l {I(gW0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
lq9} Bov%y0顶游网iQiim-nX

顶游网`_H|1cs

伊朗的自由纪念塔建于1971年,融合古代萨珊王朝建筑风格与伊斯兰建筑风格,为纪念伊朗帝国成立2500周年而建,是德黑兰市的一个象征。基本上来说和北京天安门一个性质,属于那种地标性建筑。下面是个博物馆。顶游网g7X)s5sV

miR&r%^2XdM0开放时间:上午9:00-12:00;下午14:00-17:00

a T0q-pF0顶游网;]e&I?|BiB }r

门票:500里亚尔

H2Aej_b A4ji({9H0

4VD_WG:X^(F0伊玛目霍梅尼陵墓顶游网v7|F5t9k CjM,u

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
;c0L*md9O$_0

HIlC[@ E,l0顶游网4kv4_9SzQpY

位于德黑兰市南,约8公里,旁边是伊朗革命烈士陵园。陵墓规模庞大壮观,以伊玛目霍梅尼陵殿为中心,四周不同的建筑和广场。这里每天都有很多前来瞻仰的人,为了方便游客,陵殿东西两侧的广场都可以进入陵殿内。伊玛目霍梅尼陵的建筑,融合了伊朗传统风格和现代建筑风格,用料之精美,据统计光是大理石就用了 85000平方米,最优美的大理石是广场个大门墙壁上的,因为这些大理石都刻有《古兰经》。顶游网2]7mX3FZ4]1G

顶游网0e}w;{te

3)伊朗国家博物馆

6I%W'v G)N?*\})M0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

g&B,E/_?0

0lT5Ow-G)e0位于德黑兰伊玛目霍梅尼大街与锡勇密梯尔路交叉处。博物馆分为两层,一层是伊朗史前文明的文物,二层是萨珊时代的文明。最值得看得,就是《汉谟拉比法典》,这是现今最古老的法典,记载了古巴比伦文明。顶游网N p&K6]-|#@

/N#w@O B)Z0开放时间:上午9:00-12:00;下午13:00-16:00顶游网5i.t9A#Q-Wl7o}-t6r

顶游网m$b.dW3D^[wd*sA

巴列维王宫

9JULcF9z7Y2P4t{0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网b O6[ieo.i1OX

顶游网Q\H1W1`sh@(U

位于德黑兰市北部山上,面积410公顷。王宫极尽奢华,沙发、桌椅、窗帘、吊灯均从国外进口,地毯图案精美、做工精细。王宫陈列了各国元首、政府首脑赠送的各种贵重礼品,其中有不少我国的手工艺品。伊朗伊斯兰革命后,伊政府将其中的7处宫殿辟为博物馆、展览馆,对外开放,主要有白宫、绿宫、母亲宫、军事博物馆、自然历史博物馆、细密画博物馆、考古博物馆。顶游网k*B"n;R?^0|

顶游网ku[tC

德黑兰的公园

d:I2cDyJ$h+_/ZwL0

$@Y3L.y8J |^/[6Fb0德黑兰有很多古老和现代的公园,是伊朗人休闲娱乐的去处。在德黑兰北边,几个不错的公园值得在德黑兰休憩的时候去逛逛。顶游网GtHP [.j oo

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网,dB*K+r+M;Yc:[ ?

顶游网 q s }p4r$FQ)y

伊•劳莱公园:位于凯肖瓦尔兹大道北面,周边有博物馆和手工艺品市场,地毯博物馆和网球场,而且还有一座日本庭园。顶游网5zbB~WA/n6g K \8R

顶游网 zb3V X(a6P"Z

夏特楞奇公园:位于德黑兰北面的奥居荡尼耶大街和达劳保德大街上。这里的园子有固定的棋桌,还有黑白相间釉砖铺成的小路。特别为下棋人建的两个隔开的大厅。

^:JE-?/{/[0

^$pWZ,Y;@.K4v1p0伊•密莱特公园:位于瓦纳克广场北边沿着瓦里•阿斯勒步行即可。这是一座英式园林,园中开满了各种花卉,湖泊映着山丘,很是怡然。顶游网%?zb/{V{x!p6V

*^\-R6s;D\!w3x0卡尚,梦中追寻的风情小城

cqT-E*h*E#| A.~0顶游网ZkKP:X

卡尚是伊朗盛产彩釉的地方,位于库姆去往克尔曼的路上,属于伊斯法罕省的主要城市之一。卡尚是一个大绿洲,除了盛产丝织品,彩釉,还有出名的加姆萨勒玫瑰园生产的香水。一个处处含香的小城,当然值得去的地很多,随着脚步一一领略。

m8]*}'rh;v$Dm J0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

}"mf J(x/O0

:g R;UOC4yK0古老淳朴的村庄“奥布扬奈”

%Lvn}3g}%@K0

4g c6f+rRw{)m0这个村庄位于卡尚70公里外,卡尔卡斯山脚下美丽的独特的小村子。红色的房子,狭窄的小路,不同于城市里伊朗人的民族服饰,简单悠闲地生活,就是这里最美的景色。顶游网O `"T BA[ E1Qx

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网6Z)U)w3cW7YT W'qp

lj z1oG0史前遗址“塔丕•锡亚尔克”顶游网,m*@r;Q#D(jb#z@

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网%TW+K3lB Ohim
顶游网@ koU'_.C

顶游网 rQfM6ieJ

位于阿米尔•卡比尔大街。其实这只是一个看似山丘的一个文化遗址,出土了大量珍贵文物,很多保存在伊朗国家博物馆和巴黎卢浮宫。这些出土文物可追溯到公元前4世界,还有现在遗留在遗址上的一些刻在泥板上的文字。顶游网;W D+ZKA o

顶游网0M9~-Da3y(L&X+B4U

国王的花园“费恩”顶游网.wX-nsM0tF

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
Q_7M~z0顶游网4P0A*dG2@V_Vu`

顶游网 K p(AskK[7vV#x ME

这是伊朗庭院保持最完好的一座,这座园子里有一年四季都喷涌的“苏莱曼尼耶”的泉源,供养着卡尚大部分水源。费恩原是为阿巴斯国王一世设计的,可追溯到 1000多年前。因为园子的赏心悦目让一直以来的很多王喜爱,所以保存的很好。去费恩可以乘出租车前往,或者在卡上乘坐公共汽车,经阿米尔•卡比勒大街和夏赫里瓦勒广场前往。顶游网G9M,z#NJsw9i kd

6p+j$ipS xn EL0开放时间:8:00-18:00顶游网"Fi(`V0I

c"P*_9H(|k0布鲁杰尔迪庄园

6R9qR]T.G(\*}Z~`0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网z!R9V[Jg:{:L

&x0g%t J-i+mu5m0顶游网v GCxF`

位于苏尔坦•阿米尔•阿赫默德区阿拉维大街。很多时候称为古宅,建于大约130年以前,这座私人庄园精雕细刻,精美的要人感叹。庄园里因为很多古画,多了浓厚的文化氛围。

Ud%Zuw!r)^0

k7G!IO\@0开放时间:8:00-18:00顶游网E8o(K^(yb

顶游网Zx?+D&g:Y

礼拜五清真寺顶游网hO%MX6zhG^%~

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网9OmfM di w6M
顶游网H4RM3X+ip3z

顶游网/}p"jM8z OF

这是卡尚最古老的建筑“礼拜五清真寺”,位于保保•阿福扎尔大街。这是塞尔柱王朝时的建筑,原是拜火教庙宇,后改为伊斯兰教。建筑上的文字证明了它古老的地位。

z,H7t3rC+CL0顶游网Ya2D&]gB

开放时间:8:00-18:00

2pO~kf&z0顶游网;fT ~l,MK0`

伊斯法罕,视觉的享受,你看不见的奇迹

i Xc(PB7rp,C0e0顶游网E\(Jb*h;v \

伊斯法罕:是伊朗第二大城市,位于扎格罗斯山和库赫鲁山的谷地中,扎因代河畔。始建于阿黑门尼德王朝时期,多次成为王朝首都。也是最具有阿拉伯风情的城市,这座城市因为扎因达鲁河流过,所以有数不清的桥,大大小小,而且每座桥都很精致。是出自波斯精湛设计师之手。伊斯法罕的美,就如那句:世界之半。迷恋上这座城。顶游网%FY o%f8h Y3km

,d p l:w9m-z9oo0伊斯法罕半天下,自然是不可错过众多经典地方。顶游网qLY5pI5?"{G

Yj-h(vJ#].Z0伊玛目广场:

TL3R9O4Qm0

UL/p jG)d0又称伊斯法罕皇家广场,一个面积达8万平方米的广场,有着经典之作的建筑和文化。四周两层的连环拱廊,商铺一家接一家,波斯的手工艺品众多:铜器,绘画,首饰。顶游网?B A,sK6a$R_$t7`5`

5Yxz3T_Ri1W)JG0谢赫•卢特夫劳清真寺:顶游网/Hr2q8Yr

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网 ~)sN f!yE6x

`#{d(K2k0顶游网~:WOGS-n1B

位于伊玛目广场东面。是一座精美的宗教建筑,始建于1602年,完工于1619年。是阿巴斯国王为黎巴嫩学者谢赫•卢特夫劳而建。巨大的圆顶,深蓝色的墙饰配以柔和的阿拉伯图案,真的美轮美奂。顶游网4\6Ih x5Vd!JGt

顶游网#TcY#Aoj;Y'F.N

伊玛目清真寺:顶游网C9R xBoC

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
\t-AI Nu wB0顶游网l o+P Dsj X7s&@^a

2L1J-@B+e/c-o"p-K2q0也称为“国王清真寺”。位于伊玛目广场北面。这是世界上最使人惊讶的建筑物之一,始建于1612年,直到1638年竣工。建筑风格,技术,都达到了最高峰。它高达30米两个位于侧边的迈纳勒(宣礼塔)高达42米。

Y8c ~(Q)QF1L0顶游网&Jp(@(h| |"W

阿里•考普宫:

3z/j%V Qz4]_0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网j1t7Oy#C*I7VBm

4ge| U"V0顶游网 X} Dh+PzJ

特殊的建筑风格,建造了一个“伊旺”最大的厅中两个圆顶,内高38米,外部高52米,这样空出来的12米起到回音的作用的空室,可以使在“米哈拉布”做演讲的声音在整个清真寺都可以听到。外部的华丽,让人抬头仰望着欣赏,这是多么让人惊叹的建筑。顶游网3bWW%Z*vl%o(^*Cp

g l:f/?~x0迈纳勒•琼邦:

M+F jC`4N8N0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网m5YwA*NbLCQ4Gb3Y:h?
顶游网!L3EBb1_dt7n]-\4L

6F.Nn"Ob#ND|1big%S(F0更习惯叫做“摇晃塔”,本是一座陵墓,位于伊斯法罕城西约6公里处。塔身的“伊旺”会晃动,这座建于14世纪的“摇晃的宣礼塔”至今经历了700多年仍然屹立。顶游网)T Yb,y't k

hj DlSU6Z,_D0开放时间:8:00-17:00

_I4fx6k,H0

#gCo"n|Q0三十三孔桥:

;dpOm!N#J3v*oe,Hc0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网_h6]S3g
顶游网 UHo byMz5j

顶游网Ov2N;G,_IkR*U

修建于1599年到1602年。这座桥有33拱,长298米。在修建之初,这座桥既承担了桥梁的功能,同时又是大坝,尤其在旱季将珍稀的水拦截下来。桥拱呈伊斯兰建筑典型的桃形。桥的中间可以通行车马,现在只是用作步行桥了。中间的桥面被侧面两排三米高的墙面所夹裹,墙面上每隔两三米就有一扇弧形门,墙外侧还有一米左右的空间,可供行人走动,桥的两侧各有一条这样的走廊,贯通两岸。夜色下的三十三孔桥,散发出别样的风情,引得人驻足。顶游网(T4?.CEy"[

W?^ yKf0四十柱宫:顶游网 kG:u|F$yy

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网 z}_3I(a#c

7\_2|$V s$k5d0

0}&b7uT(q*{0是一座纯波斯风格的建筑,宫殿由20根精细柱子撑起阳台,与前面水池相映,形成40根柱的影响,所以叫做“四十柱宫”。宫殿内壁上的画像确实难得的珍品。也诉说着历史。顶游网 [-Cx cCgq5d$Kn;~

7|kv3`p n9\0亚兹德,你不曾见过的特色城市顶游网$O2F.mu j)k-B

顶游网-Vy"utYy?

亚兹德:伊朗亚兹德省的省会。这个记载着马可波罗来过的城市,在7000年来一直有人居住,是不是最古老的城市不能确定,但是它却真的很古老。亚兹德夏天高达50摄氏度,冬天又极度寒冷,人们就把房子建在地下,这就是亚兹德独特的地方。因为房子建在地下,所以这里的人发明了叫作风塔的建筑来乘凉,也衍生了坎儿井的出现。这里并燃烧着拜火教的圣火。顶游网4]R!R J7@"` U C

顶游网tp8I+t C8hJ JQUx4Mf+H0顶游网1A Q:i`0Lap?c

风塔:顶游网a"e${&L$}q4P

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

l*bHZ_(E0顶游网7` PN6k2p.qH,V'r

亚兹德的标志性建筑,每一个建筑上面都会有2-5个风塔,在这个城市里面,建筑上面都是风塔林立。当地人利用风塔的通风口,像船上的空气通风口一样,能使房屋下层得益于这个建筑设施。

;YB&sHc:a l6jE0

x4a@Q0x8o0坎儿井:

&w `6sZ6RUka0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网h4o&Y)}R1do^-Ln:O

顶游网Xf$v!sN @P:c bW3a

伊朗人挖掘坎儿井有2000年历史。坎儿井是在高温地区,沿着自然坡度在地下十数米深处修建暗渠,这样山地的雪水融化可以通过暗渠流下,在50摄氏度高温下减少水份蒸发,每经过一段距离即从地面打竖井深入到水渠,居民可以取水饮用和灌溉。顶游网l$fU`ux

顶游网^2^ Y5m2FE+r

亚兹德人利用坎儿井的水流驱动水车磨面,也利用坎儿井水渠穿过地下房屋,在地下房屋中形成自然流动的水渠,结合风塔在地下形成一个有着美妙空调的房间。

#T!YW o ? e0顶游网5x5uW2N S N+_ td3`.s

阿米尔•乔赫马克清真寺:顶游网-xeK N5m4W

7Dc.u$N _0顶游网6o:e/j+g2Oy[U1W

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网c@K)K&ltHHzi

顶游网|.k]*^%x"lM,n,s'f

位于亚兹德正中心。是用于宗教仪式时纪念1400年前殉道的伊玛目侯赛因 -伟大先知穆罕默德的外孙修建。登上这座造型独特的清真寺,可以看到亚兹德古城的全貌。顶游网euU8H!x.nm'l

顶游网jR$x;U\7}4G^i[

拜火教庙宇-奥贴希喀代:顶游网6f/y'L3eC4OTI

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

,cZPBtD-q0

!~:N7W`]0修建于1934年,这座寺庙中供奉着拜火教的圣火。这一片圣火从公元470年起燃烧至今,1174年从Nahid-e-Pars寺庙转移到Arkadan,1474年又转移到亚兹德。顶游网:d%VYq3gQ(r I

I8[m@`Z6j0寂静塔:顶游网&Icf\D?e

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网L/IXv@t6U

顶游网}@7h*\J5l|

在亚兹德郊区,有两座巨大寂静塔位于一个小山丘上,修建时间已不能确定。从20世纪60年代起这两座塔就不再使用了。寂静塔也就是我们现在所说的天葬台,在寂静塔的塔顶部中央有一个深坑叫“井穴”,分三层。外层放置男尸,中层放置女尸,内层放童尸。对拜火教感兴趣的可以去探寻一下。顶游网9@:xh:^,LMl W"B

'A3l6G.o!e S0hz0亚兹德老城小巷:

/qijb4| U(g)J&s0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

uz M+A-Q|T%N0顶游网 j |0@+q D#C

那里没有高楼,更多是保存很好的老式建筑,尤其是在一些小城市里,这让我们更加喜欢而流连于小巷之间。顶游网 F0W%S W(mkk%r

+\Zn-BM|;uYq\n0亚兹德古老的酒店:

F4^2S0@9e-f5mzR0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

_ M| v$q0

-df0h C!P0Mehr Traditional Hotel,一处有着250年历史的住宅改建的酒店。那种在地下透着清凉却浓浓波斯风情的感觉,好的坐下来不想走。顶游网}p%m D.OI`$j U4M

顶游网*G qtY|5jQ%m ~O#]

设拉子,感受美的一天顶游网%`$Te m)Q(O.?e

顶游网 |5W_&h6KKU)]U"X*d

来伊朗必来设拉子,原因很简单,它是世界上王室文明和波斯人历史的摇篮。这是一个相当于中国西安的城市,这里不只是历史的书写,也是文化的诞生地。设拉子是伊朗法尔斯省的省会,这里是波斯民族的发祥地。设拉子的春季和秋季最美了,伊朗诗人萨迪写过:当游人在五月来到设拉子后,他们都流连忘返和乐不思蜀。设拉子处于高山之中,温和的气候,是这里成为一座花的城市。所以喜欢这里是因为这里美丽。

5I6clB;Nh0顶游网a2Os7R Gt

美丽的充满诗意和历史的城市,流连于各处学到自然是生活的意义。

:H/x{!|RAG0

G BX;b'?2~2v0哈菲兹陵园:

G[j$j5tB7}0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

A#yv^"l*^ jN0

4r&@} L7\i0一位伟大的波斯诗人(1324-1391)。这里可以看到瞻仰的人们拿着他的诗集,在这里诵读。他是一位影响伊朗人生活的诗人。陵园是一座漂亮的花园。顶游网rj&S D/qc{x

顶游网 Xhy,`*X9N p-]

萨迪陵园:

/}2PH0uJ3oa0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

/aXu l5u2]f0顶游网!iwW+] u2|1A

位于设拉子东北,简洁的柱廊让人轻松,陵园门上刻写着这样一句话:设拉子萨迪的徒弟,散发着爱的芳馨,即便他离世千载,你仍将这大地亲吻。萨迪,著名《蔷薇园》的作者,誉为波斯文学语言的典范。顶游网A y"W8a1hw"DZ

c F`5E-cE)Ud0万国门-波斯波利斯:

0z,{b(af!W_(F0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

Dr!f1d[b"Db1K)E"N0

i;f+}u-c!bb0位于设拉子东北约60公里处。波斯帝国的王城遗迹,这座伟大的王城被亚历山大大帝付之一炬,历史2500年。据说当亚历山大和他的将军们走进波斯波利斯时被震撼了,用5000匹牛马骆驼来把这里的财富运往马其顿,然后在拉不走的东西上面放了一把火。这座修建了150年的王城就断壁残桓的保留至今。顶游网K4U$Ob#BpT

i;eyC Jt;F Rz1Z0这是个非常值得去的地方,光是石壁上精美的雕刻就足以吸引你的目光。适合时间早上或者下午晚些时候。

y&Lj9Oy"t/@9d$V/H0

(cu | W_ V0开放时间:上午7:00-12:30;下午13:30-17:00。顶游网4p bC#S/UN)gU4{)Y%{

IbM3_6[8c'V0帕萨尔加德-居鲁大帝陵墓:顶游网E*oSDy'l l$M;d

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网-q/idO[cj,b9c

6|Y)s%LIE$|0位于设拉子东北部约130公里处,修建于公元前530年,独立了20多个世纪,亚历山大大帝进攻波斯波利斯之前,曾经在这里向伟大的居鲁士致敬,尽管这座陵墓在亚历山大后来东征印度期间被他的士兵们抢掠一空。在陵墓东南处的一根石柱上刻有以波斯语,埃兰语以及巴比伦语写成的铭文:是我,居鲁士国王,阿契美尼德人!在这里解读王者,大有感慨。

mt5J#e)Se0顶游网I ~kB5]k;y+n5ru

开放时间:上午7:00-下午18:00。顶游网w S)o"~W W

顶游网1d~|.Q~-w

纳克斜•洛斯塔姆:顶游网\^1P[+{%[2aro

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

*c2P)ut*Bf g0

7Q3p)|d'ImQ a0是阿契美尼德王朝大流士国王的墓地。在断壁的岩石上建墓,只能让后人远远地目睹君王死后安睡之地。所有的墓地都呈十字形,而且都面向太阳升起的东方。陵墓的石刻浮雕都是历史的见证。

%Y)n/J9Q @_0

Een4b-N4J9fS&I0肖普尔•萨珊王朝石刻浮雕:

*w'x-eq.rV-ue0r0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

D%g$x(vl9S'n-Z0

`A a_F_C0位于设拉子西面,当年萨珊国王为了记住胜利功绩,在岩石上雕刻了浮雕。(现在雕刻都是复制品,部分存在于卢浮宫内和伊朗国家博物馆)。

/z]9V'Fuk"V.Z0

&@1?!]0p3Bi rT0圣祠清真寺-恰劳陵:顶游网6Jjw;m7l[Z*z

2e8|F#G,P x7[Y Sd0

#S%UU(A u$Zt,OhIP2d5W0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

H9?fr(]S$G`I+C0

qYA@,S0是为了纪念1200年前去世的Sayyed Mir Ahmad。主体建筑修建于恺加王朝时期。这个地方严禁照片,偷拍的代价很有可能是监禁10-15年。不过这里很美,我觉得水晶宫更贴切,太奢华了。很值得为之惊叹一番。

#N:F9G4Ab L(t]7d.M0顶游网 w|m&A V.C r

古兰经城门:顶游网j{#Qz&})qt

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网O T+M%W^4V6aL0~g ]

?8G4L U#Bn9KW0这是一座建于一千年前的城门,卡里穆汗曾在这个城门顶上的小房间里放置了一本《古兰经》以求祈福平安。保佑设拉子的人平安归来。

`4iuX7U7?u0

0V!_&LF+r^-g"s0如何到达:伊斯法罕车站有到达设拉子的大巴,大概八个小时的车程。顶游网z S A(e;M'uX"RP

~;L~+fa(u0^'C0阿瓦士 沙漠中的明珠顶游网){)f)B6V,X1F-_y5UOE

顶游网 `&fz[$G P

伊朗西南部呼气斯坦省得省会,一个非常富裕的城市。位于卡伦河两岸,是重要的石油中心,也是一座工业化的城市。这里最好的季节是1月到4月,因为这里夏天来太热了,高达50几度的气温,很难受的。而且这里很多军队,荷枪实弹的,总是会觉得有些紧张。

`6dxEB*R$tFe%C0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
tS]Y3e0p0

s ^9R.i*| j"l?|0

\TT7b#I&u*y8ks0但是这里不能错过的就是苏萨城(舒什):这是一座保存非常完好的城堡,记录着伊朗的过去。顶游网XW4[Y9?4J%B

E H1X6P5H+ny gr B!j8h0恰高•占比尔:是伊朗乃至整个美索不达米亚平原保存最完好,也是最大的庙宇。原是五层金字塔式建筑,现在仅存三层,高约25米,为埃兰人与2500多年前建造,堪与埃及金字塔媲美。游览庙宇可以看到很多墙上刻着楔形文字,记录着一段历史与辉煌。

8v2\/Z.k!b0dc.r0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网C$s v2pGY*e
顶游网0^Aj.]X8E7U&U@?

顶游网DG{^Zb,F

顶游网{k$Y};KoCW

]4p)} QPj1f0伊朗美食推荐

(^CpZ["t m+{0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

z+j{^.K0

库比达顶游网| r1a$zI

"Yj6V[.hG(F0伊朗最具代表性的食品就是“库比达”和“卡巴巴”了,也就是全国都有的那一道菜。最值得品尝的就是伊朗的鱼子酱和波斯湾的大虾,这可是世界上的珍品哦。库必达可以说是比较地道的伊朗菜,做法也很简单。就是用牛肉或羊肉做成肉馅,调好味道,做成条状在炭火上烤就行了,直到全熟泛黑就可以吃了。一般旁边再配上酸花菜、酸豆角、酸辣椒或切成片的柠檬等配料,吃的时候要把柠檬汁挤出来浇在上面,用刀叉切成小块食用。、样子虽然不好看,但总体来说味道还不错,一个重要原因就是伊朗的牛羊肉真的很棒,比国内的要好很多。顶游网/Fc|'i8fFN

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

k jd.iu|+bY0

卡巴巴顶游网E'rL1\lT8s:f

顶游网U2vh,Q+I)KmZG

卡巴巴(Kebab)也是一种烧烤,如果说“库比达”是拿捏成条的肉串进行烤,那么kebab就是把肉块串起来烤,有的还夹些蔬菜在上面。

.nWg^B/j-F0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

H'hWr*ZIc^0

红花米饭顶游网[:nc:@[S"\

顶游网9e4dID-H*c

伊朗的红花米饭比较有营养价值。伊朗米在外形上是很长的那种,伊朗藏红花可绝对算得上伊朗特产,和中国的藏红花完全不一样,它是用产自伊朗的藏红花的花蕊晒干做成的。一般1公斤藏红花也就出1克花蕊,因此即便是在伊朗,藏红花也是比较昂贵的消费品。虽然藏红花有很高的药用价值,但伊朗人却更重视其食用价值,将它融入到每天的日常饮食中去,红花米饭就是其中之一。顶游网 {!L'elLw

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

Z|I,vt.Kt0

伊朗红茶顶游网S APPH

顶游网9_,nm.Qt\q

伊朗人喜喝红茶,不论在家里还是野外,他们都会准备一个小小的煤气罐,罐的顶部有一个小架子,放上一只小水壶,就可以煮茶了。伊朗人喝茶时要吃方糖,与世界上多数国家把糖放入茶水里的习惯不同,他们是把方糖先放在嘴里,再喝茶。这是一种特别的情调,一群人围坐在地毯上,中间放着简易的茶具,口中嚼着半块方糖,手里端着热气腾腾的茶杯,讲述着他们美丽动人的故事。

:Y.X%v6q ~pR4V0

aga(K \%qd0q0旅游提示

.f@q9{ Yy S(~ n0

*PaE?PS0MS T0不过伊朗的美食,有些还是中国人不能习惯的,比如一种像肥皂水的饮料。一般当地人就餐的餐厅没有英文,所以点餐只好看着当地人点好的食物,根据自己的判断点自己想吃的。顶游网z/@OU1bR

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网-K%m#NYxc

顶游网#HU[BH9g1d[K fZhp[/M0V0顶游网7q2W!q;mTN6pa&C

伊朗住宿推荐顶游网#g0M1xZY:II:wO

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

uK$o*DY:f;U6x1OjE0

+J*Fu2F"el8tM9D M0伊朗很多城市都有当地比较有风情的宾馆,价格相对比较高。

3FU cB@ u0

:i)iI6A t y-E6{0卡尚这个小城,宾馆总共四家,经常满客。所以这里可以选择住伊朗人家,价格与宾馆差不多,可还价。

Q*X6[y+k1}x2S0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

$G`&X6^1|9@W9@'t,a;U0顶游网{4^u/zDd4O

伊斯法罕有一家国际青年酒店,价格比较便宜适合背包客。对于高档消费旅客,可以选择一些高档酒店。顶游网BnciT

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网5_0j3~t b

顶游网 SG0@ @I4H3b-k

亚兹德是个最好体验特色风格酒店的地方,每一家都那么的特别,那么要你喜欢。所以随意找一家,都会让你满意。

p Kw3O-y_I0

/HX6`] w0设拉子有几家在LP上记载的青年旅社,价格公道也方便找寻。顶游网7Z*A uo)t2Em

顶游网%Y3a&b;re(C1Gl\hS

舒什这个地方有点不太好,也是工业化城市进程的结果,不过住的地方还是很多,条件一般。顶游网l{,MB/@6N#I

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
1m(z kz7qTr0

Ia j@ci2u0

'}$Xc:p ~ nB!h0提示:

_q3}1g"Fb0

JB7t-x5[1_/y!Eur01)伊朗住宿很贵,是游人在伊朗的主要消费,廉价旅馆也得10美金/单人间,而且大多都只按房间付费,带淋浴的则至少20美金,逢节日周末更是难找。顶游网{+_ `_ o7Do#Qpf

/MU2H N*w.GR02)到处都有设施全的露营区,自带个薄型帐篷可省钱。露营区在公园草地或清真寺广场,几乎都靠近景点,配有厕所(很多都提供热水淋浴)、有休息亭、石桌椅、健身器材、小孩娱乐设施,周边有餐馆、超市、馕店还有菜市场。一到周末,有很多伊朗人全家野营。

#Q2G!Py/^*a0

L;v*J rZ03)清真寺可提供房间,2美金甚至免费,但逢周末基本没什么希望,房间是空的,最好自带睡袋等。

uAe2Xqr"y6[0

&EzTim1]E04)伊朗有些旅馆对外国人有限制,尤其是沿海和靠近边境的地方。各城市背包客宾馆就那么几家,需要提前预定。顶游网%i&{;E6@?!~

_~_Sv jA ~ Hz0伊朗特产和购物顶游网UI@F@5c

,Z~zf1x_ i0伊朗的特色商品很多,看个人洗好,可以选择漂亮的地毯,精美的铜盘,上好的藏红花,在伊朗任何一个城市的大巴扎,都是很好的购物地方。价格差别不是很大。伊朗因为信奉伊斯兰教,所以这里没有夜生活,更没有娱乐场所,人们最大的乐趣,就是晚上一家人,找一个舒适的地方,铺上毯子,坐在那里聊天喝茶吸水烟。

c6[$w hL0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

i4H!P@4i*TR ~MF&r0

I(sGZ-mp C0提示:每克藏红花按品质售价为5至8元人民币,游客出境时最多可携带200克。 伊朗机场很小,也没什么免税店。

,C6F U:Z:HuVw0

Nd d%u S:v;Yl0伊朗的交通

_!|St~N0顶游网9sQ } \gWd m S#g

航空:大城市都有机场,德黑兰、设拉子、伊斯法罕和Kishland都有国际机场,但只有德黑兰和kishland提供落地签。中国的北京、上海、乌鲁木齐等地都有直飞伊朗的航班,需要提前准备健康报告。

ze~ G)D L&I+}0顶游网PC1`(q A!J

水运:去伊朗北部的里海和南部的波斯湾需要乘船前往,其中波斯湾里的Kishland岛相当有名,但岛上吃住行都相当贵。里海和波斯湾不管淡季还是旺季人都比较多,而且不准外国人住廉价旅馆。顶游网qdrk%x7H

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

P9Hk+cNZ Dr [.]0顶游网(FEz4Eaui

陆路:伊朗和中国一样,都采用右行行驶。不过伊朗人开车勇猛,车祸较多,所以如果在伊朗骑行步行都得小心。在德黑兰,穿马路是件非常恐怖的事。

Q cB OI0顶游网2s"m%da!l \f-]t,t%K^

火车:伊朗铁路网覆盖城市不多,只几个大城市,但舒适便宜。火车是从中国进口,采用封闭空调包厢式,相当于国内软座包厢或软卧。伊朗火车票分两个等级,票价根据等级和快慢而不同。顶游网7izL({'j)A

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网-|6U$z.P[-ue:f
顶游网@YAXO/n.O6s

顶游网X9nA6H5f

火车票预售得通过旅行社,不收手续费。火车站只卖当天票,估计有足够的预留票,即使在新年,在火车站也能买到当日票。买票时需出示护照,候车时警察会检查登记。火车站里卖票的也是旅行社,12:00-15:00午休时间停止卖票,晚上营业到18:00(有些可能延长到20:00)。买票时最好问清楚不同车次不同票价,否则会卖最贵的给你,如果单身女性,可以要求进女性包厢。

0R6yA"wB.sV0顶游网$U$y2c;e |

省际长途汽车:车站都在城郊,离市中心很远。称为bus terminal 或bus park。基本有公共交通进市区。有很多长途车公司,竞争激烈,因此价格低廉,服务也不错。汽车站候车内设施齐全,有咨询处、充电口、餐厅、很多货厅、厕所、饮用水等,甚至还可以洗澡。

?U5S\-c'v0

L.oD~k)?;j0短途公共交通(Mini bus):去城市周边县镇或村(通常在100公里内),都有单独的minibus汽车站,车型是没空调的Minibus。所以车站也可以叫做mini bus terminal或 mini bus stand。通常在长途车站附近,不过有些城市则有专门车站,还有的则根据不同方向或目的地有各自专用车站,离市中心都很远。  车费很便宜,1美金差不多可以走100公里, 沿路停站多,车速大概60KM/小时。

.Oq}Y'P~PnY0顶游网3~4P9zr _7C6T

市内公共交通(Bus,metro, shuttle taxi)顶游网$vsQpMf%qX4u

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

g;^ M h tiqz3Y0

[z0E*V(qo0当地人称公共汽车总站为“bus terminal”或“end station”。公共汽车站点称为 bus stop 或 bus stand。大城市有空调公共汽车,单一票价的无人售票车,后门为男女分隔线,下车时把车票交给司机。票价各城市不同,大概500R-1500R之间。汽车总站和大站都有售票厅,一次可多买些。

|h z%z[u0顶游网"u1sQhyA,|i

地铁

4C7sp| _S m0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网S z[*Bl'Q

顶游网FVm:^$K:^F/b

只有德黑兰有地铁运营,单一票价。单程票1500R,双程票2750R,四程5000R,可以隔日使用。首尾车厢是女士专用,女士候车座位用黄色标记。

aqWx)It0

tS3g.bG^0出租车:分专营和私人两种,专营车通常都漆成橙色,而私人则各式车型,很难分辨。最好预先问一下当地人了解车费,或找个当地人一起坐车,或先看别人付钱自己再付。顶游网\6@ZLz

顶游网o@uA(t

特别提示顶游网2}d#q1r'~1a yL+t

'E7C Jq!f9k5n\;w6y01、伊朗不属于中东,在伊朗游玩千万不要说他们是阿拉伯人,他们会很激动的纠正你伊朗是波斯人,波斯是一个高贵的民族。顶游网5mE9a#@;e![lj+D

顶游网mL }aE[

2、在伊朗只接受美金和欧元的现金兑换,不接受任何国外信用卡和支票。到了伊朗后尽快把手中的美金和欧元兑换成当地的钱,因为大部分商家不愿接受外币的支付。顶游网aE}df"}-uOJUv,a

顶游网P N*Y _D@

3、去伊朗旅游前一定要学会波斯语数字的写法,因为大部分的货物标记,车票价格和日期都不会标注阿拉伯数字(也可随身携带一个对照表)。

%^/F{e5r0R0 顶游网 G(CE @+O+vteZ

4、伊朗日历,游人从进入伊朗时,入境日期使用的已经是伊朗日历了,每年的3月21日是伊朗的新年,比如今年的3月21日就相当于伊朗的1390年1月1日。顶游网O*z~y0De,YT{ N

顶游网R7?'Nn;i-g8dV

需要牢记的忌讳顶游网N^ {9wb r;eJV j4U`

#M.jVo']01、在伊朗男女之间不准许握手。

!o$L6\Rs4tF2g0

K!D"x!F\?~+?O02、去伊朗人家做客,必须脱鞋进入。

\!pK Ckj"\ Kd0

&o/I%qh^[03、携带毒品,酒精,色情类的东西是绝对禁止的。顶游网4\+eb$T/j!|t

顶游网+i#s5niWI

4、女人在公共场合必须佩带头巾(十二岁以上的女性头巾遮盖全部头发和脖子)顶游网4k}Mf LL'D~7r

W#h%e H'O4T.o05、女性必须穿过臀部的上装,袖口最多露腕部;可以露脚趾;不能露脚踝以上。顶游网`Cuf(a6B h,D

顶游网,C/]"K R&GpmO

6、不要对妇女拍照。顶游网 @G oN*w qKI

(本文来源:网易旅游 )


作者 阿斯卡尔 _ 王龙
 
日期 : Sat 6 Apr 2013

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网fA;~Jp6O
顶游网Mn&Fr QF]R2_

)q O@.OV0伊朗“永不别离”

&CR7?py6T'@0

#Oe!h5x] o0电影中的纳德不希望移民国外,其中的原因,不仅有年老的父亲需要照顾,还因为对那片土地爱得深沉。在国人眼中,伊朗一直披着神秘的面纱,除了听说与西方世界关系紧张、石油丰富以外,没有太多的影响。其实,伊朗拥有几千年的悠久历史,曾经的波斯帝国繁荣一时,留下了众多极具价值的人文景观,此外,伊朗的自然旅游资源也十分丰富。接下来,就让我们一起去探秘这个神秘的国度吧。顶游网:Ih\d} {C5[0l

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
6[c mn"J r0

x7cj~8q#O0顶游网w3OE2HV`"~

地理环境:

;tk8F$J[U:u7L0

lF xf;bPj0伊朗位于亚洲西南部,国土面积约163.6万平方公里,是一个多民族的穆斯林国家,官方语言为波斯语,伊斯兰教(什叶派)为国教,通用货币为里亚尔,1美元约合14000里亚尔。国土绝大部分在伊朗高原上,是高原国家,海拔一般在900—1500米之间。主要河流有卡流伦河与塞菲德。世界最大的咸水湖里海的南岸属伊朗。伊朗气候四季分明,北部春夏秋季较为凉爽,冬季较为寒冷,南部夏季炎热、冬季温暖。

9{ W*ie!Vp0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
6S:qK }H7F$Z0

$V?SB8A1D{#D c0

vS2E%F"Bic|3h0伊朗土地的主调,不是虚张声势的苍凉感,不是故弄玄虚的神秘感,也不是炊烟缭绕的世俗感。有点神秘,也有点世俗,一切都被撮合成一种有待摆布的诗意。”底格里斯河与幼发拉底河孕育了辉煌的波斯文化,波斯女子神秘面纱背后那清冽的眼神和湿润的双唇,在永恒地诱惑着每一个到过或未到过伊朗的人们。顶游网f4p d/~ f*E z?@A

顶游网&pUNsi`Y*yi~ Q.B v

伊朗旅游攻略:那些不得不去的地方顶游网t6L+mM!Q EO

]$D9WFU/O0德黑兰,你不知道的美

ZC5@,e1~a0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网/@1_5]3h*K1C1\A5e

R:B8u!M ^7hga D0

b4m,X4f S0伊朗首都德黑兰,位于伊朗中部偏北,坐落在辽阔的伊朗高原北缘的厄尔布尔士山脉南麓,市区分布在一片平原上,城郊东、西、北三面为厄尔布尔士山脉和成弧形状的丘陵环绕。海拔1200米到1500米,面积300多平方公里,人口约1100万。德黑兰市区,街道宽阔,绿树成荫,现代化的建筑整齐新颖,其间夹杂着古香古色的清真寺、教堂等,使这座城市显得既古老又年轻。德黑兰的一个引人注目的特点是一年四季都盛开着各种鲜花,尤其是波斯人喜爱的玫瑰花到处开放。顶游网)O OG:@0L[ [{"Em$n

;KK*F4|,X:s0作为伊朗的首都,德黑兰有很多著名的景点很值得参观浏览:

^7C]~~o.c}!F0

ZMg:P k1N;FB,@0自由纪念塔(AzadiTower)

6Vu [ rV,l {I(gW0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
lq9} Bov%y0顶游网iQiim-nX

顶游网`_H|1cs

伊朗的自由纪念塔建于1971年,融合古代萨珊王朝建筑风格与伊斯兰建筑风格,为纪念伊朗帝国成立2500周年而建,是德黑兰市的一个象征。基本上来说和北京天安门一个性质,属于那种地标性建筑。下面是个博物馆。顶游网g7X)s5sV

miR&r%^2XdM0开放时间:上午9:00-12:00;下午14:00-17:00

a T0q-pF0顶游网;]e&I?|BiB }r

门票:500里亚尔

H2Aej_b A4ji({9H0

4VD_WG:X^(F0伊玛目霍梅尼陵墓顶游网v7|F5t9k CjM,u

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
;c0L*md9O$_0

HIlC[@ E,l0顶游网4kv4_9SzQpY

位于德黑兰市南,约8公里,旁边是伊朗革命烈士陵园。陵墓规模庞大壮观,以伊玛目霍梅尼陵殿为中心,四周不同的建筑和广场。这里每天都有很多前来瞻仰的人,为了方便游客,陵殿东西两侧的广场都可以进入陵殿内。伊玛目霍梅尼陵的建筑,融合了伊朗传统风格和现代建筑风格,用料之精美,据统计光是大理石就用了 85000平方米,最优美的大理石是广场个大门墙壁上的,因为这些大理石都刻有《古兰经》。顶游网2]7mX3FZ4]1G

顶游网0e}w;{te

3)伊朗国家博物馆

6I%W'v G)N?*\})M0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

g&B,E/_?0

0lT5Ow-G)e0位于德黑兰伊玛目霍梅尼大街与锡勇密梯尔路交叉处。博物馆分为两层,一层是伊朗史前文明的文物,二层是萨珊时代的文明。最值得看得,就是《汉谟拉比法典》,这是现今最古老的法典,记载了古巴比伦文明。顶游网N p&K6]-|#@

/N#w@O B)Z0开放时间:上午9:00-12:00;下午13:00-16:00顶游网5i.t9A#Q-Wl7o}-t6r

顶游网m$b.dW3D^[wd*sA

巴列维王宫

9JULcF9z7Y2P4t{0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网b O6[ieo.i1OX

顶游网Q\H1W1`sh@(U

位于德黑兰市北部山上,面积410公顷。王宫极尽奢华,沙发、桌椅、窗帘、吊灯均从国外进口,地毯图案精美、做工精细。王宫陈列了各国元首、政府首脑赠送的各种贵重礼品,其中有不少我国的手工艺品。伊朗伊斯兰革命后,伊政府将其中的7处宫殿辟为博物馆、展览馆,对外开放,主要有白宫、绿宫、母亲宫、军事博物馆、自然历史博物馆、细密画博物馆、考古博物馆。顶游网k*B"n;R?^0|

顶游网ku[tC

德黑兰的公园

d:I2cDyJ$h+_/ZwL0

$@Y3L.y8J |^/[6Fb0德黑兰有很多古老和现代的公园,是伊朗人休闲娱乐的去处。在德黑兰北边,几个不错的公园值得在德黑兰休憩的时候去逛逛。顶游网GtHP [.j oo

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网,dB*K+r+M;Yc:[ ?

顶游网 q s }p4r$FQ)y

伊•劳莱公园:位于凯肖瓦尔兹大道北面,周边有博物馆和手工艺品市场,地毯博物馆和网球场,而且还有一座日本庭园。顶游网5zbB~WA/n6g K \8R

顶游网 zb3V X(a6P"Z

夏特楞奇公园:位于德黑兰北面的奥居荡尼耶大街和达劳保德大街上。这里的园子有固定的棋桌,还有黑白相间釉砖铺成的小路。特别为下棋人建的两个隔开的大厅。

^:JE-?/{/[0

^$pWZ,Y;@.K4v1p0伊•密莱特公园:位于瓦纳克广场北边沿着瓦里•阿斯勒步行即可。这是一座英式园林,园中开满了各种花卉,湖泊映着山丘,很是怡然。顶游网%?zb/{V{x!p6V

*^\-R6s;D\!w3x0卡尚,梦中追寻的风情小城

cqT-E*h*E#| A.~0顶游网ZkKP:X

卡尚是伊朗盛产彩釉的地方,位于库姆去往克尔曼的路上,属于伊斯法罕省的主要城市之一。卡尚是一个大绿洲,除了盛产丝织品,彩釉,还有出名的加姆萨勒玫瑰园生产的香水。一个处处含香的小城,当然值得去的地很多,随着脚步一一领略。

m8]*}'rh;v$Dm J0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

}"mf J(x/O0

:g R;UOC4yK0古老淳朴的村庄“奥布扬奈”

%Lvn}3g}%@K0

4g c6f+rRw{)m0这个村庄位于卡尚70公里外,卡尔卡斯山脚下美丽的独特的小村子。红色的房子,狭窄的小路,不同于城市里伊朗人的民族服饰,简单悠闲地生活,就是这里最美的景色。顶游网O `"T BA[ E1Qx

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网6Z)U)w3cW7YT W'qp

lj z1oG0史前遗址“塔丕•锡亚尔克”顶游网,m*@r;Q#D(jb#z@

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网%TW+K3lB Ohim
顶游网@ koU'_.C

顶游网 rQfM6ieJ

位于阿米尔•卡比尔大街。其实这只是一个看似山丘的一个文化遗址,出土了大量珍贵文物,很多保存在伊朗国家博物馆和巴黎卢浮宫。这些出土文物可追溯到公元前4世界,还有现在遗留在遗址上的一些刻在泥板上的文字。顶游网;W D+ZKA o

顶游网0M9~-Da3y(L&X+B4U

国王的花园“费恩”顶游网.wX-nsM0tF

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
Q_7M~z0顶游网4P0A*dG2@V_Vu`

顶游网 K p(AskK[7vV#x ME

这是伊朗庭院保持最完好的一座,这座园子里有一年四季都喷涌的“苏莱曼尼耶”的泉源,供养着卡尚大部分水源。费恩原是为阿巴斯国王一世设计的,可追溯到 1000多年前。因为园子的赏心悦目让一直以来的很多王喜爱,所以保存的很好。去费恩可以乘出租车前往,或者在卡上乘坐公共汽车,经阿米尔•卡比勒大街和夏赫里瓦勒广场前往。顶游网G9M,z#NJsw9i kd

6p+j$ipS xn EL0开放时间:8:00-18:00顶游网"Fi(`V0I

c"P*_9H(|k0布鲁杰尔迪庄园

6R9qR]T.G(\*}Z~`0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网z!R9V[Jg:{:L

&x0g%t J-i+mu5m0顶游网v GCxF`

位于苏尔坦•阿米尔•阿赫默德区阿拉维大街。很多时候称为古宅,建于大约130年以前,这座私人庄园精雕细刻,精美的要人感叹。庄园里因为很多古画,多了浓厚的文化氛围。

Ud%Zuw!r)^0

k7G!IO\@0开放时间:8:00-18:00顶游网E8o(K^(yb

顶游网Zx?+D&g:Y

礼拜五清真寺顶游网hO%MX6zhG^%~

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网9OmfM di w6M
顶游网H4RM3X+ip3z

顶游网/}p"jM8z OF

这是卡尚最古老的建筑“礼拜五清真寺”,位于保保•阿福扎尔大街。这是塞尔柱王朝时的建筑,原是拜火教庙宇,后改为伊斯兰教。建筑上的文字证明了它古老的地位。

z,H7t3rC+CL0顶游网Ya2D&]gB

开放时间:8:00-18:00

2pO~kf&z0顶游网;fT ~l,MK0`

伊斯法罕,视觉的享受,你看不见的奇迹

i Xc(PB7rp,C0e0顶游网E\(Jb*h;v \

伊斯法罕:是伊朗第二大城市,位于扎格罗斯山和库赫鲁山的谷地中,扎因代河畔。始建于阿黑门尼德王朝时期,多次成为王朝首都。也是最具有阿拉伯风情的城市,这座城市因为扎因达鲁河流过,所以有数不清的桥,大大小小,而且每座桥都很精致。是出自波斯精湛设计师之手。伊斯法罕的美,就如那句:世界之半。迷恋上这座城。顶游网%FY o%f8h Y3km

,d p l:w9m-z9oo0伊斯法罕半天下,自然是不可错过众多经典地方。顶游网qLY5pI5?"{G

Yj-h(vJ#].Z0伊玛目广场:

TL3R9O4Qm0

UL/p jG)d0又称伊斯法罕皇家广场,一个面积达8万平方米的广场,有着经典之作的建筑和文化。四周两层的连环拱廊,商铺一家接一家,波斯的手工艺品众多:铜器,绘画,首饰。顶游网?B A,sK6a$R_$t7`5`

5Yxz3T_Ri1W)JG0谢赫•卢特夫劳清真寺:顶游网/Hr2q8Yr

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网 ~)sN f!yE6x

`#{d(K2k0顶游网~:WOGS-n1B

位于伊玛目广场东面。是一座精美的宗教建筑,始建于1602年,完工于1619年。是阿巴斯国王为黎巴嫩学者谢赫•卢特夫劳而建。巨大的圆顶,深蓝色的墙饰配以柔和的阿拉伯图案,真的美轮美奂。顶游网4\6Ih x5Vd!JGt

顶游网#TcY#Aoj;Y'F.N

伊玛目清真寺:顶游网C9R xBoC

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
\t-AI Nu wB0顶游网l o+P Dsj X7s&@^a

2L1J-@B+e/c-o"p-K2q0也称为“国王清真寺”。位于伊玛目广场北面。这是世界上最使人惊讶的建筑物之一,始建于1612年,直到1638年竣工。建筑风格,技术,都达到了最高峰。它高达30米两个位于侧边的迈纳勒(宣礼塔)高达42米。

Y8c ~(Q)QF1L0顶游网&Jp(@(h| |"W

阿里•考普宫:

3z/j%V Qz4]_0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网j1t7Oy#C*I7VBm

4ge| U"V0顶游网 X} Dh+PzJ

特殊的建筑风格,建造了一个“伊旺”最大的厅中两个圆顶,内高38米,外部高52米,这样空出来的12米起到回音的作用的空室,可以使在“米哈拉布”做演讲的声音在整个清真寺都可以听到。外部的华丽,让人抬头仰望着欣赏,这是多么让人惊叹的建筑。顶游网3bWW%Z*vl%o(^*Cp

g l:f/?~x0迈纳勒•琼邦:

M+F jC`4N8N0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网m5YwA*NbLCQ4Gb3Y:h?
顶游网!L3EBb1_dt7n]-\4L

6F.Nn"Ob#ND|1big%S(F0更习惯叫做“摇晃塔”,本是一座陵墓,位于伊斯法罕城西约6公里处。塔身的“伊旺”会晃动,这座建于14世纪的“摇晃的宣礼塔”至今经历了700多年仍然屹立。顶游网)T Yb,y't k

hj DlSU6Z,_D0开放时间:8:00-17:00

_I4fx6k,H0

#gCo"n|Q0三十三孔桥:

;dpOm!N#J3v*oe,Hc0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网_h6]S3g
顶游网 UHo byMz5j

顶游网Ov2N;G,_IkR*U

修建于1599年到1602年。这座桥有33拱,长298米。在修建之初,这座桥既承担了桥梁的功能,同时又是大坝,尤其在旱季将珍稀的水拦截下来。桥拱呈伊斯兰建筑典型的桃形。桥的中间可以通行车马,现在只是用作步行桥了。中间的桥面被侧面两排三米高的墙面所夹裹,墙面上每隔两三米就有一扇弧形门,墙外侧还有一米左右的空间,可供行人走动,桥的两侧各有一条这样的走廊,贯通两岸。夜色下的三十三孔桥,散发出别样的风情,引得人驻足。顶游网(T4?.CEy"[

W?^ yKf0四十柱宫:顶游网 kG:u|F$yy

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网 z}_3I(a#c

7\_2|$V s$k5d0

0}&b7uT(q*{0是一座纯波斯风格的建筑,宫殿由20根精细柱子撑起阳台,与前面水池相映,形成40根柱的影响,所以叫做“四十柱宫”。宫殿内壁上的画像确实难得的珍品。也诉说着历史。顶游网 [-Cx cCgq5d$Kn;~

7|kv3`p n9\0亚兹德,你不曾见过的特色城市顶游网$O2F.mu j)k-B

顶游网-Vy"utYy?

亚兹德:伊朗亚兹德省的省会。这个记载着马可波罗来过的城市,在7000年来一直有人居住,是不是最古老的城市不能确定,但是它却真的很古老。亚兹德夏天高达50摄氏度,冬天又极度寒冷,人们就把房子建在地下,这就是亚兹德独特的地方。因为房子建在地下,所以这里的人发明了叫作风塔的建筑来乘凉,也衍生了坎儿井的出现。这里并燃烧着拜火教的圣火。顶游网4]R!R J7@"` U C

顶游网tp8I+t C8hJ JQUx4Mf+H0顶游网1A Q:i`0Lap?c

风塔:顶游网a"e${&L$}q4P

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

l*bHZ_(E0顶游网7` PN6k2p.qH,V'r

亚兹德的标志性建筑,每一个建筑上面都会有2-5个风塔,在这个城市里面,建筑上面都是风塔林立。当地人利用风塔的通风口,像船上的空气通风口一样,能使房屋下层得益于这个建筑设施。

;YB&sHc:a l6jE0

x4a@Q0x8o0坎儿井:

&w `6sZ6RUka0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网h4o&Y)}R1do^-Ln:O

顶游网Xf$v!sN @P:c bW3a

伊朗人挖掘坎儿井有2000年历史。坎儿井是在高温地区,沿着自然坡度在地下十数米深处修建暗渠,这样山地的雪水融化可以通过暗渠流下,在50摄氏度高温下减少水份蒸发,每经过一段距离即从地面打竖井深入到水渠,居民可以取水饮用和灌溉。顶游网l$fU`ux

顶游网^2^ Y5m2FE+r

亚兹德人利用坎儿井的水流驱动水车磨面,也利用坎儿井水渠穿过地下房屋,在地下房屋中形成自然流动的水渠,结合风塔在地下形成一个有着美妙空调的房间。

#T!YW o ? e0顶游网5x5uW2N S N+_ td3`.s

阿米尔•乔赫马克清真寺:顶游网-xeK N5m4W

7Dc.u$N _0顶游网6o:e/j+g2Oy[U1W

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网c@K)K&ltHHzi

顶游网|.k]*^%x"lM,n,s'f

位于亚兹德正中心。是用于宗教仪式时纪念1400年前殉道的伊玛目侯赛因 -伟大先知穆罕默德的外孙修建。登上这座造型独特的清真寺,可以看到亚兹德古城的全貌。顶游网euU8H!x.nm'l

顶游网jR$x;U\7}4G^i[

拜火教庙宇-奥贴希喀代:顶游网6f/y'L3eC4OTI

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

,cZPBtD-q0

!~:N7W`]0修建于1934年,这座寺庙中供奉着拜火教的圣火。这一片圣火从公元470年起燃烧至今,1174年从Nahid-e-Pars寺庙转移到Arkadan,1474年又转移到亚兹德。顶游网:d%VYq3gQ(r I

I8[m@`Z6j0寂静塔:顶游网&Icf\D?e

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网L/IXv@t6U

顶游网}@7h*\J5l|

在亚兹德郊区,有两座巨大寂静塔位于一个小山丘上,修建时间已不能确定。从20世纪60年代起这两座塔就不再使用了。寂静塔也就是我们现在所说的天葬台,在寂静塔的塔顶部中央有一个深坑叫“井穴”,分三层。外层放置男尸,中层放置女尸,内层放童尸。对拜火教感兴趣的可以去探寻一下。顶游网9@:xh:^,LMl W"B

'A3l6G.o!e S0hz0亚兹德老城小巷:

/qijb4| U(g)J&s0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

uz M+A-Q|T%N0顶游网 j |0@+q D#C

那里没有高楼,更多是保存很好的老式建筑,尤其是在一些小城市里,这让我们更加喜欢而流连于小巷之间。顶游网 F0W%S W(mkk%r

+\Zn-BM|;uYq\n0亚兹德古老的酒店:

F4^2S0@9e-f5mzR0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

_ M| v$q0

-df0h C!P0Mehr Traditional Hotel,一处有着250年历史的住宅改建的酒店。那种在地下透着清凉却浓浓波斯风情的感觉,好的坐下来不想走。顶游网}p%m D.OI`$j U4M

顶游网*G qtY|5jQ%m ~O#]

设拉子,感受美的一天顶游网%`$Te m)Q(O.?e

顶游网 |5W_&h6KKU)]U"X*d

来伊朗必来设拉子,原因很简单,它是世界上王室文明和波斯人历史的摇篮。这是一个相当于中国西安的城市,这里不只是历史的书写,也是文化的诞生地。设拉子是伊朗法尔斯省的省会,这里是波斯民族的发祥地。设拉子的春季和秋季最美了,伊朗诗人萨迪写过:当游人在五月来到设拉子后,他们都流连忘返和乐不思蜀。设拉子处于高山之中,温和的气候,是这里成为一座花的城市。所以喜欢这里是因为这里美丽。

5I6clB;Nh0顶游网a2Os7R Gt

美丽的充满诗意和历史的城市,流连于各处学到自然是生活的意义。

:H/x{!|RAG0

G BX;b'?2~2v0哈菲兹陵园:

G[j$j5tB7}0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

A#yv^"l*^ jN0

4r&@} L7\i0一位伟大的波斯诗人(1324-1391)。这里可以看到瞻仰的人们拿着他的诗集,在这里诵读。他是一位影响伊朗人生活的诗人。陵园是一座漂亮的花园。顶游网rj&S D/qc{x

顶游网 Xhy,`*X9N p-]

萨迪陵园:

/}2PH0uJ3oa0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

/aXu l5u2]f0顶游网!iwW+] u2|1A

位于设拉子东北,简洁的柱廊让人轻松,陵园门上刻写着这样一句话:设拉子萨迪的徒弟,散发着爱的芳馨,即便他离世千载,你仍将这大地亲吻。萨迪,著名《蔷薇园》的作者,誉为波斯文学语言的典范。顶游网A y"W8a1hw"DZ

c F`5E-cE)Ud0万国门-波斯波利斯:

0z,{b(af!W_(F0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

Dr!f1d[b"Db1K)E"N0

i;f+}u-c!bb0位于设拉子东北约60公里处。波斯帝国的王城遗迹,这座伟大的王城被亚历山大大帝付之一炬,历史2500年。据说当亚历山大和他的将军们走进波斯波利斯时被震撼了,用5000匹牛马骆驼来把这里的财富运往马其顿,然后在拉不走的东西上面放了一把火。这座修建了150年的王城就断壁残桓的保留至今。顶游网K4U$Ob#BpT

i;eyC Jt;F Rz1Z0这是个非常值得去的地方,光是石壁上精美的雕刻就足以吸引你的目光。适合时间早上或者下午晚些时候。

y&Lj9Oy"t/@9d$V/H0

(cu | W_ V0开放时间:上午7:00-12:30;下午13:30-17:00。顶游网4p bC#S/UN)gU4{)Y%{

IbM3_6[8c'V0帕萨尔加德-居鲁大帝陵墓:顶游网E*oSDy'l l$M;d

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网-q/idO[cj,b9c

6|Y)s%LIE$|0位于设拉子东北部约130公里处,修建于公元前530年,独立了20多个世纪,亚历山大大帝进攻波斯波利斯之前,曾经在这里向伟大的居鲁士致敬,尽管这座陵墓在亚历山大后来东征印度期间被他的士兵们抢掠一空。在陵墓东南处的一根石柱上刻有以波斯语,埃兰语以及巴比伦语写成的铭文:是我,居鲁士国王,阿契美尼德人!在这里解读王者,大有感慨。

mt5J#e)Se0顶游网I ~kB5]k;y+n5ru

开放时间:上午7:00-下午18:00。顶游网w S)o"~W W

顶游网1d~|.Q~-w

纳克斜•洛斯塔姆:顶游网\^1P[+{%[2aro

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

*c2P)ut*Bf g0

7Q3p)|d'ImQ a0是阿契美尼德王朝大流士国王的墓地。在断壁的岩石上建墓,只能让后人远远地目睹君王死后安睡之地。所有的墓地都呈十字形,而且都面向太阳升起的东方。陵墓的石刻浮雕都是历史的见证。

%Y)n/J9Q @_0

Een4b-N4J9fS&I0肖普尔•萨珊王朝石刻浮雕:

*w'x-eq.rV-ue0r0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

D%g$x(vl9S'n-Z0

`A a_F_C0位于设拉子西面,当年萨珊国王为了记住胜利功绩,在岩石上雕刻了浮雕。(现在雕刻都是复制品,部分存在于卢浮宫内和伊朗国家博物馆)。

/z]9V'Fuk"V.Z0

&@1?!]0p3Bi rT0圣祠清真寺-恰劳陵:顶游网6Jjw;m7l[Z*z

2e8|F#G,P x7[Y Sd0

#S%UU(A u$Zt,OhIP2d5W0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

H9?fr(]S$G`I+C0

qYA@,S0是为了纪念1200年前去世的Sayyed Mir Ahmad。主体建筑修建于恺加王朝时期。这个地方严禁照片,偷拍的代价很有可能是监禁10-15年。不过这里很美,我觉得水晶宫更贴切,太奢华了。很值得为之惊叹一番。

#N:F9G4Ab L(t]7d.M0顶游网 w|m&A V.C r

古兰经城门:顶游网j{#Qz&})qt

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网O T+M%W^4V6aL0~g ]

?8G4L U#Bn9KW0这是一座建于一千年前的城门,卡里穆汗曾在这个城门顶上的小房间里放置了一本《古兰经》以求祈福平安。保佑设拉子的人平安归来。

`4iuX7U7?u0

0V!_&LF+r^-g"s0如何到达:伊斯法罕车站有到达设拉子的大巴,大概八个小时的车程。顶游网z S A(e;M'uX"RP

~;L~+fa(u0^'C0阿瓦士 沙漠中的明珠顶游网){)f)B6V,X1F-_y5UOE

顶游网 `&fz[$G P

伊朗西南部呼气斯坦省得省会,一个非常富裕的城市。位于卡伦河两岸,是重要的石油中心,也是一座工业化的城市。这里最好的季节是1月到4月,因为这里夏天来太热了,高达50几度的气温,很难受的。而且这里很多军队,荷枪实弹的,总是会觉得有些紧张。

`6dxEB*R$tFe%C0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
tS]Y3e0p0

s ^9R.i*| j"l?|0

\TT7b#I&u*y8ks0但是这里不能错过的就是苏萨城(舒什):这是一座保存非常完好的城堡,记录着伊朗的过去。顶游网XW4[Y9?4J%B

E H1X6P5H+ny gr B!j8h0恰高•占比尔:是伊朗乃至整个美索不达米亚平原保存最完好,也是最大的庙宇。原是五层金字塔式建筑,现在仅存三层,高约25米,为埃兰人与2500多年前建造,堪与埃及金字塔媲美。游览庙宇可以看到很多墙上刻着楔形文字,记录着一段历史与辉煌。

8v2\/Z.k!b0dc.r0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网C$s v2pGY*e
顶游网0^Aj.]X8E7U&U@?

顶游网DG{^Zb,F

顶游网{k$Y};KoCW

]4p)} QPj1f0伊朗美食推荐

(^CpZ["t m+{0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

z+j{^.K0

库比达顶游网| r1a$zI

"Yj6V[.hG(F0伊朗最具代表性的食品就是“库比达”和“卡巴巴”了,也就是全国都有的那一道菜。最值得品尝的就是伊朗的鱼子酱和波斯湾的大虾,这可是世界上的珍品哦。库必达可以说是比较地道的伊朗菜,做法也很简单。就是用牛肉或羊肉做成肉馅,调好味道,做成条状在炭火上烤就行了,直到全熟泛黑就可以吃了。一般旁边再配上酸花菜、酸豆角、酸辣椒或切成片的柠檬等配料,吃的时候要把柠檬汁挤出来浇在上面,用刀叉切成小块食用。、样子虽然不好看,但总体来说味道还不错,一个重要原因就是伊朗的牛羊肉真的很棒,比国内的要好很多。顶游网/Fc|'i8fFN

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

k jd.iu|+bY0

卡巴巴顶游网E'rL1\lT8s:f

顶游网U2vh,Q+I)KmZG

卡巴巴(Kebab)也是一种烧烤,如果说“库比达”是拿捏成条的肉串进行烤,那么kebab就是把肉块串起来烤,有的还夹些蔬菜在上面。

.nWg^B/j-F0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

H'hWr*ZIc^0

红花米饭顶游网[:nc:@[S"\

顶游网9e4dID-H*c

伊朗的红花米饭比较有营养价值。伊朗米在外形上是很长的那种,伊朗藏红花可绝对算得上伊朗特产,和中国的藏红花完全不一样,它是用产自伊朗的藏红花的花蕊晒干做成的。一般1公斤藏红花也就出1克花蕊,因此即便是在伊朗,藏红花也是比较昂贵的消费品。虽然藏红花有很高的药用价值,但伊朗人却更重视其食用价值,将它融入到每天的日常饮食中去,红花米饭就是其中之一。顶游网 {!L'elLw

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

Z|I,vt.Kt0

伊朗红茶顶游网S APPH

顶游网9_,nm.Qt\q

伊朗人喜喝红茶,不论在家里还是野外,他们都会准备一个小小的煤气罐,罐的顶部有一个小架子,放上一只小水壶,就可以煮茶了。伊朗人喝茶时要吃方糖,与世界上多数国家把糖放入茶水里的习惯不同,他们是把方糖先放在嘴里,再喝茶。这是一种特别的情调,一群人围坐在地毯上,中间放着简易的茶具,口中嚼着半块方糖,手里端着热气腾腾的茶杯,讲述着他们美丽动人的故事。

:Y.X%v6q ~pR4V0

aga(K \%qd0q0旅游提示

.f@q9{ Yy S(~ n0

*PaE?PS0MS T0不过伊朗的美食,有些还是中国人不能习惯的,比如一种像肥皂水的饮料。一般当地人就餐的餐厅没有英文,所以点餐只好看着当地人点好的食物,根据自己的判断点自己想吃的。顶游网z/@OU1bR

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网-K%m#NYxc

顶游网#HU[BH9g1d[K fZhp[/M0V0顶游网7q2W!q;mTN6pa&C

伊朗住宿推荐顶游网#g0M1xZY:II:wO

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

uK$o*DY:f;U6x1OjE0

+J*Fu2F"el8tM9D M0伊朗很多城市都有当地比较有风情的宾馆,价格相对比较高。

3FU cB@ u0

:i)iI6A t y-E6{0卡尚这个小城,宾馆总共四家,经常满客。所以这里可以选择住伊朗人家,价格与宾馆差不多,可还价。

Q*X6[y+k1}x2S0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

$G`&X6^1|9@W9@'t,a;U0顶游网{4^u/zDd4O

伊斯法罕有一家国际青年酒店,价格比较便宜适合背包客。对于高档消费旅客,可以选择一些高档酒店。顶游网BnciT

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网5_0j3~t b

顶游网 SG0@ @I4H3b-k

亚兹德是个最好体验特色风格酒店的地方,每一家都那么的特别,那么要你喜欢。所以随意找一家,都会让你满意。

p Kw3O-y_I0

/HX6`] w0设拉子有几家在LP上记载的青年旅社,价格公道也方便找寻。顶游网7Z*A uo)t2Em

顶游网%Y3a&b;re(C1Gl\hS

舒什这个地方有点不太好,也是工业化城市进程的结果,不过住的地方还是很多,条件一般。顶游网l{,MB/@6N#I

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗
1m(z kz7qTr0

Ia j@ci2u0

'}$Xc:p ~ nB!h0提示:

_q3}1g"Fb0

JB7t-x5[1_/y!Eur01)伊朗住宿很贵,是游人在伊朗的主要消费,廉价旅馆也得10美金/单人间,而且大多都只按房间付费,带淋浴的则至少20美金,逢节日周末更是难找。顶游网{+_ `_ o7Do#Qpf

/MU2H N*w.GR02)到处都有设施全的露营区,自带个薄型帐篷可省钱。露营区在公园草地或清真寺广场,几乎都靠近景点,配有厕所(很多都提供热水淋浴)、有休息亭、石桌椅、健身器材、小孩娱乐设施,周边有餐馆、超市、馕店还有菜市场。一到周末,有很多伊朗人全家野营。

#Q2G!Py/^*a0

L;v*J rZ03)清真寺可提供房间,2美金甚至免费,但逢周末基本没什么希望,房间是空的,最好自带睡袋等。

uAe2Xqr"y6[0

&EzTim1]E04)伊朗有些旅馆对外国人有限制,尤其是沿海和靠近边境的地方。各城市背包客宾馆就那么几家,需要提前预定。顶游网%i&{;E6@?!~

_~_Sv jA ~ Hz0伊朗特产和购物顶游网UI@F@5c

,Z~zf1x_ i0伊朗的特色商品很多,看个人洗好,可以选择漂亮的地毯,精美的铜盘,上好的藏红花,在伊朗任何一个城市的大巴扎,都是很好的购物地方。价格差别不是很大。伊朗因为信奉伊斯兰教,所以这里没有夜生活,更没有娱乐场所,人们最大的乐趣,就是晚上一家人,找一个舒适的地方,铺上毯子,坐在那里聊天喝茶吸水烟。

c6[$w hL0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

i4H!P@4i*TR ~MF&r0

I(sGZ-mp C0提示:每克藏红花按品质售价为5至8元人民币,游客出境时最多可携带200克。 伊朗机场很小,也没什么免税店。

,C6F U:Z:HuVw0

Nd d%u S:v;Yl0伊朗的交通

_!|St~N0顶游网9sQ } \gWd m S#g

航空:大城市都有机场,德黑兰、设拉子、伊斯法罕和Kishland都有国际机场,但只有德黑兰和kishland提供落地签。中国的北京、上海、乌鲁木齐等地都有直飞伊朗的航班,需要提前准备健康报告。

ze~ G)D L&I+}0顶游网PC1`(q A!J

水运:去伊朗北部的里海和南部的波斯湾需要乘船前往,其中波斯湾里的Kishland岛相当有名,但岛上吃住行都相当贵。里海和波斯湾不管淡季还是旺季人都比较多,而且不准外国人住廉价旅馆。顶游网qdrk%x7H

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

P9Hk+cNZ Dr [.]0顶游网(FEz4Eaui

陆路:伊朗和中国一样,都采用右行行驶。不过伊朗人开车勇猛,车祸较多,所以如果在伊朗骑行步行都得小心。在德黑兰,穿马路是件非常恐怖的事。

Q cB OI0顶游网2s"m%da!l \f-]t,t%K^

火车:伊朗铁路网覆盖城市不多,只几个大城市,但舒适便宜。火车是从中国进口,采用封闭空调包厢式,相当于国内软座包厢或软卧。伊朗火车票分两个等级,票价根据等级和快慢而不同。顶游网7izL({'j)A

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网-|6U$z.P[-ue:f
顶游网@YAXO/n.O6s

顶游网X9nA6H5f

火车票预售得通过旅行社,不收手续费。火车站只卖当天票,估计有足够的预留票,即使在新年,在火车站也能买到当日票。买票时需出示护照,候车时警察会检查登记。火车站里卖票的也是旅行社,12:00-15:00午休时间停止卖票,晚上营业到18:00(有些可能延长到20:00)。买票时最好问清楚不同车次不同票价,否则会卖最贵的给你,如果单身女性,可以要求进女性包厢。

0R6yA"wB.sV0顶游网$U$y2c;e |

省际长途汽车:车站都在城郊,离市中心很远。称为bus terminal 或bus park。基本有公共交通进市区。有很多长途车公司,竞争激烈,因此价格低廉,服务也不错。汽车站候车内设施齐全,有咨询处、充电口、餐厅、很多货厅、厕所、饮用水等,甚至还可以洗澡。

?U5S\-c'v0

L.oD~k)?;j0短途公共交通(Mini bus):去城市周边县镇或村(通常在100公里内),都有单独的minibus汽车站,车型是没空调的Minibus。所以车站也可以叫做mini bus terminal或 mini bus stand。通常在长途车站附近,不过有些城市则有专门车站,还有的则根据不同方向或目的地有各自专用车站,离市中心都很远。  车费很便宜,1美金差不多可以走100公里, 沿路停站多,车速大概60KM/小时。

.Oq}Y'P~PnY0顶游网3~4P9zr _7C6T

市内公共交通(Bus,metro, shuttle taxi)顶游网$vsQpMf%qX4u

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗

g;^ M h tiqz3Y0

[z0E*V(qo0当地人称公共汽车总站为“bus terminal”或“end station”。公共汽车站点称为 bus stop 或 bus stand。大城市有空调公共汽车,单一票价的无人售票车,后门为男女分隔线,下车时把车票交给司机。票价各城市不同,大概500R-1500R之间。汽车总站和大站都有售票厅,一次可多买些。

|h z%z[u0顶游网"u1sQhyA,|i

地铁

4C7sp| _S m0

《一次别离》勇夺小金人 探秘神秘国度伊朗顶游网S z[*Bl'Q

顶游网FVm:^$K:^F/b

只有德黑兰有地铁运营,单一票价。单程票1500R,双程票2750R,四程5000R,可以隔日使用。首尾车厢是女士专用,女士候车座位用黄色标记。

aqWx)It0

tS3g.bG^0出租车:分专营和私人两种,专营车通常都漆成橙色,而私人则各式车型,很难分辨。最好预先问一下当地人了解车费,或找个当地人一起坐车,或先看别人付钱自己再付。顶游网\6@ZLz

顶游网o@uA(t

特别提示顶游网2}d#q1r'~1a yL+t

'E7C Jq!f9k5n\;w6y01、伊朗不属于中东,在伊朗游玩千万不要说他们是阿拉伯人,他们会很激动的纠正你伊朗是波斯人,波斯是一个高贵的民族。顶游网5mE9a#@;e![lj+D

顶游网mL }aE[

2、在伊朗只接受美金和欧元的现金兑换,不接受任何国外信用卡和支票。到了伊朗后尽快把手中的美金和欧元兑换成当地的钱,因为大部分商家不愿接受外币的支付。顶游网aE}df"}-uOJUv,a

顶游网P N*Y _D@

3、去伊朗旅游前一定要学会波斯语数字的写法,因为大部分的货物标记,车票价格和日期都不会标注阿拉伯数字(也可随身携带一个对照表)。

%^/F{e5r0R0 顶游网 G(CE @+O+vteZ

4、伊朗日历,游人从进入伊朗时,入境日期使用的已经是伊朗日历了,每年的3月21日是伊朗的新年,比如今年的3月21日就相当于伊朗的1390年1月1日。顶游网O*z~y0De,YT{ N

顶游网R7?'Nn;i-g8dV

需要牢记的忌讳顶游网N^ {9wb r;eJV j4U`

#M.jVo']01、在伊朗男女之间不准许握手。

!o$L6\Rs4tF2g0

K!D"x!F\?~+?O02、去伊朗人家做客,必须脱鞋进入。

\!pK Ckj"\ Kd0

&o/I%qh^[03、携带毒品,酒精,色情类的东西是绝对禁止的。顶游网4\+eb$T/j!|t

顶游网+i#s5niWI

4、女人在公共场合必须佩带头巾(十二岁以上的女性头巾遮盖全部头发和脖子)顶游网4k}Mf LL'D~7r

W#h%e H'O4T.o05、女性必须穿过臀部的上装,袖口最多露腕部;可以露脚趾;不能露脚踝以上。顶游网`Cuf(a6B h,D

顶游网,C/]"K R&GpmO

6、不要对妇女拍照。顶游网 @G oN*w qKI

(本文来源:网易旅游 )


作者 阿斯卡尔 _ 王龙
 
日期 : Sat 6 Apr 2013
作者 阿斯卡尔 _ 王龙

伊朗馆:穆斯林之家

2010-12-10 15:12



伊朗馆

穆斯林之家

文/图 刘笑笑 嵇 敏 张 淼



和时常见诸报端的伊朗不同,世博会上的伊朗馆则显得古朴而低调,伊斯兰教的的建筑风格更是一览无遗。规矩的矩形外观搭配着象征大地色彩的“土”色,巨大的立柱相互连接,露出清真寺顶部模样的空间。远远望去,古朴之中渗出一种无形的肃穆。



阿丹子孙皆兄弟,兄弟犹如手足亲

“Excuse me,can you speak Chinese?”

“朋友,不要说英文!”

这是我和阿斯卡尔的第一句对话,旁边的游客听到之后不禁哈哈大笑,拿着纸笔的我也只好端着一脸尴尬的笑容立在这个可爱的穆斯林旁边。即使在伊朗馆一楼随处可见的穆斯林工作人员中,同许多游客亲切交流的阿斯科尔也依旧显眼。而对于如此独特的人物,又怎能不上前采访一番呢!




阿斯卡尔与小记者们



阿斯卡尔,男,来自伊朗,讲一口不算流利但是无碍交流的中文。略显富态的身体,裹着穆斯林常见的袍子,再配上一副憨态可掬的圆脸,让人看了便觉得欢喜,于是便也成了伊朗馆里被游客要求照相次数最多的工作人员之一。

“我来宣扬我们国家的文化,让别人了解我们伊朗,了解伊斯兰文化!”听上去略显官方的言语,但是那双庄重的双眸里看不出一丝做作。来世博会的伊朗馆已经十天,但是阿斯卡尔依然显得很精神,似乎每日的工作并不能磨灭他的激情,即便是不停被游客提出合影的要求。

“来伊朗馆参观的穆斯林多吗?”

“当然!”阿斯卡尔微微睁大了眼睛,甚至激动地抓住了我挎包的带子,“在中国的穆斯林可是有,有……”似乎是不能用中文准确地表达出数字,这个可爱的穆斯林直接拿走了我手上的纸笔,在本子上写了一个“7”,然后边念叨着边开始画“0”,“一个,两个,三个……七个。”

“七千万!”我笑着告诉他,他激动地拍了拍我的肩膀,“是的!”似乎对于拥有宗教信仰的人来说,在异国有这么多的“同胞”让他很自豪。

在同阿斯卡尔交谈之余,另一位似乎是中国人的穆斯林同阿斯卡尔攀谈起来,两人在短短地几分钟之内便熟络起来。而那位年轻的穆斯林似乎是有事需要找阿斯卡尔帮忙,只见阿斯卡尔在青年人的本子上不断地写着东西,嘴里念叨着“下次你就来这里找我……”。而青年人在离开时更是拍着阿斯卡尔的背说,记得来北京找我玩啊!

听着两人的谈话,不禁想起了在伊朗馆门口看见的那句话:阿丹子孙皆兄弟,兄弟犹如手足亲。造物之初本一体,一肢罹难染全身。这,应该就是穆斯林们和睦相处的心灵基石吧!



传统中的现代文明气息

其实在整个伊朗馆里,可以处处感受到同阿斯科尔相同的属于穆斯林的宗教气息。以传统艺术为主的伊朗馆尽管也设置了“现在”和“未来”的两大主题展厅,但是她的“传统”气息仍然轻而易举地散落在了每一个角落里,伊朗馆的一楼展厅就是如此,硕大的空间被一个圆形场地隔开,两边的空间里则展示着传统及现代的一些器物、图片,只是传统的气息显得更为浓郁而已。

看展品,你看到的是伊朗古老和独特的演奏乐器、模型和波斯王国的地图,他们经过了岁月多年的洗礼,沉淀出历史的光辉,又漂洋过海到了这片土地。而一群群的游客则在他们面前驻足,读着那些注释的铭牌和标识,看懂他们的从前。

看演出,你会看到那些穿着古朴的穆斯林在高高的舞台上用自己的语言唱着独特的歌谣,还会拿起不知名的“木棒”,高高地举在手中,绕着圈子边跳边唱。台下的游客不懂那些歌谣和舞蹈的含义,但仍会热情地鼓掌,那是另一种文化带来的新奇感。

不禁想起了伊朗馆门外的那个巨型浮雕,那是一幅巨大的古代亚洲地图,东亚的盛世大唐和中东的波斯帝国被鲜明的标示出来,一条条代表着路上及海上“丝绸之路”的红线、蓝线横在亚洲大陆和海洋之上。曾经被商机联系起来的两大古老帝国,千百年后,又相遇在了这里,一同向世界展示着自己的历史、现在和未来。




伊朗馆外的大型浮雕



当然,伊朗人并不想其古老的文明掩盖了他们现代的进步,因此也展示出了一些颇具现代技术的物事和一些记录其现代进步的图片,这些现代文明的气息就从那些传统气氛中微微透了出来。在一面有着多幅大型图片的墙上,一幅“141飞机制造厂”的图画就向游客展示了他们的当代飞行技术的发展。而在众多的现代产品中么,最吸引人的就是一架激光竖琴了。虽然这架竖琴没有琴弦,但在激光琴弦的作用下,能够演奏出动听的乐曲。伊朗的某些现代技术也由此可见一斑。



珍奇地毯引围观,精致手工受赞叹

闻名遐迩的波斯地毯展厅在伊朗馆的二楼,这也是整个伊朗馆最具特色的一个展区。其实在一楼便有一架供游客参观的手工织布机,但是成品的吸引力似乎远远大于其制作过程。

在去世博会之前,我们就从网上了解到二楼展区有一块价值700万的“古董地毯”,但是参展的伊朗商家们并不会将如此的稀世珍宝轻易示人,因此我们也就无缘得见了。整个伊朗馆的二楼都被精美的地毯、挂毯和饰画填满了,各个产品上还会标上“人工耗时”及价格。“半年”、“1年”、“三年”、“十万”、“二十万”……一个个令人咋舌的数字让那遍布全场的“严禁触摸”四个大字存在得毫无异议。

一位中国工作人员告诉我们,伊朗的波斯地毯不使用工业生产流水线,全部都是手工制作,耗时很长,也很考验制作者的耐心和技术。“一般的大地毯平均都在2至3年左右,小型的挂毯在半年至一年左右,毯子上的的图案越精美,耗时越长。”环顾四周,似乎任何一副挂毯上的图案都是一件无价的艺术品。最令人称赞的则是一匹秀在地毯上的矫健白马,全身都是几乎用白色丝线编织的它,只是偶尔在关节等特殊的部位被或浅或深的灰色稍稍加以修饰,便呈现出一副即将跃出毯面的姿态。不知如若这副地毯的“作者”能同当年泼墨即画的徐悲鸿一同竞技,谁会更胜一筹呢?

在展出和出售波斯地毯的同时,一些伊朗商家也会销售一些小装饰。在离二楼出口不远的地方,一位帅气的伊朗穆斯林青年的生意就十分红火。似乎是因为不谙中文的缘故,双方的沟通就总会出一些问题。一位中国老爷爷就在那指手画脚地表达着自己的意思,而青年人则是一会儿疑惑地耸耸肩,一会儿摆摆手,一副不解的模样。旁边的游客看着笑着,是在忍不住了就一起上去交流,但局面似乎更加混乱了,除了一如既往地笑声。似乎同其他民族的的交流总是一件其乐无穷的事情呢!

从二楼下来,出乎意料地没有直接出馆,而是又回到了离入口处不远的地方。不知是这桩规矩的建筑不好设计出入口,还是设计者故意让游客再次参观一遍,再从一楼另一边的出口离去。但既然如此,那就再次徜徉在穆斯林的气息中,让心灵得到一种升华吧!


منبع:

http://laojianzhijian.i.sohu.com/blog/view/164124995.htm


“来伊朗馆参观的穆斯林多吗?”

作者 阿斯卡尔 _ 王龙

关系我们表
姓名:
电子邮件 :
友情链接

版权所有伊斯兰教 什叶派